تک پارتی تهیونگ Fan sain
بالاخره این فرصت رو داشتی تا دوباره تهیونگ و اعضا رو ببینی ، رفتی تا اماده بشی
ارایش ملایمی کردی لباس زیبایی برداشتی و پوشیدی کادو هایی که برای اعضا خریده بودی رو توی یه جعبه گذاشتی و دورش رو با اسم های اعضا پر کردی...
ولی مال تهیونگ خاص تر از همه بود ، دور جعبه با عکس های زیبایی از خودش پر شده بود و قلب های قرمز جعبه رو زیبا تر نشون میداد
بعد از اماده شدن از خونه زدی بیرون و به طرف فن ساین حرکت کردی تو راه فقط و فقط به تهیونگ فکر میکردی
بالاخره رسیدی ولی وایسا چرا هیچکس اینجا نیست !
سریع ساعت گوشیتو نگاه کردی پوووفی کشیدی و یه گوشه نشستی..
خیلی زود رسیده بودی داشتی به اطراف نگاه میکردی که یهو دستای کسی رو روی شونه هات حس کردی...
سریع برگشتی تا ببینی کیه اون .... اون ..... ت ...ته.. تهیونگ بووود !!!!!
شکه شده بودی و بلافاصله از خوشحالی گریت گرفت ، سریع خودتو جمع و جور کردی و بلند شدی و وایسادی
ا/ت : ام ببخ ... ببخشید ... مز ...مزاحم شدم ... فک .... فک کنم جای بدی نشست .... نشستم خیلی عذر میخوام
تهیونگ : نه نه بشین ..... راحت باش
نشستی روی صندلی و سرتو انداختی پایین تو چشمات پر اشک بود ( اشک شوق )
نوازش کسی رو روی موهات حس کردی سرتو بالا اوردی...
تهیونگ : چرا داری گریه میکنی ا/ت ؟
اسم منو یادشههه
ا/ت : عاا نه هیچی نیست من ... من .... فقط (با گریه)
تهیونگ : بگو میشنوم
بغضت ترکید و گفتی
ا/ت : من ... من فقط ارزوم ..... ارزوم این بود ک .... که شما رو ا ... از نزدیک .... ببینم
تهیونگ قیافه پوکری گرفت و با حالت تعجب گفت :
تهیونگ : ا/ت این بار هفتمه داری میای فن ساین منو ببینی
ا/ت : اره خب
تهیونگ : خب پس گریه واسه چیه
ا/ت : هیچی هیچی گریه واسه هیچی نیس
تهیونگ : بگو دیگههههه
ا/ت : بخاطر اینکه یه روزی دیگه نمیتونم شاد باشم نمیتونم بخندم دیگه نمیتونم عاشق کسی باشم چون اون روز کسی که عاشقش بودم زندگی خودشو داره اون روز دیگه زندگی واسم معنایی نداره...
تهیونگ : چرا ؟ مگه اون کسی که عاشقشی کیه ؟
ا/ت : چون ... چون یه .... یه روزی دیگ ..... دیگه نمیخونی ..... زندگی خودتو داری... ازدواج میکنی و پدر میشی..
تهیونگ : هااا !! تو عاشق منی ؟
ا/ت : اره عاشقتم ولی این عشق یه طرفست ...
بلند شدی تا بری
که یهو دستتو کشید و چسبوندت به خودش
تهیونگ : یعنی تا الان نفهمیدی ؟
ا/ت : چی رو ؟
تهیونگ : این که عاشقتم
ا/ت : چییییی؟؟!!!!!
تهیونگ : عاشقتممممم
ا/ت : ی...یع..یعنی..
تهیونگ : یعنی نداره
ا/ت : من .....
نزاشت حرفتو کامل کنی و اروم لباشو روی لبات گذاشت و مک عمیقی زد
اولش شوکه شده بودی ولی بعد تو هم همراهـی کردی....
وحشیانه میبوسیدت .... همینطور که میبوسیدت بلندت کرد و به طرف یکی از اتاق های کمپانی رفت و.....
بله دیگه کاش به ۲ راند رازی بود...
من بچه پاکیم چی فکر کردی راجب من ملعون؟؟!! هاااا فکر کردی بقیشو مینویسم؟؟ واقعا که ، برم به بابات بگم؟؟؟ آره؟؟!
ارایش ملایمی کردی لباس زیبایی برداشتی و پوشیدی کادو هایی که برای اعضا خریده بودی رو توی یه جعبه گذاشتی و دورش رو با اسم های اعضا پر کردی...
ولی مال تهیونگ خاص تر از همه بود ، دور جعبه با عکس های زیبایی از خودش پر شده بود و قلب های قرمز جعبه رو زیبا تر نشون میداد
بعد از اماده شدن از خونه زدی بیرون و به طرف فن ساین حرکت کردی تو راه فقط و فقط به تهیونگ فکر میکردی
بالاخره رسیدی ولی وایسا چرا هیچکس اینجا نیست !
سریع ساعت گوشیتو نگاه کردی پوووفی کشیدی و یه گوشه نشستی..
خیلی زود رسیده بودی داشتی به اطراف نگاه میکردی که یهو دستای کسی رو روی شونه هات حس کردی...
سریع برگشتی تا ببینی کیه اون .... اون ..... ت ...ته.. تهیونگ بووود !!!!!
شکه شده بودی و بلافاصله از خوشحالی گریت گرفت ، سریع خودتو جمع و جور کردی و بلند شدی و وایسادی
ا/ت : ام ببخ ... ببخشید ... مز ...مزاحم شدم ... فک .... فک کنم جای بدی نشست .... نشستم خیلی عذر میخوام
تهیونگ : نه نه بشین ..... راحت باش
نشستی روی صندلی و سرتو انداختی پایین تو چشمات پر اشک بود ( اشک شوق )
نوازش کسی رو روی موهات حس کردی سرتو بالا اوردی...
تهیونگ : چرا داری گریه میکنی ا/ت ؟
اسم منو یادشههه
ا/ت : عاا نه هیچی نیست من ... من .... فقط (با گریه)
تهیونگ : بگو میشنوم
بغضت ترکید و گفتی
ا/ت : من ... من فقط ارزوم ..... ارزوم این بود ک .... که شما رو ا ... از نزدیک .... ببینم
تهیونگ قیافه پوکری گرفت و با حالت تعجب گفت :
تهیونگ : ا/ت این بار هفتمه داری میای فن ساین منو ببینی
ا/ت : اره خب
تهیونگ : خب پس گریه واسه چیه
ا/ت : هیچی هیچی گریه واسه هیچی نیس
تهیونگ : بگو دیگههههه
ا/ت : بخاطر اینکه یه روزی دیگه نمیتونم شاد باشم نمیتونم بخندم دیگه نمیتونم عاشق کسی باشم چون اون روز کسی که عاشقش بودم زندگی خودشو داره اون روز دیگه زندگی واسم معنایی نداره...
تهیونگ : چرا ؟ مگه اون کسی که عاشقشی کیه ؟
ا/ت : چون ... چون یه .... یه روزی دیگ ..... دیگه نمیخونی ..... زندگی خودتو داری... ازدواج میکنی و پدر میشی..
تهیونگ : هااا !! تو عاشق منی ؟
ا/ت : اره عاشقتم ولی این عشق یه طرفست ...
بلند شدی تا بری
که یهو دستتو کشید و چسبوندت به خودش
تهیونگ : یعنی تا الان نفهمیدی ؟
ا/ت : چی رو ؟
تهیونگ : این که عاشقتم
ا/ت : چییییی؟؟!!!!!
تهیونگ : عاشقتممممم
ا/ت : ی...یع..یعنی..
تهیونگ : یعنی نداره
ا/ت : من .....
نزاشت حرفتو کامل کنی و اروم لباشو روی لبات گذاشت و مک عمیقی زد
اولش شوکه شده بودی ولی بعد تو هم همراهـی کردی....
وحشیانه میبوسیدت .... همینطور که میبوسیدت بلندت کرد و به طرف یکی از اتاق های کمپانی رفت و.....
بله دیگه کاش به ۲ راند رازی بود...
من بچه پاکیم چی فکر کردی راجب من ملعون؟؟!! هاااا فکر کردی بقیشو مینویسم؟؟ واقعا که ، برم به بابات بگم؟؟؟ آره؟؟!
۱۲۷.۳k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.