عشق پنهانی من part 31
ا.ت. جیمین میدونم که دوسم داری منم دوست دارم ولی چرا اینو الان گفتی
جیمین . دلم خواس بگم
ا.ت. جیمین من اینقدرام نفهم نیستم
اول خواستی نیام خونت
گفتی به هم ریخته
الان که آوردی چرا دم در داری میگی دوسم داری
پشت این در چیه جیمین
جیمین . ا.ت.
ا.ت . تو چشمای جیمین داشتم نگا میکردم و انتظار داشتم یه چیز قانع کننده بگه ولی اون فقط تیکه کلامش توی اسمم ختم شد
ا.ت. جیمین ا.ت چی چی ا.ت جیمین هان ؟
جیمین چشماش رو از چشمام کشید و به در و دیوار نگا میکرد
ا.ت . در رو باز کن جیمین
واسه چی وایسادی
جیمین یه قدم برداشت و کلید خونه رو باز کرد و در رو تا آخر هل داد و خودش رو کنار کشید تا ا.ت داخل بشه بدون هیچ حرفی سرش رو پایین انداخته بود
ویو ا.ت
وقتی وارد خونه شدم تا چند قدمی ورداشتم خونه خوب بود
ولی این بوی چیه
شمع خوش بو روشن کردی خونت
جیمین . نه
جیمین پشت سر ا.ت وایساده بود ا.ت به درو دیوار نگا میکرد
تا این که به راه رو اصلی رسیدن همه چی روبه راه بود
کنار دیوار ها از دو طرف برگ های گل رز ریخته بود توی ظرف های شیشه ای که ساده بودن تا نصفه آب پر شده بود و توشون شمع ها روشن شده بود شمع ها فقط توی ظرف های شیشه ای نبودن روی زمین هم بودن ولی نامنظم گذاشته شده بودن شمع ها روی زمین ولی با این حال چیزی از خوشگلی تزئین کم نشده بود برگشتم سمت جیمین و گفتم اینجا چه خبره اینا چین
جیمین بدون هیچ حرفی با چشمای از حدقه در اومده بهم نگا کرد و حرفی نزد
منم برگشتم جلو خودم و به راهم ادامه دادم و وقتی به سالن رسیدم روی اصلی دوتا لیوان مشروب و یه شیشه مشروب با گل برگ ها و چند تا گل رز گذاشته شده بودن و چند تیکه هم خوراکی که کنار مشروب گذاشه شده بود چراغ های خونه خاموش بود با نوری که شمع ها همه جا رو روشن کرده بودن میتونستم وسایل و جیمین رو ببینم
چند قدمی ورداشتم و به سالن قدم گذاشتم تا که به سالن قدم گذاشتم صدای قدم های یکی رو شنیدم که درست از روبه روم میاومد
داشتم با تمام تعجب به همه جا نگاه میکردم ولی بیشتر به سمتی که صدای پا میاومد
تا صدای پا قطع شد یه دختری یا درسته بگم همون دختری که چند سال پیش به خاطرش با جیمین کات کردیم رو دیدم
دختره با یه لباس خواب مشکی باز جلو چشمام وایساده بود
وقتی تو اون حال دختره رو دیدم خونه رو دیدم قلبم دیگه حس میکردم از روی عصبانیت داره انقدر تند میزنه که هر لحظه ممکن بود قلبم وایسه
چشمام رو بستم و بغصی که تو گلوم داشت خفم میکرد رو نادیده گرفتم و خودم رو آروم کردم تا بتونم با صدای صاف حرف بزنم
ا.ت. تو اینجا چیکار میکنی
(اُلیویا اسم دخترس ولی من با ، نشونش میدم خوب )
، من برا جیمین اومدم
چند قدمی برداشتم و از در سالن وارد سالن شدم که یکی
جیمین . دلم خواس بگم
ا.ت. جیمین من اینقدرام نفهم نیستم
اول خواستی نیام خونت
گفتی به هم ریخته
الان که آوردی چرا دم در داری میگی دوسم داری
پشت این در چیه جیمین
جیمین . ا.ت.
ا.ت . تو چشمای جیمین داشتم نگا میکردم و انتظار داشتم یه چیز قانع کننده بگه ولی اون فقط تیکه کلامش توی اسمم ختم شد
ا.ت. جیمین ا.ت چی چی ا.ت جیمین هان ؟
جیمین چشماش رو از چشمام کشید و به در و دیوار نگا میکرد
ا.ت . در رو باز کن جیمین
واسه چی وایسادی
جیمین یه قدم برداشت و کلید خونه رو باز کرد و در رو تا آخر هل داد و خودش رو کنار کشید تا ا.ت داخل بشه بدون هیچ حرفی سرش رو پایین انداخته بود
ویو ا.ت
وقتی وارد خونه شدم تا چند قدمی ورداشتم خونه خوب بود
ولی این بوی چیه
شمع خوش بو روشن کردی خونت
جیمین . نه
جیمین پشت سر ا.ت وایساده بود ا.ت به درو دیوار نگا میکرد
تا این که به راه رو اصلی رسیدن همه چی روبه راه بود
کنار دیوار ها از دو طرف برگ های گل رز ریخته بود توی ظرف های شیشه ای که ساده بودن تا نصفه آب پر شده بود و توشون شمع ها روشن شده بود شمع ها فقط توی ظرف های شیشه ای نبودن روی زمین هم بودن ولی نامنظم گذاشته شده بودن شمع ها روی زمین ولی با این حال چیزی از خوشگلی تزئین کم نشده بود برگشتم سمت جیمین و گفتم اینجا چه خبره اینا چین
جیمین بدون هیچ حرفی با چشمای از حدقه در اومده بهم نگا کرد و حرفی نزد
منم برگشتم جلو خودم و به راهم ادامه دادم و وقتی به سالن رسیدم روی اصلی دوتا لیوان مشروب و یه شیشه مشروب با گل برگ ها و چند تا گل رز گذاشته شده بودن و چند تیکه هم خوراکی که کنار مشروب گذاشه شده بود چراغ های خونه خاموش بود با نوری که شمع ها همه جا رو روشن کرده بودن میتونستم وسایل و جیمین رو ببینم
چند قدمی ورداشتم و به سالن قدم گذاشتم تا که به سالن قدم گذاشتم صدای قدم های یکی رو شنیدم که درست از روبه روم میاومد
داشتم با تمام تعجب به همه جا نگاه میکردم ولی بیشتر به سمتی که صدای پا میاومد
تا صدای پا قطع شد یه دختری یا درسته بگم همون دختری که چند سال پیش به خاطرش با جیمین کات کردیم رو دیدم
دختره با یه لباس خواب مشکی باز جلو چشمام وایساده بود
وقتی تو اون حال دختره رو دیدم خونه رو دیدم قلبم دیگه حس میکردم از روی عصبانیت داره انقدر تند میزنه که هر لحظه ممکن بود قلبم وایسه
چشمام رو بستم و بغصی که تو گلوم داشت خفم میکرد رو نادیده گرفتم و خودم رو آروم کردم تا بتونم با صدای صاف حرف بزنم
ا.ت. تو اینجا چیکار میکنی
(اُلیویا اسم دخترس ولی من با ، نشونش میدم خوب )
، من برا جیمین اومدم
چند قدمی برداشتم و از در سالن وارد سالن شدم که یکی
۱۳.۷k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.