جدال هووها بر سر ارثیه میلیاردی شوهر
جدال هووها بر سر ارثیه میلیاردی شوهر
روزنامه ایران: همسرموقت مرد ثروتمند که پس ازمرگ شوهرش، برای تصاحب ثروت هنگفت او نقشه ماهرانهای کشیده بود، با کارآگاه بازی هوویش که ازامریکا راهی تهران شده بود ناکام ماند.
در میان همهمه زن و شوهرهایی که برای رسیدگی به پروندههای خانوادگیشان به شعبه 273 مراجعه کرده بودند، زنی سالخورده به چشم میخورد که لباسهای شیک و مرتبی بر تن داشت. او به همراه سه نفر از فرزندانش و وکیل خانوادگیشان به دادگاه خانواده آمده بود. در کنار آنها زن میانسالی هم ایستاده بود که لباس سرتاسر سیاه پوشیده و قاب عکس یک مرد سالخورده را هم در دست داشت.
وقتی این دو زن و وکلایشان وارد دادگاه شدند، قاضی «محمدرضا نیک صفت» پروندهای قطور را باز کرد که روی جلد آن نوشته شده بود:«دادخواست اثبات زوجیت». این دادخواست 18 ماه پیش توسط «فرنگیس» همسر موقت مرد ثروتمند به دادگاه ارائه شده بود. بعد از ورود طرفین پرونده به محکمه، قاضی رو به زن سیاهپوش گفت:«خانم فرنگیس؛ ادعای شما درباره ازدواج دائمی با مرحوم اسدالله از طرف کارشناسان دادگستری رد شده است و در عین حال هیچ سند معتبری هم وجود ندارد که نشان دهد شما به عقد دائمی مرد فوت شده درآمده و 5000 سکه طلا مهریهتان بوده است.زن سیاهپوش همانطور که قاب عکس شوهر مرحومش را دردست داشت، جواب داد:«در چند سال آخر زندگی مرحوم حاج اسدالله، همسر، پرستار، مونس و همدمش بودم. در حالی که همسر اولش در ویلای ساحلیشان در کالیفرنیا خوش میگذراند.
در این چند سال برای آنکه مشکل شرعی نداشته باشیم به عقد موقت ایشان درآمدم و چون همسر خیلی خوبی برایش بودم با رضایت خودش مرا به محضر برد و صیغه عقد دائمی خواند. حالا دو مردی را که شاهد عقدمان بودهاند به اینجا آورده ام. تا...»همان موقع زن 75 ساله که همراه سه نفر از فرزندانش به دادگاه آمده بود حرف زن سیاهپوش را قطع کرد و گفت: «آقای قاضی این خانم دروغ میگوید. این دو شاهد همراهش هم آبدارچی دفترخانه و نگهبان ساختمانی هستند که عقد قلابی در آن منعقد شده است. چند ماه است که پیگیر این ماجرا هستیم و بعد از تحقیقات فراوان به این نتیجه رسیدهایم که اصلاً عقدی واقعی در کار نبوده و تخلف آن سردفتر هم در انجام عقد قلابی محرز شده است. وکیلم اسناد مربوط به محکومیت این سردفتر ازدواج را خدمتتان ارائه میکند...»
در آن لحظه فرنگیس درحالی که انگار آب سردی روی صورتش ریخته باشند، در خودش فرو رفت و صدای همهمه دادگاه را نشنید. آشنایی او با اسدالله که مرد بازاری ثروتمندی بود به شش سال قبل باز میگشت. در آن روزها بهدنبال کار برای پسر جوانش بود که به سفارش یک آشنا به حجره بازاری سالخورده رسید. میرزا اسدالله، پسر فرنگیس را به حجره دوستش معرفی کرد و وقتی قصه گرفتاریهای مالی این زن میانسال را شنید او را به صندوق قرضالحسنهای در بازار تهران معرفی کرد و بعد هم ناچار شد خودش ضامن وام 5 میلیونی فرنگیس شود. با این حال فرنگیس باز هم به سراغ مرد نیکوکار رفت و از او کمک خواست تا در تهیه جهیزیه خواهرش کمکش کند. این بار میرزا اسدالله ضمن کمک مالی به فرنگیس پیشنهاد کرد بهعنوان خدمتکار، کارهای خانهاش را انجام دهد و دستمزدی دریافت کند.
بدین ترتیب فرنگیس با پختن غذاهای متنوع رژیمی و نظافت خانه اسدالله در دلش جا باز کرد. تا اینکه یک روزبرفی درخیابان زمین خورد و به خاطر شکستن پایش خانه نشین شد. از آنجا که همسرش در خارج از کشور به سر میبرد قرار شد فرنگیس شبانه روز در کنار میرزا بماند و دستمزدی دریافت کند. همین اتفاق بهانهای برای آشنایی بیشتر فرنگیس و میرزا اسدالله شد و سرانجام مرد سالخورده که دلبسته این زن شده بود، به فرنگیس پیشنهاد ازدواج موقت داد. اما چند ماه بعد بچههای میرزا از این موضوع خبردار شدند و بعد از دعوای مفصلی با آنها، فرنگیس را از خانه بیرون انداختند. با این حال، میرزا آپارتمانی برای فرنگیس خرید و به رابطهاش با او ادامه داد. این رابطه تا سکته قلبی میرزا و بستری شدنش در بیمارستان ادامه داشت و سرانجام با حضور همه فرزندان و نوهها بر بالین میرزا اسدالله، او چشم از زندگی فروبست.
چند روز بعد از مراسم چهلم درگذشتش، فرنگیس دادخواستی به دادگاه خانواده ارائه کرد و در ادعا نامه خود نوشت؛ چند ماه قبل از فوت شوهرم در یک دفترخانه با مهریه 5000 سکهای طلا به عقد دائمی اسدالله درآمده و از آنجا که قرار بوده سند نکاحیه پس از ارائه مدارک سجلی دو طرف در دفترخانه ثبت شود، به سند عادی دستنویس اکتفا شد اما سکته میرزا و بستری شدنش در بیمارستان مانع ثبت رسمی عقدمان شد. با این حال قاضی دادگاه با توجه به نقص مدارک، رأی نهایی را صادر نکرد. سرانجام طی مدت 18 ماه گذشته همسر میرزا اسدالله از ا
روزنامه ایران: همسرموقت مرد ثروتمند که پس ازمرگ شوهرش، برای تصاحب ثروت هنگفت او نقشه ماهرانهای کشیده بود، با کارآگاه بازی هوویش که ازامریکا راهی تهران شده بود ناکام ماند.
در میان همهمه زن و شوهرهایی که برای رسیدگی به پروندههای خانوادگیشان به شعبه 273 مراجعه کرده بودند، زنی سالخورده به چشم میخورد که لباسهای شیک و مرتبی بر تن داشت. او به همراه سه نفر از فرزندانش و وکیل خانوادگیشان به دادگاه خانواده آمده بود. در کنار آنها زن میانسالی هم ایستاده بود که لباس سرتاسر سیاه پوشیده و قاب عکس یک مرد سالخورده را هم در دست داشت.
وقتی این دو زن و وکلایشان وارد دادگاه شدند، قاضی «محمدرضا نیک صفت» پروندهای قطور را باز کرد که روی جلد آن نوشته شده بود:«دادخواست اثبات زوجیت». این دادخواست 18 ماه پیش توسط «فرنگیس» همسر موقت مرد ثروتمند به دادگاه ارائه شده بود. بعد از ورود طرفین پرونده به محکمه، قاضی رو به زن سیاهپوش گفت:«خانم فرنگیس؛ ادعای شما درباره ازدواج دائمی با مرحوم اسدالله از طرف کارشناسان دادگستری رد شده است و در عین حال هیچ سند معتبری هم وجود ندارد که نشان دهد شما به عقد دائمی مرد فوت شده درآمده و 5000 سکه طلا مهریهتان بوده است.زن سیاهپوش همانطور که قاب عکس شوهر مرحومش را دردست داشت، جواب داد:«در چند سال آخر زندگی مرحوم حاج اسدالله، همسر، پرستار، مونس و همدمش بودم. در حالی که همسر اولش در ویلای ساحلیشان در کالیفرنیا خوش میگذراند.
در این چند سال برای آنکه مشکل شرعی نداشته باشیم به عقد موقت ایشان درآمدم و چون همسر خیلی خوبی برایش بودم با رضایت خودش مرا به محضر برد و صیغه عقد دائمی خواند. حالا دو مردی را که شاهد عقدمان بودهاند به اینجا آورده ام. تا...»همان موقع زن 75 ساله که همراه سه نفر از فرزندانش به دادگاه آمده بود حرف زن سیاهپوش را قطع کرد و گفت: «آقای قاضی این خانم دروغ میگوید. این دو شاهد همراهش هم آبدارچی دفترخانه و نگهبان ساختمانی هستند که عقد قلابی در آن منعقد شده است. چند ماه است که پیگیر این ماجرا هستیم و بعد از تحقیقات فراوان به این نتیجه رسیدهایم که اصلاً عقدی واقعی در کار نبوده و تخلف آن سردفتر هم در انجام عقد قلابی محرز شده است. وکیلم اسناد مربوط به محکومیت این سردفتر ازدواج را خدمتتان ارائه میکند...»
در آن لحظه فرنگیس درحالی که انگار آب سردی روی صورتش ریخته باشند، در خودش فرو رفت و صدای همهمه دادگاه را نشنید. آشنایی او با اسدالله که مرد بازاری ثروتمندی بود به شش سال قبل باز میگشت. در آن روزها بهدنبال کار برای پسر جوانش بود که به سفارش یک آشنا به حجره بازاری سالخورده رسید. میرزا اسدالله، پسر فرنگیس را به حجره دوستش معرفی کرد و وقتی قصه گرفتاریهای مالی این زن میانسال را شنید او را به صندوق قرضالحسنهای در بازار تهران معرفی کرد و بعد هم ناچار شد خودش ضامن وام 5 میلیونی فرنگیس شود. با این حال فرنگیس باز هم به سراغ مرد نیکوکار رفت و از او کمک خواست تا در تهیه جهیزیه خواهرش کمکش کند. این بار میرزا اسدالله ضمن کمک مالی به فرنگیس پیشنهاد کرد بهعنوان خدمتکار، کارهای خانهاش را انجام دهد و دستمزدی دریافت کند.
بدین ترتیب فرنگیس با پختن غذاهای متنوع رژیمی و نظافت خانه اسدالله در دلش جا باز کرد. تا اینکه یک روزبرفی درخیابان زمین خورد و به خاطر شکستن پایش خانه نشین شد. از آنجا که همسرش در خارج از کشور به سر میبرد قرار شد فرنگیس شبانه روز در کنار میرزا بماند و دستمزدی دریافت کند. همین اتفاق بهانهای برای آشنایی بیشتر فرنگیس و میرزا اسدالله شد و سرانجام مرد سالخورده که دلبسته این زن شده بود، به فرنگیس پیشنهاد ازدواج موقت داد. اما چند ماه بعد بچههای میرزا از این موضوع خبردار شدند و بعد از دعوای مفصلی با آنها، فرنگیس را از خانه بیرون انداختند. با این حال، میرزا آپارتمانی برای فرنگیس خرید و به رابطهاش با او ادامه داد. این رابطه تا سکته قلبی میرزا و بستری شدنش در بیمارستان ادامه داشت و سرانجام با حضور همه فرزندان و نوهها بر بالین میرزا اسدالله، او چشم از زندگی فروبست.
چند روز بعد از مراسم چهلم درگذشتش، فرنگیس دادخواستی به دادگاه خانواده ارائه کرد و در ادعا نامه خود نوشت؛ چند ماه قبل از فوت شوهرم در یک دفترخانه با مهریه 5000 سکهای طلا به عقد دائمی اسدالله درآمده و از آنجا که قرار بوده سند نکاحیه پس از ارائه مدارک سجلی دو طرف در دفترخانه ثبت شود، به سند عادی دستنویس اکتفا شد اما سکته میرزا و بستری شدنش در بیمارستان مانع ثبت رسمی عقدمان شد. با این حال قاضی دادگاه با توجه به نقص مدارک، رأی نهایی را صادر نکرد. سرانجام طی مدت 18 ماه گذشته همسر میرزا اسدالله از ا
۴.۷k
۰۷ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.