start love at school . part 9
سلام اگه میخاین این داستانو ادامه بدم یه شرط داره اینکه این پارتو به ۲۵تا لایک برسونین و کامنت بزارین من واسه خودمو عممم اینا رو نمیشینم مغزمو بپوکونمو و بنویسم😑😐
مامان بابا ها نشستن و گرم گفتگو شدن من شروع کردم پیامامو چک کنم که دیدم یه پیام از کوکی اومد.
کوکی:ات من نیومدم اینجا سردیتو ببینم.
ات:باشه الان میرم پیش شومینه گرمامو ببین.
از مامان بابام و بقیه اجازه گرفتم که از جمعشون برم بیرون.وای خدا قیافه کوکی آدمو جر میداد😂اینشکلی شده بود👈😳جرر .رفتم طرف اتاقم.
از دید کوک:وات چرا انقدر جدی گرفت و بعد ممنم اجازه گرفتمو رفتم اونا نمیدونستن که میرم دنبال ات خیلی حوصلم سر رفته بود .
همینطور که نمیدونم داشت کجا میرفت از دور میرفتم دنبالش.
تا اینکه رفت تو یه اتاق طبقه سوم خوب شد با پله رفت.یه لحظه وایسا ببینم اون داره😈خوب کارمو راحت کردی ات .
وقتی رفت تو اتاق خودمو گذاشتم تو اتاق و درو قفل کردمو و گذاشتم تو جیبم.
از دید ات :دیدم که اومد مثل جن تو اتاق و درو قفل کرد.
ات:یاااا چیکار میکنی برو بیرون .
کوکی:تازه اومدم کجا برم ها.
میومد جلو و منم میرفتم عقب دوست نداشتم هیچوقت به دیوار برسم که رسیدم... یه قیافه معصومانه به خودم گرفتمو بهش نگاه کردم که شاید بهم رحم کنه؛اما انگار دستمو خونده بود.
بشر خیلی هات و جذاب بود.
کوکی:هه فکر کردی ولت میکنم اونم تو همچین فرصتی آره؟!
ات:میتونی اینکارو تو روز عروسی یا خاستگاری کنی الان من نمیتونم تحمل کنم.
کوکی:آه چرا چرت میگی کوچولو هان امروز روز خاسگاریه...
و بعد یه پوزخند زد.
ات:خوب روز عروسی اینکارو کن .
کوکی:نترس امروز فقط یکم گرمت میکنم.
ات:نچ من نمیخام .
کوکی:ولی باید بخای.
به اعتراضام اعتنایی نکرد و رفت سراق لبام ،لبامو به دام انداخت و خیلی با ولع میبوسید البته اسم اونا بوس نبود خیلی وحشتناک مک میزد ،منم مجبور بودم همراهیش کنم وگرنه امشب دیگه تکراری نمیشد.
خیلی وحشتناک و دیوانه وار میبوسید ویه دستشو برد پشت کمردم یکم مورمورم شد اونیکی هم پشت گردنم و منو کشید سمت خودش.
وقتی لبامو ول کرد .بهم نگاه انداخت و گفت :اوه بیبی گرل من ، دیگه منو دیوونه خودت کردی فکر نکنم یه روزم بدون تو دووم بیارد و سرشو بد تو موهام
وپوست کردنمو با مک های وحشیانش سرخ کرد.گوشمو گاز های ریز ریزه ای میگرفت که سوزشش شروع شد و من تحمل کردم .
دوباره اومد صورتشو چسبوند به من و گفت :قراره از این به بعد با ددیت کلی خوش بگذرونی.با چشمای گرد نگاهش کردم.
و ...
تا پارت بعد بای ببینم شرط تونو عملی میکنین.
🥺😐
مامان بابا ها نشستن و گرم گفتگو شدن من شروع کردم پیامامو چک کنم که دیدم یه پیام از کوکی اومد.
کوکی:ات من نیومدم اینجا سردیتو ببینم.
ات:باشه الان میرم پیش شومینه گرمامو ببین.
از مامان بابام و بقیه اجازه گرفتم که از جمعشون برم بیرون.وای خدا قیافه کوکی آدمو جر میداد😂اینشکلی شده بود👈😳جرر .رفتم طرف اتاقم.
از دید کوک:وات چرا انقدر جدی گرفت و بعد ممنم اجازه گرفتمو رفتم اونا نمیدونستن که میرم دنبال ات خیلی حوصلم سر رفته بود .
همینطور که نمیدونم داشت کجا میرفت از دور میرفتم دنبالش.
تا اینکه رفت تو یه اتاق طبقه سوم خوب شد با پله رفت.یه لحظه وایسا ببینم اون داره😈خوب کارمو راحت کردی ات .
وقتی رفت تو اتاق خودمو گذاشتم تو اتاق و درو قفل کردمو و گذاشتم تو جیبم.
از دید ات :دیدم که اومد مثل جن تو اتاق و درو قفل کرد.
ات:یاااا چیکار میکنی برو بیرون .
کوکی:تازه اومدم کجا برم ها.
میومد جلو و منم میرفتم عقب دوست نداشتم هیچوقت به دیوار برسم که رسیدم... یه قیافه معصومانه به خودم گرفتمو بهش نگاه کردم که شاید بهم رحم کنه؛اما انگار دستمو خونده بود.
بشر خیلی هات و جذاب بود.
کوکی:هه فکر کردی ولت میکنم اونم تو همچین فرصتی آره؟!
ات:میتونی اینکارو تو روز عروسی یا خاستگاری کنی الان من نمیتونم تحمل کنم.
کوکی:آه چرا چرت میگی کوچولو هان امروز روز خاسگاریه...
و بعد یه پوزخند زد.
ات:خوب روز عروسی اینکارو کن .
کوکی:نترس امروز فقط یکم گرمت میکنم.
ات:نچ من نمیخام .
کوکی:ولی باید بخای.
به اعتراضام اعتنایی نکرد و رفت سراق لبام ،لبامو به دام انداخت و خیلی با ولع میبوسید البته اسم اونا بوس نبود خیلی وحشتناک مک میزد ،منم مجبور بودم همراهیش کنم وگرنه امشب دیگه تکراری نمیشد.
خیلی وحشتناک و دیوانه وار میبوسید ویه دستشو برد پشت کمردم یکم مورمورم شد اونیکی هم پشت گردنم و منو کشید سمت خودش.
وقتی لبامو ول کرد .بهم نگاه انداخت و گفت :اوه بیبی گرل من ، دیگه منو دیوونه خودت کردی فکر نکنم یه روزم بدون تو دووم بیارد و سرشو بد تو موهام
وپوست کردنمو با مک های وحشیانش سرخ کرد.گوشمو گاز های ریز ریزه ای میگرفت که سوزشش شروع شد و من تحمل کردم .
دوباره اومد صورتشو چسبوند به من و گفت :قراره از این به بعد با ددیت کلی خوش بگذرونی.با چشمای گرد نگاهش کردم.
و ...
تا پارت بعد بای ببینم شرط تونو عملی میکنین.
🥺😐
۱۸.۱k
۰۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.