پارت ۱۰
پارت ۱۰
شب:
ات ویو:رفتم یوجین و خوابوندم و رفتم رو مبل نشستم و با جونگکوک حرف زدم
جونگکوک:خب اتفاق مهمی ک افتاده بود چی بود
ات:امروز تهیونگ و تو مغازه دیدم یونا هم بود خیلی بزرگ شده بود
جونگکوک:واقعاااااا
ات:آره خب دیگه من برم بخوابم فردا با صاحب شرکت جدیدی که قرار داد بستم جلسه دارم
جونگکوک:باشه شب بخیر
ات:شب بخیر
صبح:
ات ویو:از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی و کار های مربوطه رو انجام دادم و رفتم صبحونه درست کردم و رفتم یوجین و جونگکوک و بیدار کردم و صبحونه خوردیم چون امروز جلسه داشتم جونگکوک یوجین و برد مهد کودک و منم رفتم شرکت
لیا:سلام خانم همه داخل اتاق جلسه هستن و منتظر شما هستن
ات:باش ممنون
ات ویو: وارد اتاق جلسه شدم باورم نمیشد صاحب شرکتی ک باهاش قرارداد بسته بودم تهیونگ بود
تهیونگ ویو:امروز با شرکتی ک قرارداد بسته بودم جلسه داشتم منتظر صاحب اون شرکت بودم ک اومد داخل وقتی دیدمش خشکم زد اون ات بود
شب:
ات ویو:رفتم یوجین و خوابوندم و رفتم رو مبل نشستم و با جونگکوک حرف زدم
جونگکوک:خب اتفاق مهمی ک افتاده بود چی بود
ات:امروز تهیونگ و تو مغازه دیدم یونا هم بود خیلی بزرگ شده بود
جونگکوک:واقعاااااا
ات:آره خب دیگه من برم بخوابم فردا با صاحب شرکت جدیدی که قرار داد بستم جلسه دارم
جونگکوک:باشه شب بخیر
ات:شب بخیر
صبح:
ات ویو:از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی و کار های مربوطه رو انجام دادم و رفتم صبحونه درست کردم و رفتم یوجین و جونگکوک و بیدار کردم و صبحونه خوردیم چون امروز جلسه داشتم جونگکوک یوجین و برد مهد کودک و منم رفتم شرکت
لیا:سلام خانم همه داخل اتاق جلسه هستن و منتظر شما هستن
ات:باش ممنون
ات ویو: وارد اتاق جلسه شدم باورم نمیشد صاحب شرکتی ک باهاش قرارداد بسته بودم تهیونگ بود
تهیونگ ویو:امروز با شرکتی ک قرارداد بسته بودم جلسه داشتم منتظر صاحب اون شرکت بودم ک اومد داخل وقتی دیدمش خشکم زد اون ات بود
۱۹.۰k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.