قمار؟! p9
دکتر استرس ا.ت رو فهمید ولی خودش بیشتر استرس داشت
اجوما: پسرم کاریش نداشته باش
کوک: (هنوزم عصبی نگاه میکنه)
تهیونگ: جیمین بدجور عصبی شده چرا خب اون یه خدمتکاره
جیمین:نکنه عاشق شده نه بابا کوک و عاشقی دشمنن
کوک: اجوما میتونی بری
اجوما: پ...پسرم لطفا
کوک:میتونی بری
اجوما:چ..چشم
و رفت پایین
کوک:چرا غذاتو نخوردی؟
ا.ت:چون به خودم مربوطه کسی من نیستی که بخوای غیرتی بازی دربیاری
کوک: عه من کسی تو تیستم ارباب که هستم حالا یه کسی تو نیستم نشونت بدم
رفت سمت ا.ت و براید استایل بغلش کرد و برد اتاق ا.ت و گذاشتش رو تخت و رفت درم قفل کرد
ا.ت: اربابببببببب درو بازززز کنننن تروخداااااااا
تهیونگ:چیکارش کردی؟
جیمین:چرا لین خبر انداخته ؟
کوک:زندانیش کردم
تهیونگ:از دست اخلاقت
کوک:یجور میگی انگار اخلاق خودت گوه نیس
جیمین:بریم یچیز بخوریم
رفتن پایین
اجوما:پسرم ا.ت کجاس؟
کوک:تو اتاقش زندانیه
اجوما:تا کِی؟
کوک:تا وقتی غذاشو کوفت کنه
اجوما:میرم غذاشو بدم
اجوما:خودتون جی میخورید
تهیونگ:به من قهوه یکم شیرین بده
جیمین:به من شیک
کوک:به من قهوه تلخ
اجوما: چشم
رفت برای اونا درست کرد و برد داد بهشون و بعد غذای ا.ت رو برد بالا در اتاق رو قفلش رو باز کرد و دید ا.ت گریه میکنه
اجوما:جرا کریه میکنی؟
ا.ت:اجومااا منو زندانی کرده تا بعدش بزنتم؟
اجوما:نه گفت غذاشو خورد میتونه از اتاق بیاد بیرون
ا.ت:نمیخوام
اجوما:اونوقت نمیتونی بیای بیرون ها
ا.ت: باش
نشست بزور همرو خورد بعد پاشد آروم آروم رفت پایین که کوک و جیمین و تهیونگ رو دید جش غره رفت
تهیونگ:این چرا جش غره رفت(عصبی)
جیمین:بابا دخترا اینجورین دیگه
کوک:دخترای اینجا باید ادب داشته باشن (عصبی)
جیمین: کوک بشین کوفت کن ولش کن اون عصبی شده
کوک: خب حالا
یهو گوشی زنگ خورد
شوگا:سلام کوک فردا شب خونتون مهمونیه
کوک:چجوری که خودم خبر ندارم؟
شوگا:خسیس نباش فردا مهمونی خونه تو
کوک: باش
قطع کردن
تهیونگ:چی میگفت؟
کوک:شوگا هیونگ گفت فردا خونه من مهمونیه هوفف بریم حاظر بشیم بیاید بریم خرید
جیمین:بریم
ویو ا.ت
تو آشپزخونه بودم که دیدم کوک و بقیه رفتن بیرون شنیدم میگفتن مهمونیه ولی هسته بودم رفتم بالا و خوابیدم
پارت بعد ۱۵ لایک
اجوما: پسرم کاریش نداشته باش
کوک: (هنوزم عصبی نگاه میکنه)
تهیونگ: جیمین بدجور عصبی شده چرا خب اون یه خدمتکاره
جیمین:نکنه عاشق شده نه بابا کوک و عاشقی دشمنن
کوک: اجوما میتونی بری
اجوما: پ...پسرم لطفا
کوک:میتونی بری
اجوما:چ..چشم
و رفت پایین
کوک:چرا غذاتو نخوردی؟
ا.ت:چون به خودم مربوطه کسی من نیستی که بخوای غیرتی بازی دربیاری
کوک: عه من کسی تو تیستم ارباب که هستم حالا یه کسی تو نیستم نشونت بدم
رفت سمت ا.ت و براید استایل بغلش کرد و برد اتاق ا.ت و گذاشتش رو تخت و رفت درم قفل کرد
ا.ت: اربابببببببب درو بازززز کنننن تروخداااااااا
تهیونگ:چیکارش کردی؟
جیمین:چرا لین خبر انداخته ؟
کوک:زندانیش کردم
تهیونگ:از دست اخلاقت
کوک:یجور میگی انگار اخلاق خودت گوه نیس
جیمین:بریم یچیز بخوریم
رفتن پایین
اجوما:پسرم ا.ت کجاس؟
کوک:تو اتاقش زندانیه
اجوما:تا کِی؟
کوک:تا وقتی غذاشو کوفت کنه
اجوما:میرم غذاشو بدم
اجوما:خودتون جی میخورید
تهیونگ:به من قهوه یکم شیرین بده
جیمین:به من شیک
کوک:به من قهوه تلخ
اجوما: چشم
رفت برای اونا درست کرد و برد داد بهشون و بعد غذای ا.ت رو برد بالا در اتاق رو قفلش رو باز کرد و دید ا.ت گریه میکنه
اجوما:جرا کریه میکنی؟
ا.ت:اجومااا منو زندانی کرده تا بعدش بزنتم؟
اجوما:نه گفت غذاشو خورد میتونه از اتاق بیاد بیرون
ا.ت:نمیخوام
اجوما:اونوقت نمیتونی بیای بیرون ها
ا.ت: باش
نشست بزور همرو خورد بعد پاشد آروم آروم رفت پایین که کوک و جیمین و تهیونگ رو دید جش غره رفت
تهیونگ:این چرا جش غره رفت(عصبی)
جیمین:بابا دخترا اینجورین دیگه
کوک:دخترای اینجا باید ادب داشته باشن (عصبی)
جیمین: کوک بشین کوفت کن ولش کن اون عصبی شده
کوک: خب حالا
یهو گوشی زنگ خورد
شوگا:سلام کوک فردا شب خونتون مهمونیه
کوک:چجوری که خودم خبر ندارم؟
شوگا:خسیس نباش فردا مهمونی خونه تو
کوک: باش
قطع کردن
تهیونگ:چی میگفت؟
کوک:شوگا هیونگ گفت فردا خونه من مهمونیه هوفف بریم حاظر بشیم بیاید بریم خرید
جیمین:بریم
ویو ا.ت
تو آشپزخونه بودم که دیدم کوک و بقیه رفتن بیرون شنیدم میگفتن مهمونیه ولی هسته بودم رفتم بالا و خوابیدم
پارت بعد ۱۵ لایک
۹.۳k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.