رویایی همانند کابوس پارت 20
همانند کابوس🖤🐬
#par20
#nika
بعد رو به من گفت=شما یه خدمتکارید مگ نه
با سر ارع ای گفتم که نیشخند زد گفت=خوبه پس وضیفتونو انجام بدید
رکسانا =داداش تند رفتار نکردی
متین=لیاقتشون همینه
بعد دست رویا رو گرفت با هم رفتن بیرون
رکسانا =ناراحت نشیا متین با همه اینطوری رفتار میکنه سک اخلاقه
نیکا=مهم نیست بیا یچیزی بخور
رکسانا= نه کمکتون میکنم جمع کنید بعد میرم میش خاتون تو آشپزخونه ام یه چیزی میخورم
نیکا=هر حور راحتی
بعد میز با کمک رکسانا جمع کردیم
رفتیماشپزخانه رکسانا به من و دیانا گفتساکت شیم بعد رفت چشم بی بی رو گرفت
بی بی=ویی دختر کیی
دیانا=حدس بزن کیه بی بی
بی بی دستشو گرفت گفت=رکساناست
رکسانا دستشو برداشت گفت=از کج فهمیدی
بی بی=از بوت
رکسانا بی بی رو بغل کرد گفت= وای دلم واست یزره شده بود خاتون
بی بی=خاتون به فداط
یه لحظه دلم برای مامانم تنگ شد سرمو انداختم پایین بغص کردم دیانا زد به شونم گفت=چیشده
با سر گفتم هیچی بعد مشغول شستن ظرفا شدم رکسانا ام نشست دیانا یکم واسش غذا ریخت ظرفا که تموم شد رفتم اتاق دراز کشیدم رومو کشیدم کریه کردم کاش یکی بود منو اینطوری پر محبت بغل کنه 🚶🏿♀️💔
ولی نیست تو همین فکرا بودم نفهمیدم کی خوابم برد
با نوازش شدن موهاش سرم چشامو باز کردم دیدم دیانا بالا سرمه بلند شدمگفتم=ساعت چنده
گفت =نه شب
هیی کشیدم گفتم=شام خوردن؟
دیانا=نه ولی متین و رویا خوردن
بهش نگاه کردمگفتم=اومدن
دیانا=اوم
باشه ای گفتم پاشدم
دیانا=کجا
نیکا=میزم حیاط یکم هوا بخورم
باشه ای گفت رفتمپایین دیدممتین نشسته رو مبل داره سیگار میکشه با دیدنمن سیگار و خاموش کرد گفت=خواب بودی؟
وایستادم گفتم=یله؟
متین=یبارمیپرسنسوالو
نیکا=بله خواب بودم
اومد رو به روم گفت=داسه خوابیدن اومدی اینجا
نیکا=نه
متین=خوب پس؟ چرا خوابیدی
نیکا=چون خسته بودم
متین چونمو گرفت گفت=وقتی جواب سوالمو میدی تو چشامنگاه کن
چشمی گفتم کهگفت=کجا میرفتی
نیکا =حیاط واسه هوا خوردن
یهو کمرموگرفتچسبوند به خودش گفت=واسه هوا خوردن یا به دید گذاشتن خودت
با این حرفش ناراحت شدم دلی با بغصی که جلوش و گرفته بودمگفتم=واسه هوا خوردم
کمرمو ول کرد گفت=باش
بعد رفت بالا
واقعا فازشو درکنمیکردم
یهو از بیرون یه صدایی اومد رفتم بیرون با کسی که دیدم بدنم سست شد.....
#par20
#nika
بعد رو به من گفت=شما یه خدمتکارید مگ نه
با سر ارع ای گفتم که نیشخند زد گفت=خوبه پس وضیفتونو انجام بدید
رکسانا =داداش تند رفتار نکردی
متین=لیاقتشون همینه
بعد دست رویا رو گرفت با هم رفتن بیرون
رکسانا =ناراحت نشیا متین با همه اینطوری رفتار میکنه سک اخلاقه
نیکا=مهم نیست بیا یچیزی بخور
رکسانا= نه کمکتون میکنم جمع کنید بعد میرم میش خاتون تو آشپزخونه ام یه چیزی میخورم
نیکا=هر حور راحتی
بعد میز با کمک رکسانا جمع کردیم
رفتیماشپزخانه رکسانا به من و دیانا گفتساکت شیم بعد رفت چشم بی بی رو گرفت
بی بی=ویی دختر کیی
دیانا=حدس بزن کیه بی بی
بی بی دستشو گرفت گفت=رکساناست
رکسانا دستشو برداشت گفت=از کج فهمیدی
بی بی=از بوت
رکسانا بی بی رو بغل کرد گفت= وای دلم واست یزره شده بود خاتون
بی بی=خاتون به فداط
یه لحظه دلم برای مامانم تنگ شد سرمو انداختم پایین بغص کردم دیانا زد به شونم گفت=چیشده
با سر گفتم هیچی بعد مشغول شستن ظرفا شدم رکسانا ام نشست دیانا یکم واسش غذا ریخت ظرفا که تموم شد رفتم اتاق دراز کشیدم رومو کشیدم کریه کردم کاش یکی بود منو اینطوری پر محبت بغل کنه 🚶🏿♀️💔
ولی نیست تو همین فکرا بودم نفهمیدم کی خوابم برد
با نوازش شدن موهاش سرم چشامو باز کردم دیدم دیانا بالا سرمه بلند شدمگفتم=ساعت چنده
گفت =نه شب
هیی کشیدم گفتم=شام خوردن؟
دیانا=نه ولی متین و رویا خوردن
بهش نگاه کردمگفتم=اومدن
دیانا=اوم
باشه ای گفتم پاشدم
دیانا=کجا
نیکا=میزم حیاط یکم هوا بخورم
باشه ای گفت رفتمپایین دیدممتین نشسته رو مبل داره سیگار میکشه با دیدنمن سیگار و خاموش کرد گفت=خواب بودی؟
وایستادم گفتم=یله؟
متین=یبارمیپرسنسوالو
نیکا=بله خواب بودم
اومد رو به روم گفت=داسه خوابیدن اومدی اینجا
نیکا=نه
متین=خوب پس؟ چرا خوابیدی
نیکا=چون خسته بودم
متین چونمو گرفت گفت=وقتی جواب سوالمو میدی تو چشامنگاه کن
چشمی گفتم کهگفت=کجا میرفتی
نیکا =حیاط واسه هوا خوردن
یهو کمرموگرفتچسبوند به خودش گفت=واسه هوا خوردن یا به دید گذاشتن خودت
با این حرفش ناراحت شدم دلی با بغصی که جلوش و گرفته بودمگفتم=واسه هوا خوردم
کمرمو ول کرد گفت=باش
بعد رفت بالا
واقعا فازشو درکنمیکردم
یهو از بیرون یه صدایی اومد رفتم بیرون با کسی که دیدم بدنم سست شد.....
۱۵.۴k
۲۲ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.