عشق اشتباه 17
بعد نیم ساعت رسیدیم اونحا و نکه داشتیم تا استراحت کنیم
همه دور یه میز جمع شده بودیم ولی هنوز خبری از کای و هانا نشده بود
به گوشیه کایم زنگ میزنم جواب نمیده
ات : کریم نمیدونی کجان؟
کر : نه نمیدونم
هرجا باشن میرسن دیگه
از کنار بچه ها رفتم و تصمیم گرفتن برم کنار جاده وایسم و منتظرشون بمونم
.
.
.
بعد ده دیقه دیدم صدا بخندی میاد رومو برگردوندم دیدم دارن از ماشین با خنده پیاده میشن دست همم گرفتن
خیلی عصبی شدم اصلا نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم
ات : کجا بودین این همه وقت
(با عصبانیت)
کا: تو ترافیک مونده بودیم عزیزم
ها : تو ترافیک موندی نمیتونی تلفنتو جواب بدی
کا : هانا تو برو پیش بچه ها
ها : باشه
کا : چی شده عزیزم چرا انقد عصبی ای
ات : من باید ازت بپرسم
چرا با این دختره انقد صمیمی ای
کا : خب دوستمه
ات : چرا دستشو میگیری پس
کا : خب نمیتونست از ماشین پیاده شه دستشو گرفتم
ات : مگه خودش بلد نیست پیاده شه
پس اونموقع که تو بالکن نشسته بودین
چرا دستشو گرفته بودی
کا : الان به من شک کردی
ات : نه شک نکردم میگم چرا از وقتی اومده رفتارت تغیر کرده
که جونگ کوک اومد
کوک : ات بیاین پیش ما دیگه
ات : باشه
برای اینکه میخواستم حرص کای رو در بیارم دست کوکو گرفتم
ویو کوک
ات و کای داشتن کنار جاده باهم دعوا میکردن
مث اینکه ات خیلی از دستش شاکی شده
تصمیم گرفتم برم پیششون
.
.
داشتیم میرفتیم که یهو دستمو گرفت
خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم دستمو گرفته
رفتیم پیش بچه ها و بعد از بیست دیقه راه افتادیم
ات : ببخشید دستتو گرفتم محبور شدن خواستم حرص کایو در بیارم
کوک : نه اشکال نداره
خودم بهت گفته بودم دستمو بگیر
.
.
.
دو ساعت از راه گذشته و ات صداشم در نیومده از وقتی راه افتادیم
نگاهش کردم دیدم بغض کرده
کوک : ات خوبی
که یهو ات زد زیر گریه
ات : نه خوب نیستم(با گریه)
من از اولم نمیخواستم با کای برم تو رابطه ولی حالا که رفتم دوست ندارم
رو اعصابم بره
فکر اینکه بهم داره کم توجهی میکنه داره ازارم میده(با گریه)
لطفا حمایت 🐤💗
همه دور یه میز جمع شده بودیم ولی هنوز خبری از کای و هانا نشده بود
به گوشیه کایم زنگ میزنم جواب نمیده
ات : کریم نمیدونی کجان؟
کر : نه نمیدونم
هرجا باشن میرسن دیگه
از کنار بچه ها رفتم و تصمیم گرفتن برم کنار جاده وایسم و منتظرشون بمونم
.
.
.
بعد ده دیقه دیدم صدا بخندی میاد رومو برگردوندم دیدم دارن از ماشین با خنده پیاده میشن دست همم گرفتن
خیلی عصبی شدم اصلا نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم
ات : کجا بودین این همه وقت
(با عصبانیت)
کا: تو ترافیک مونده بودیم عزیزم
ها : تو ترافیک موندی نمیتونی تلفنتو جواب بدی
کا : هانا تو برو پیش بچه ها
ها : باشه
کا : چی شده عزیزم چرا انقد عصبی ای
ات : من باید ازت بپرسم
چرا با این دختره انقد صمیمی ای
کا : خب دوستمه
ات : چرا دستشو میگیری پس
کا : خب نمیتونست از ماشین پیاده شه دستشو گرفتم
ات : مگه خودش بلد نیست پیاده شه
پس اونموقع که تو بالکن نشسته بودین
چرا دستشو گرفته بودی
کا : الان به من شک کردی
ات : نه شک نکردم میگم چرا از وقتی اومده رفتارت تغیر کرده
که جونگ کوک اومد
کوک : ات بیاین پیش ما دیگه
ات : باشه
برای اینکه میخواستم حرص کای رو در بیارم دست کوکو گرفتم
ویو کوک
ات و کای داشتن کنار جاده باهم دعوا میکردن
مث اینکه ات خیلی از دستش شاکی شده
تصمیم گرفتم برم پیششون
.
.
داشتیم میرفتیم که یهو دستمو گرفت
خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم دستمو گرفته
رفتیم پیش بچه ها و بعد از بیست دیقه راه افتادیم
ات : ببخشید دستتو گرفتم محبور شدن خواستم حرص کایو در بیارم
کوک : نه اشکال نداره
خودم بهت گفته بودم دستمو بگیر
.
.
.
دو ساعت از راه گذشته و ات صداشم در نیومده از وقتی راه افتادیم
نگاهش کردم دیدم بغض کرده
کوک : ات خوبی
که یهو ات زد زیر گریه
ات : نه خوب نیستم(با گریه)
من از اولم نمیخواستم با کای برم تو رابطه ولی حالا که رفتم دوست ندارم
رو اعصابم بره
فکر اینکه بهم داره کم توجهی میکنه داره ازارم میده(با گریه)
لطفا حمایت 🐤💗
۶.۳k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.