پارت: ۳
ات: اوم، باشه.
تمیز کردن کافی شاپ یعنی دستمال کشیدن و گرد گیری کردن، جارو کردن، طی کشیدن و... حدود ۱۵ مین زمان برد تا تموم شد.
ات: خب، تمیز کردن هم تموم شد...
لونا: درسته.
ساعت تقریبا ۶:۲٠ دقیقه میشد که یه نفر وارد شد. کت پالتویی مشکی بلندی تنش بود، عینک دودی و کلاه مشکیش نصف صورتشو پوشونده بود. شلوار جین آبی کمرنگی تنش بود با کفش مشکی.
ات: سلام، بفرمایید.
لونا: سلام خوش اومدید.
شخص: سلام.
اون شخص وارد شد و درو بست، نشست پشت یکی از میز های سالن.
لونا: چی میل دارید؟
شخص سفارششو میگه.
لونا: اوه، حتما...
بعد از ۵ مین سفارشش آماده میشه و لونا میرسونه. بعدش دوباره لونا پشت پیشخوان کنار ات می ایسته و باهاش حرف میزنه.
لونا: ات شی امروز هوا خیلی خوبه، نه؟!
ات: اوهوم، صبح که می اومدم باد خنکی میومد. الانم هوا آفتابی و ابری ملایمه.
لونا و ات باهم صحبت میکردن. اون شخص همونطور که آروم نسکافهش رو می خورد، خیلی نا محسوس ات و لونا رو زیر نظر گرفته بود، چون عینک دودی داشت و زیاد تابلو نبود، ات و دوستش نفهمیده بودن. شخص ناشناس دستشو سمت جیب پالتو بالاش برد و خیلی آهسته خودکاری مشکی که دورش طلایی رنگ بود رو نمایان کرد و خیلی آروم دکمه کنارش رو فشار داد، خودکار شروع به فیلمبرداری کرد. برای اینکه بتونه چهره اون دوتا رو بهتر داخل فیلم ضبط کنه، به بهانه ی یخ شدن نسکافهش، لونا رو صدا کرد.
شخص: عام، ببخشید...
ات: بله
شخص: اهم، ببخشید شما میشه نسکافه دیگه ای بدید؟ برای من خیلی زود یخ کرد...
لونا: اوه...! باشه حتما.
لونا به سمت میزی که اون شخص پشتش نشسته بود رفت و نسکافه رو داخل سینی گذاشت و داخل آشپزخونه اونجا رفت.
لونا: ات شی، میتونی یه نسکافه داغ تازه برای ایشون بریزی؟ *داشت ظرف می شست*
ات: حتما، انجامش میدم.
ات بعد از ۲ مین، نسکافه تازه ای ریخت. اون شخص، طی این ۲ مین که ات و لونا مشغول بودن، به بهانه ی سرگرم شدن موبایلشو از جیب شلوارش درآورد و روشنش کرد. رمزشو زد و وارد دوربین شد، گوشی رو روی سایلنت گذاشت و فلش دوربین رو غیر فعال گذاشت. دکمه فیلم برداری رو زد و خیلی آروم روی ات و لونا زوم کرد. بعدش ضبط رو قطع کرد و چندتا عکس گرفت. بعد تموم شدن کارش، برنامه های گوشی شو بست و خاموشش کرد، گوشی رو دوباره داخل جیبش گذاشت و منتظر موند.
✨🖤خماری🖤✨
#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK
تمیز کردن کافی شاپ یعنی دستمال کشیدن و گرد گیری کردن، جارو کردن، طی کشیدن و... حدود ۱۵ مین زمان برد تا تموم شد.
ات: خب، تمیز کردن هم تموم شد...
لونا: درسته.
ساعت تقریبا ۶:۲٠ دقیقه میشد که یه نفر وارد شد. کت پالتویی مشکی بلندی تنش بود، عینک دودی و کلاه مشکیش نصف صورتشو پوشونده بود. شلوار جین آبی کمرنگی تنش بود با کفش مشکی.
ات: سلام، بفرمایید.
لونا: سلام خوش اومدید.
شخص: سلام.
اون شخص وارد شد و درو بست، نشست پشت یکی از میز های سالن.
لونا: چی میل دارید؟
شخص سفارششو میگه.
لونا: اوه، حتما...
بعد از ۵ مین سفارشش آماده میشه و لونا میرسونه. بعدش دوباره لونا پشت پیشخوان کنار ات می ایسته و باهاش حرف میزنه.
لونا: ات شی امروز هوا خیلی خوبه، نه؟!
ات: اوهوم، صبح که می اومدم باد خنکی میومد. الانم هوا آفتابی و ابری ملایمه.
لونا و ات باهم صحبت میکردن. اون شخص همونطور که آروم نسکافهش رو می خورد، خیلی نا محسوس ات و لونا رو زیر نظر گرفته بود، چون عینک دودی داشت و زیاد تابلو نبود، ات و دوستش نفهمیده بودن. شخص ناشناس دستشو سمت جیب پالتو بالاش برد و خیلی آهسته خودکاری مشکی که دورش طلایی رنگ بود رو نمایان کرد و خیلی آروم دکمه کنارش رو فشار داد، خودکار شروع به فیلمبرداری کرد. برای اینکه بتونه چهره اون دوتا رو بهتر داخل فیلم ضبط کنه، به بهانه ی یخ شدن نسکافهش، لونا رو صدا کرد.
شخص: عام، ببخشید...
ات: بله
شخص: اهم، ببخشید شما میشه نسکافه دیگه ای بدید؟ برای من خیلی زود یخ کرد...
لونا: اوه...! باشه حتما.
لونا به سمت میزی که اون شخص پشتش نشسته بود رفت و نسکافه رو داخل سینی گذاشت و داخل آشپزخونه اونجا رفت.
لونا: ات شی، میتونی یه نسکافه داغ تازه برای ایشون بریزی؟ *داشت ظرف می شست*
ات: حتما، انجامش میدم.
ات بعد از ۲ مین، نسکافه تازه ای ریخت. اون شخص، طی این ۲ مین که ات و لونا مشغول بودن، به بهانه ی سرگرم شدن موبایلشو از جیب شلوارش درآورد و روشنش کرد. رمزشو زد و وارد دوربین شد، گوشی رو روی سایلنت گذاشت و فلش دوربین رو غیر فعال گذاشت. دکمه فیلم برداری رو زد و خیلی آروم روی ات و لونا زوم کرد. بعدش ضبط رو قطع کرد و چندتا عکس گرفت. بعد تموم شدن کارش، برنامه های گوشی شو بست و خاموشش کرد، گوشی رو دوباره داخل جیبش گذاشت و منتظر موند.
✨🖤خماری🖤✨
#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK#Iranians_Love_JK
۱.۶k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.