فیک ستارگان درخشان پارت ۶
صبح
بچه ها درحال درست کردن صبحانه بودن هر کدوم درگیر یک کاری بودند که یهو لیا با صدای بلندی گفت
لیا : صبح بخیر
ولی کسی بهش محل نداد
لیا اخمی از بی محلی بچه ها کرد ولی با فکر کردن به چیزی خنده روی لبش اومد و گفت
لیا : من خیلی معذرت می خواهم که زودتر متوجه نشدم واقعا خیلی ناراحت شدم بعد از اینکه این موضوع رو فهمیدم
بچه ها با تعجب به لیا خیره شده بودند که لیا به سمت هانا رفت و دستش رو روی موهای هانا کشید و یهو از روی گردنش دادنشون عقب زخم تقریبا عمیق روی گردن هانا نمایان شد لیا با ناراحتی تظاهری گفت
لیا : وای خدای من زخمش خیلی عمیقه ! پس برای همین بود که موهات رو مینداختی جلوی گردنت ؟! تا زخمت دیده نشه ؟!
و نیشخندی زد که فقط از چشم هانا دور نموند
جی هو از عصبانیت دستاش رو مشت کرده بود ولی حرفی به زبون نمی آورد که دستای کسی رو روی دستاش احساس کرد می هی با صورت به جی هو فهموند که الان وقت عصبانی شدن نیست پسرا که گیج شده بودند سکوت کرده بودن و چیزی نمی گفتند که تهیونگ لب باز کرد و پرسید
تهیونگ : داری درمورد چی حرف میزنی ؟!
لیا برگشت و به صورت تعجبی به تهیونگ و بقیه پسرا نگاه کرد و با تعجب پرسید
لیا : یعنی شما خبر ندارید ؟! اینکه به دخترا حمله شده و حتی یک ماه بیمارستان بستری شدند ؟!
نامجون : منظورت چیه ؟! چه حمله ای ؟!
لیا : وای خدا میدونه طرف چقدر ازشون کینه داشته که تونسته تو چشماشون زل بزنه و بهشون حمله کنه حتی تحدیدشون هم کرده به نظر من که قضیه به این سادگی ها نیست حتما یک ماجرایی پشتش هست درسته ؟
و با نیشخند به هانا نگاه کرد هانا از عصبانیت چشماش رو روی هم فشار داده بود و چیزی نمی گفت که جونگ کوک اومد جلو و با فشار دست لیا رو کشید
لیا : آخ یواش داری چیکار می کنی ؟!
جونگ کوک : دیگه بسه…بسه هر چقدر بی ادبی کردی خجالت بکش
لیا : چرا خجالت بکشم مگه چیکار کردم ؟! اونی که باید خجالت بکشه اونان نه من
جونگ کوک : کافیه…همین الان از اینجا میری
لیا : چی ؟!
جونگ کوک محکم دست لیا رو کشید و با خودش برد
بعد رفتنشون کنیا رفت سمت هانا و بغلش کرد و آروم گفت
کنیا : به حرفاش فکر نکن…اونا فقط یک مشت دروغن
یک هفته بعد
بالاخره بعد از یک استراحت کوتاه هر دو گروه برگشتند
منیجر گروه bright stars : میکاپ آرتیست های جدید رسیدند ؟
مرده : بله قربان
دخترا توی اتاق نشسته بودند و داشتند باهم حرف میزدند که در باز شد و چهار دختر به همراه منیجرشون وارد اتاق شدند دخترا از جاشون بلند شدند که منیجرشون گفت
منیجر گروه bright stars : خب اینم میکاپ آرتیست های جدیدتون
هر کدوم از دخترا سمت یکی از اعضا رفتند که یکی از دخترا که خیلی کیوت و خوشگل بود به سمت هانا رفت و گفت
می چا : سلام من می چا هستم میکاپ آرتیست جدیدتون
هانا : از اشناییت خوشوقتم منم کیم هانا هستم
می چا با ذوق گفت
می چا : وای باورم نمیشه که الان روبروم ایستادین…من یکی از طرفداراتون هستم
هانا خنده ای از بانمک بودن دختر روبروش زد
۵٠ لایک
۵٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس#فیک_بی_تی_اس
#جونگ_کوک#فیک_جونگ_کوک
#تهیونگ#فیک_تهیونگ
#جیمین#فیک_جیمین
#جیهوپ#فیک_جیهوپ
#نامجون#فیک_نامجون
#شوگا#فیک_شوگا
#جین#فیک_جین
بچه ها درحال درست کردن صبحانه بودن هر کدوم درگیر یک کاری بودند که یهو لیا با صدای بلندی گفت
لیا : صبح بخیر
ولی کسی بهش محل نداد
لیا اخمی از بی محلی بچه ها کرد ولی با فکر کردن به چیزی خنده روی لبش اومد و گفت
لیا : من خیلی معذرت می خواهم که زودتر متوجه نشدم واقعا خیلی ناراحت شدم بعد از اینکه این موضوع رو فهمیدم
بچه ها با تعجب به لیا خیره شده بودند که لیا به سمت هانا رفت و دستش رو روی موهای هانا کشید و یهو از روی گردنش دادنشون عقب زخم تقریبا عمیق روی گردن هانا نمایان شد لیا با ناراحتی تظاهری گفت
لیا : وای خدای من زخمش خیلی عمیقه ! پس برای همین بود که موهات رو مینداختی جلوی گردنت ؟! تا زخمت دیده نشه ؟!
و نیشخندی زد که فقط از چشم هانا دور نموند
جی هو از عصبانیت دستاش رو مشت کرده بود ولی حرفی به زبون نمی آورد که دستای کسی رو روی دستاش احساس کرد می هی با صورت به جی هو فهموند که الان وقت عصبانی شدن نیست پسرا که گیج شده بودند سکوت کرده بودن و چیزی نمی گفتند که تهیونگ لب باز کرد و پرسید
تهیونگ : داری درمورد چی حرف میزنی ؟!
لیا برگشت و به صورت تعجبی به تهیونگ و بقیه پسرا نگاه کرد و با تعجب پرسید
لیا : یعنی شما خبر ندارید ؟! اینکه به دخترا حمله شده و حتی یک ماه بیمارستان بستری شدند ؟!
نامجون : منظورت چیه ؟! چه حمله ای ؟!
لیا : وای خدا میدونه طرف چقدر ازشون کینه داشته که تونسته تو چشماشون زل بزنه و بهشون حمله کنه حتی تحدیدشون هم کرده به نظر من که قضیه به این سادگی ها نیست حتما یک ماجرایی پشتش هست درسته ؟
و با نیشخند به هانا نگاه کرد هانا از عصبانیت چشماش رو روی هم فشار داده بود و چیزی نمی گفت که جونگ کوک اومد جلو و با فشار دست لیا رو کشید
لیا : آخ یواش داری چیکار می کنی ؟!
جونگ کوک : دیگه بسه…بسه هر چقدر بی ادبی کردی خجالت بکش
لیا : چرا خجالت بکشم مگه چیکار کردم ؟! اونی که باید خجالت بکشه اونان نه من
جونگ کوک : کافیه…همین الان از اینجا میری
لیا : چی ؟!
جونگ کوک محکم دست لیا رو کشید و با خودش برد
بعد رفتنشون کنیا رفت سمت هانا و بغلش کرد و آروم گفت
کنیا : به حرفاش فکر نکن…اونا فقط یک مشت دروغن
یک هفته بعد
بالاخره بعد از یک استراحت کوتاه هر دو گروه برگشتند
منیجر گروه bright stars : میکاپ آرتیست های جدید رسیدند ؟
مرده : بله قربان
دخترا توی اتاق نشسته بودند و داشتند باهم حرف میزدند که در باز شد و چهار دختر به همراه منیجرشون وارد اتاق شدند دخترا از جاشون بلند شدند که منیجرشون گفت
منیجر گروه bright stars : خب اینم میکاپ آرتیست های جدیدتون
هر کدوم از دخترا سمت یکی از اعضا رفتند که یکی از دخترا که خیلی کیوت و خوشگل بود به سمت هانا رفت و گفت
می چا : سلام من می چا هستم میکاپ آرتیست جدیدتون
هانا : از اشناییت خوشوقتم منم کیم هانا هستم
می چا با ذوق گفت
می چا : وای باورم نمیشه که الان روبروم ایستادین…من یکی از طرفداراتون هستم
هانا خنده ای از بانمک بودن دختر روبروش زد
۵٠ لایک
۵٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس#فیک_بی_تی_اس
#جونگ_کوک#فیک_جونگ_کوک
#تهیونگ#فیک_تهیونگ
#جیمین#فیک_جیمین
#جیهوپ#فیک_جیهوپ
#نامجون#فیک_نامجون
#شوگا#فیک_شوگا
#جین#فیک_جین
۵۹.۹k
۰۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.