(عشق در مدرسه) پارت ۷
_هی حداقل دستتو شل تر کن بابام عصبانی میشه الان
+نترس نمیشه
از زبان تهیونگ
این دختره نمیدونه قراره مخ باباشو بزنم و این کوچولو رو ازش بگیرم و بیرم عمارت خودم چه نقشه هایی براش دارم دختره اهمق رو حالا رو من زبون میکشی اره بهت نشون میدم امروز میخواستم بدزدمش همراه اون پسره عوضی ولی حیف که باباش اومد دنبالش و امروز نشد ولی همین روزا مال من میشی خانوم کوچولو اینا رو میگفت و تو دلش پوزخند میزد
از زبان ات
این چی میگه چرا هیچی از حرفاش نفهمیدم یعنی چی بابام که تا دیروز نمیذاشت من با یه پسر حرف بزنم الان که دارم با این میرقصم هیچی بهم نمیگه مگه این پسره کیه که اصلا با بابام دوسته واییی هیچی از دنیای مافیا ها سر در نمیارم خدایا اینا دیگه کین خدا به خیر کنه معلوم نیس چی قراره بشه بابام پوستمو میکنه الان واییی نه خدا لعنتت کنه مرتیکه عوضی آهنگ تموم شد و رفتیم نشستیم میتونستم ببینم بابام چقدر عصبی شده همش داشت با یه اخم ترسناک نگام میکرد هیچی پوستمو میکنه الان دیدم همین پسره تهیونگ رفت پیشش ترسیدم گفتم الان بابام خفش میکنه ولی نمیدونم چی بهش گفت که اون ابرو های اخم آلود شو از هم وا کرد و انگار عصبانیتش خوابید رفتم پیش مامانم
~چرا رفتی با این پسره رقصیدی تو اصلا میدونی این کیه
_خودش دستمو گرفت و منو برد وسط راستی مگه این کیه
~بزرگ ترین مافیای کره که کل کشور ازش میترسه مگه ندیدی وقتی اومد همه بهش تعظیم کردن
_چییییی واییی نه مامان نمیدونی تو دانشگاه چه دعوایی باهاش کردم چه حرفایی بارش کردم مامان حالا چیکار کنم
~هییییی خدا من چه میدونم برو ازش معذرت خواهی کن
_فک نکنم فایده ای داشته باشه خیلی عصبانیش کردم
~به بابات میگم باهاش حرف بزنه
_اره مامان همین کارو کن مرسی مامانی میگم من دیگه خسته شدم میخوام برم بالا تو اتاقم
~باشه برو
از پله ها بالا رفتم و رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم و آرایشمو پاک کردم و خودمو پرت کردم رو تخت و کم کم خواب رفتم.......
+نترس نمیشه
از زبان تهیونگ
این دختره نمیدونه قراره مخ باباشو بزنم و این کوچولو رو ازش بگیرم و بیرم عمارت خودم چه نقشه هایی براش دارم دختره اهمق رو حالا رو من زبون میکشی اره بهت نشون میدم امروز میخواستم بدزدمش همراه اون پسره عوضی ولی حیف که باباش اومد دنبالش و امروز نشد ولی همین روزا مال من میشی خانوم کوچولو اینا رو میگفت و تو دلش پوزخند میزد
از زبان ات
این چی میگه چرا هیچی از حرفاش نفهمیدم یعنی چی بابام که تا دیروز نمیذاشت من با یه پسر حرف بزنم الان که دارم با این میرقصم هیچی بهم نمیگه مگه این پسره کیه که اصلا با بابام دوسته واییی هیچی از دنیای مافیا ها سر در نمیارم خدایا اینا دیگه کین خدا به خیر کنه معلوم نیس چی قراره بشه بابام پوستمو میکنه الان واییی نه خدا لعنتت کنه مرتیکه عوضی آهنگ تموم شد و رفتیم نشستیم میتونستم ببینم بابام چقدر عصبی شده همش داشت با یه اخم ترسناک نگام میکرد هیچی پوستمو میکنه الان دیدم همین پسره تهیونگ رفت پیشش ترسیدم گفتم الان بابام خفش میکنه ولی نمیدونم چی بهش گفت که اون ابرو های اخم آلود شو از هم وا کرد و انگار عصبانیتش خوابید رفتم پیش مامانم
~چرا رفتی با این پسره رقصیدی تو اصلا میدونی این کیه
_خودش دستمو گرفت و منو برد وسط راستی مگه این کیه
~بزرگ ترین مافیای کره که کل کشور ازش میترسه مگه ندیدی وقتی اومد همه بهش تعظیم کردن
_چییییی واییی نه مامان نمیدونی تو دانشگاه چه دعوایی باهاش کردم چه حرفایی بارش کردم مامان حالا چیکار کنم
~هییییی خدا من چه میدونم برو ازش معذرت خواهی کن
_فک نکنم فایده ای داشته باشه خیلی عصبانیش کردم
~به بابات میگم باهاش حرف بزنه
_اره مامان همین کارو کن مرسی مامانی میگم من دیگه خسته شدم میخوام برم بالا تو اتاقم
~باشه برو
از پله ها بالا رفتم و رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم و آرایشمو پاک کردم و خودمو پرت کردم رو تخت و کم کم خواب رفتم.......
۳۴.۶k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.