قانون عشق p37
مامان اروم سرشو تکون داد و رفت تو فکر
بعد چند دقیقه گفت: اذیتت میکنه؟
همراه با لبخند تلخی گفتم: میتونم تحمل میکنم ..بهرحال اونجا یه خدمتکارم دیگه
مامان: کی فکرشو میکرد دختر من که یه روز خانم یه خونه بود و تو خونه پدریش همه براش دولا راس میشدن ......الان خدمتکار خونه شوهر نامردش بشه
اروم بغلم کرد
بهترین حس دنیا بود وقتی کسی که از گوشت و پوست و استخونته گرم تو رو تو آغوشش بکشه
ازش جدا شدم : مامان من دیگه باید برم ..مواظب بابا باش ..لطفا چیزی هم بهش نگو
بوسه ای رو گونم کاشت: توهم مراقب خودت باش عزیز دلم ..خدا به همرات
دستشو بوسیدم و گفتم: دوست دارم مامان ..خدافظ
دل کندن ازش برام سخت بود ولی چاره ای نبود خیابونا شلوغ بود و ساعت ۸ و نیم رسیدم خونه
وقتی داشتم میرفتم تو اتاق تا لباسام رو عوض کنم سرپرست مین با قدمای کوتاه و تند به سمتم اومد: میون سو ..میون سو صبر کن
برگشتم سمتش: بله چیشده
یکم وایساد تا نفسش جا بیاد بعد گفت: وقتی رفتی آقا متوجه نبودنت شد و ازم پرسید کجا رفتی ،
منم بهش گفتم رفتی به عیادت یکی از دوستای مریضت بعدم گفت که وقتی برگشتی بری تو اتاقش ..الان تو اتاق کاره برو پیشش
باشه ای گفتم و بدون اینکه لباسام رو عوض کنم رفتم طبقه بالا
در زد و وقتی اجازه داد وارد شدم : گفته بودین وقتی برگشتم کارم دارین
بدون اینکه سرشو از برگه ها بیاره بیرون با جدیت گفت: کجا بودی
خدا رو شکر کردم که سرپرست مین بهش نگفته بود رفتم پیش مامانم پس همون حرف اونو بهش تحویل دادم: رفتم بودم عیادت دوستم
سرشو اورد بالا و نگام کرد: کدوم دوستت ؟
انتظار پرسیدن این سوالشو نداشتم همین جوری یه چیزی پروندم : منشی مین
از رو صندلی بلند شد و به سمتم اومد: مریضیش چی بود؟
مکث کردم : اوممم تب و لرز کرده بود
از اینکه داره اروم دورم میچرخه حس خوبی بهم دست نداد
نگار داشت بازجویی میکرد : تنها بود خونه؟
اره ای گفتم که جلوم تو یه قدمیم وایساد
،پشت انگشت اشارشو روی گونه راستم کشید و همزمان لب زد: پس این جای رژ روی گونت چیه..مگه مریض نبود؟؟
حس کردم با حرفش خون تو بدنم منجمد شد
فکر نمیکردم به این چیزا دقت کنه ولی برعکس تصورم میخواست مچمو بگیره تا بفهمه کجا رفتم
دلم میخواست همون طور که خودش اذیتم میکرد منم حرصش بدم با سردی گفتم: قبلش جای دیگه ای بودم ..بعدش رفتم خونه منشی مین
یه ابروشو داد بالا: کجا ؟
بحثو پیچوندم : از همه خدمتکارتون این جوری سوال جواب میکنید؟
بعد چند دقیقه گفت: اذیتت میکنه؟
همراه با لبخند تلخی گفتم: میتونم تحمل میکنم ..بهرحال اونجا یه خدمتکارم دیگه
مامان: کی فکرشو میکرد دختر من که یه روز خانم یه خونه بود و تو خونه پدریش همه براش دولا راس میشدن ......الان خدمتکار خونه شوهر نامردش بشه
اروم بغلم کرد
بهترین حس دنیا بود وقتی کسی که از گوشت و پوست و استخونته گرم تو رو تو آغوشش بکشه
ازش جدا شدم : مامان من دیگه باید برم ..مواظب بابا باش ..لطفا چیزی هم بهش نگو
بوسه ای رو گونم کاشت: توهم مراقب خودت باش عزیز دلم ..خدا به همرات
دستشو بوسیدم و گفتم: دوست دارم مامان ..خدافظ
دل کندن ازش برام سخت بود ولی چاره ای نبود خیابونا شلوغ بود و ساعت ۸ و نیم رسیدم خونه
وقتی داشتم میرفتم تو اتاق تا لباسام رو عوض کنم سرپرست مین با قدمای کوتاه و تند به سمتم اومد: میون سو ..میون سو صبر کن
برگشتم سمتش: بله چیشده
یکم وایساد تا نفسش جا بیاد بعد گفت: وقتی رفتی آقا متوجه نبودنت شد و ازم پرسید کجا رفتی ،
منم بهش گفتم رفتی به عیادت یکی از دوستای مریضت بعدم گفت که وقتی برگشتی بری تو اتاقش ..الان تو اتاق کاره برو پیشش
باشه ای گفتم و بدون اینکه لباسام رو عوض کنم رفتم طبقه بالا
در زد و وقتی اجازه داد وارد شدم : گفته بودین وقتی برگشتم کارم دارین
بدون اینکه سرشو از برگه ها بیاره بیرون با جدیت گفت: کجا بودی
خدا رو شکر کردم که سرپرست مین بهش نگفته بود رفتم پیش مامانم پس همون حرف اونو بهش تحویل دادم: رفتم بودم عیادت دوستم
سرشو اورد بالا و نگام کرد: کدوم دوستت ؟
انتظار پرسیدن این سوالشو نداشتم همین جوری یه چیزی پروندم : منشی مین
از رو صندلی بلند شد و به سمتم اومد: مریضیش چی بود؟
مکث کردم : اوممم تب و لرز کرده بود
از اینکه داره اروم دورم میچرخه حس خوبی بهم دست نداد
نگار داشت بازجویی میکرد : تنها بود خونه؟
اره ای گفتم که جلوم تو یه قدمیم وایساد
،پشت انگشت اشارشو روی گونه راستم کشید و همزمان لب زد: پس این جای رژ روی گونت چیه..مگه مریض نبود؟؟
حس کردم با حرفش خون تو بدنم منجمد شد
فکر نمیکردم به این چیزا دقت کنه ولی برعکس تصورم میخواست مچمو بگیره تا بفهمه کجا رفتم
دلم میخواست همون طور که خودش اذیتم میکرد منم حرصش بدم با سردی گفتم: قبلش جای دیگه ای بودم ..بعدش رفتم خونه منشی مین
یه ابروشو داد بالا: کجا ؟
بحثو پیچوندم : از همه خدمتکارتون این جوری سوال جواب میکنید؟
۵۱.۳k
۱۹ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.