fake
ته ویو
واییییییییییی بهم گفت عزیزم باورم نمیشه کیم تهیونگ مافیا رامه یه دختر بشه ولی من میخوامش باید بهش اعتراف کنم
ا/ت ویو
سریع خداحافظی کردم و رفتم تو اتاقم و به در تکیه دادم قلبم داشت از تو سینم میزد بیرون دستم و گذاشتم رو سینم و گفتم آروم بگیر پدرصگ اینم مثل همه ی پسرای دیگه
ولی این با همهی پسرای دیگه فرق داشت حس میکنم عاشقش شدم با اینکه ممکنه اینم مثل اونیکی بهم خیانت کنه ولی امتحانش مجانیه من از حسم مطمئنم همین الان میرم بهش میگم
راوی
ا/ت دوباره رفت سمت در اتاق ته و در زد
ته ویو
داشتم فکر میکردم چطوری بهش اعتراف کنم که در خورد عصبانی شده بودم با سرعت و خشم رفتم درو باز کردم که پشت در ا/ت رو دیدم یهو رنگ نگاهم عوض شد و با آرامش گفتم
ته:جانم چیزی شده
ا/ت آروم دستشو گذاشت رو سینم و یکمی به سمت عقب هدایتم کرد و اومد تو اتاق منو بین خودشو و دیوار گیر انداخت تعجب کرده بودم چشمام گرد شده بود که داد زد
ا/ت:به چه حقیییی(داد)
ته:هی چیشده لیدی(تعجب)
ا/ت:به چه حقی منو عاشق خودت کردی ها(داد)
ویو ته
بهم گفت به چه حقی منو عاشق خودت کردی یعنی عاشقمه واییییییییییی دیگه نمیتونم تحمل کنم در باز بود درو با پام بستم برگردوندمش طوری که اون الان بین منو دیوار گیر افتاده بود لبام و رو لباش کوبوندم وحشیانه میبوسیدمش اونم همکاری میکرد ازش جدا شدم و فوری بغلش کردم
ته:دوست دارم خانم کوچولو
ا/ت:هعی من اونقدرام کوچولو نیستم
ته:چرا کوچولویی تا شکممی
ا/ت:نخیر تا نوک سینه هاتم
ا/ت ویو
شتتتت چرا من خفه نمیشم چرا لال نمیشممممم این چی بود که من گفتم
ته:پس تا نوک سینه هامی
ا/ت:نه من همچین حرفی نزدم
ته ویو
ا/ت خیلی کیوت شده بود دلم میخواست بخورمش(استغفرالله📿📿)
ته:میدونستی خیلی کیوتی
ا/ت:ولی وای از موقعی که عصبی بشم
ته:خانم کوچولو برو استراحت کن که فردا ظهر ناهار باید بریم پایین همه ی مافیا ها باهم ناهار میخورن
ا/ت:چشم خوشگلم کاری با من نداری
ته:نه بیبی مواظب خودت باش
ا/ت ویو
ازش خداحافظی کردم و رفتم تو اتاقم احساس خوبی داشتم چون قلبم سبک شده بود انگار یه کار بدی کرده باشی قلبت هی میگه بگو ولی مغزت میگه نگو همچین حسی داشتم که به حرف قلبم گوش کردم آخرین باری که به حرف قلبم گوش کردم قلبم و کل غرور و وجودم شکست امیدوارم دوباره اینطوری نشه
واییییییییییی بهم گفت عزیزم باورم نمیشه کیم تهیونگ مافیا رامه یه دختر بشه ولی من میخوامش باید بهش اعتراف کنم
ا/ت ویو
سریع خداحافظی کردم و رفتم تو اتاقم و به در تکیه دادم قلبم داشت از تو سینم میزد بیرون دستم و گذاشتم رو سینم و گفتم آروم بگیر پدرصگ اینم مثل همه ی پسرای دیگه
ولی این با همهی پسرای دیگه فرق داشت حس میکنم عاشقش شدم با اینکه ممکنه اینم مثل اونیکی بهم خیانت کنه ولی امتحانش مجانیه من از حسم مطمئنم همین الان میرم بهش میگم
راوی
ا/ت دوباره رفت سمت در اتاق ته و در زد
ته ویو
داشتم فکر میکردم چطوری بهش اعتراف کنم که در خورد عصبانی شده بودم با سرعت و خشم رفتم درو باز کردم که پشت در ا/ت رو دیدم یهو رنگ نگاهم عوض شد و با آرامش گفتم
ته:جانم چیزی شده
ا/ت آروم دستشو گذاشت رو سینم و یکمی به سمت عقب هدایتم کرد و اومد تو اتاق منو بین خودشو و دیوار گیر انداخت تعجب کرده بودم چشمام گرد شده بود که داد زد
ا/ت:به چه حقیییی(داد)
ته:هی چیشده لیدی(تعجب)
ا/ت:به چه حقی منو عاشق خودت کردی ها(داد)
ویو ته
بهم گفت به چه حقی منو عاشق خودت کردی یعنی عاشقمه واییییییییییی دیگه نمیتونم تحمل کنم در باز بود درو با پام بستم برگردوندمش طوری که اون الان بین منو دیوار گیر افتاده بود لبام و رو لباش کوبوندم وحشیانه میبوسیدمش اونم همکاری میکرد ازش جدا شدم و فوری بغلش کردم
ته:دوست دارم خانم کوچولو
ا/ت:هعی من اونقدرام کوچولو نیستم
ته:چرا کوچولویی تا شکممی
ا/ت:نخیر تا نوک سینه هاتم
ا/ت ویو
شتتتت چرا من خفه نمیشم چرا لال نمیشممممم این چی بود که من گفتم
ته:پس تا نوک سینه هامی
ا/ت:نه من همچین حرفی نزدم
ته ویو
ا/ت خیلی کیوت شده بود دلم میخواست بخورمش(استغفرالله📿📿)
ته:میدونستی خیلی کیوتی
ا/ت:ولی وای از موقعی که عصبی بشم
ته:خانم کوچولو برو استراحت کن که فردا ظهر ناهار باید بریم پایین همه ی مافیا ها باهم ناهار میخورن
ا/ت:چشم خوشگلم کاری با من نداری
ته:نه بیبی مواظب خودت باش
ا/ت ویو
ازش خداحافظی کردم و رفتم تو اتاقم احساس خوبی داشتم چون قلبم سبک شده بود انگار یه کار بدی کرده باشی قلبت هی میگه بگو ولی مغزت میگه نگو همچین حسی داشتم که به حرف قلبم گوش کردم آخرین باری که به حرف قلبم گوش کردم قلبم و کل غرور و وجودم شکست امیدوارم دوباره اینطوری نشه
۱۰.۳k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.