عشق یا قتل پ ۲۳ ق ۴ و ق ۵
پ ۲۳ ق ۴ : ..... یه آهنگ شاد و بلند پخش شد ک همه ریختن وسط .... همه در حال رقص بودن ک ا/ت و تهیونگ داشتن وسط جمعیت بهم نگاه میکردن
تهیونگ...فرار کنیم؟
ا/ت...هر چی تو بخوای!
دست ا/ت رو گرفت و دویدن رفتن بیرون و سوار ماشین تهیونگ شدن
تهیونگ....طول میکشه تا متوجه نبود ما بشن!
تق تق
تهیونگ شیشه رو داد پایین و جونگ کوک دوتا دستشو روی شیشه تکیه گاهی برای بدنش قرار داد و خم شد
جونگ کوک...فرار میکنین؟
تهیونگ...آره! یکم بازی میکنیم!
تهیونگ چشمکی طرف جونگ کوک انداخت و جونگ کوک به ا/ت نگاه کرد
جونگ کوک ... نمیدونم الان زمان مناسبیه یا ن .... ولی منو ببخش به خاطر اتفاق های یک سال اخیر!
ا/ت نگاهشو به پاهاش میدوزه و تهیونگ جواب جونگ کوک رو میده
تهیونگ....یکم زیادی خوردی؟
جونگ کوک .... نه! ولی میخورم
تهیونگ....مهمونا با تو ما میریم
جونگ کوک ... اوکی
بعد دستاشو از روی پنجره ماشین برداشت و تهیونگ راه افتاد
پ ۲۳ ق ۵ : ۲ ساعت بعد
داشتن روی دره ی همیشگیشون ماه کامل رو نگاه میکردن.....ا/ت آروم خودشو توی بغل تهیونگ جا داد و بغلش کرد سرشو روی سینش گذاشت و به دره خیره شد
تهیونگ...خوابت میاد؟
ا/ت...نه فعلا
تهیونگ...باش پس سب میکنیم تا خانم خوابش بیاد
ا/ت...اومم
موهای ا/ت رو آروم ناز کرد و نفس عمیقی از موهاش کشید
ا/ت...بعد این دیگ چی میشه؟ تو این مدت...چه اتفاقی افتاد؟
تهیونگ...خوب...یکم پیچیدست!
ا/ت...باشه خوب نگو! علاقه هم ندارم بشنوم!
تهیونگ...برای فردا شب ترتیب جشن ازدواجمون رو میدم!
ا/ت....باشه منم دیگه نمیخوام از کنارت تکون بخورم
تهیونگ....دوستت دارم بیشتر از همه!
ا/ت...منم!....... تهیونگ
تهیونگ...جان تهیونگ!
ا/ت....بابابزرگم چجوری مرد؟
تهیونگ...دردناکه میخوای بشنوی؟
ا/ت....آره! خودش ک هیچ کتک هایی ک میزد رو یادم نرفته
تهیونگ....اون جوری ک جونگ کوک بهم گفت....
/فلش بک /
رسیده بودن مکان مبادله......یعنی مبادله ی بین آقای مین و می وونگ ........ جونگ کوک اونجا منتظر یه موقعیت خوب برای حمله بود.....بعد رسیدن آقای مین و جینهو با می وونگ دست میدن.....جینهو وقتی میره داخل کامیون رو نگاه کنه جونگ کوک گروگان میگیرتش و اسلحه ای روی سرش میذاره
جونگ کوک .... دستات بالا خانم کوچولو!
جینهو رو میبره جایی ک آقای مین هم بتونه ببینتش......و وقتی آقای مین متوجه جینهو میشه.....بنگ....همه ی آدماش میمیرن در یه لحظه
آقای مین....چطور تونستی نوه ام رو بگیری ولش کن!!
جونگ کوک .... اگه نکنم چی؟ چیکار میخوای بکنی؟
جینهو....بابابزرگ!!
جونگ کوک جینهو رو پرت کرد طرف جیهوپ و در حالی ک کتشو در میاورد به آقای مین نزدیک میشد ..... با دیدن بهتر قیافه ی جونگ کوک سریع میشناستش
آقای مین.....ت.تو..پسر جئون؟؟
تهیونگ...فرار کنیم؟
ا/ت...هر چی تو بخوای!
دست ا/ت رو گرفت و دویدن رفتن بیرون و سوار ماشین تهیونگ شدن
تهیونگ....طول میکشه تا متوجه نبود ما بشن!
تق تق
تهیونگ شیشه رو داد پایین و جونگ کوک دوتا دستشو روی شیشه تکیه گاهی برای بدنش قرار داد و خم شد
جونگ کوک...فرار میکنین؟
تهیونگ...آره! یکم بازی میکنیم!
تهیونگ چشمکی طرف جونگ کوک انداخت و جونگ کوک به ا/ت نگاه کرد
جونگ کوک ... نمیدونم الان زمان مناسبیه یا ن .... ولی منو ببخش به خاطر اتفاق های یک سال اخیر!
ا/ت نگاهشو به پاهاش میدوزه و تهیونگ جواب جونگ کوک رو میده
تهیونگ....یکم زیادی خوردی؟
جونگ کوک .... نه! ولی میخورم
تهیونگ....مهمونا با تو ما میریم
جونگ کوک ... اوکی
بعد دستاشو از روی پنجره ماشین برداشت و تهیونگ راه افتاد
پ ۲۳ ق ۵ : ۲ ساعت بعد
داشتن روی دره ی همیشگیشون ماه کامل رو نگاه میکردن.....ا/ت آروم خودشو توی بغل تهیونگ جا داد و بغلش کرد سرشو روی سینش گذاشت و به دره خیره شد
تهیونگ...خوابت میاد؟
ا/ت...نه فعلا
تهیونگ...باش پس سب میکنیم تا خانم خوابش بیاد
ا/ت...اومم
موهای ا/ت رو آروم ناز کرد و نفس عمیقی از موهاش کشید
ا/ت...بعد این دیگ چی میشه؟ تو این مدت...چه اتفاقی افتاد؟
تهیونگ...خوب...یکم پیچیدست!
ا/ت...باشه خوب نگو! علاقه هم ندارم بشنوم!
تهیونگ...برای فردا شب ترتیب جشن ازدواجمون رو میدم!
ا/ت....باشه منم دیگه نمیخوام از کنارت تکون بخورم
تهیونگ....دوستت دارم بیشتر از همه!
ا/ت...منم!....... تهیونگ
تهیونگ...جان تهیونگ!
ا/ت....بابابزرگم چجوری مرد؟
تهیونگ...دردناکه میخوای بشنوی؟
ا/ت....آره! خودش ک هیچ کتک هایی ک میزد رو یادم نرفته
تهیونگ....اون جوری ک جونگ کوک بهم گفت....
/فلش بک /
رسیده بودن مکان مبادله......یعنی مبادله ی بین آقای مین و می وونگ ........ جونگ کوک اونجا منتظر یه موقعیت خوب برای حمله بود.....بعد رسیدن آقای مین و جینهو با می وونگ دست میدن.....جینهو وقتی میره داخل کامیون رو نگاه کنه جونگ کوک گروگان میگیرتش و اسلحه ای روی سرش میذاره
جونگ کوک .... دستات بالا خانم کوچولو!
جینهو رو میبره جایی ک آقای مین هم بتونه ببینتش......و وقتی آقای مین متوجه جینهو میشه.....بنگ....همه ی آدماش میمیرن در یه لحظه
آقای مین....چطور تونستی نوه ام رو بگیری ولش کن!!
جونگ کوک .... اگه نکنم چی؟ چیکار میخوای بکنی؟
جینهو....بابابزرگ!!
جونگ کوک جینهو رو پرت کرد طرف جیهوپ و در حالی ک کتشو در میاورد به آقای مین نزدیک میشد ..... با دیدن بهتر قیافه ی جونگ کوک سریع میشناستش
آقای مین.....ت.تو..پسر جئون؟؟
۳۴۴.۶k
۱۷ مرداد ۱۴۰۰