آوای دروغین
آوای دروغین
part7.
شروع کردم به درست کردن دوکبوکی که با صدایی از پشت سرم از جا پریدم :صدای قشنگی داری
جونگکوک بود نفس عمیقی کشیدم و گفتم:ترسیدم،ممنون چیزی میخواستی
گفت:اومدم آب بخورم که دیدم داری آهنگ میخونی
آهانی گفتم و برگشتم مشغول کارم شدم اونم بعد از خوردن آب رفت پیش بقیه ی پسرا
یکم بعد غذا آماده شد منم میزو چیدم و پسرا رو صدا زدم همشون موقع خوردن چشماشون اندازه بشقاب گشاد شده بود به جز ماهان خب اون هر روز دستپختم و میخورد همشون شروع کردن به تعریف ولی ماهان هیچی نگفت اصلا ولش لیاقت نداره از این به بعد باید دستپخت مونا رو تحمل کنه
بعد از ناهار ظرفارو شستم و رفتم تو پذیرایی که ماهان عزم رفتن کرد و منم رفتم اتاقم و دراز کشیدم که به خواب فرو رفتم
با تکون های شدیدی بیدار شدم:آروین آروین بیدار شو
چشمام و باز کردم تهیونگ بود به زور نشستم و گفتم :چیشده
گفت:هیچی شب شده ماهم میخواستیم شام سفارش بدیم تو رو هم بیدار کردیم بگیم چی میخوای واست سفارش بدیم
گفتم: الان میام
رفت منم بلند شدم نگاهی تو آینه کردم و بعد از مرتب کردن خودم رفتم تو پذیرایی پیش پسرا
سلامی کردم که همشون جواب دادن
من........سفارش دادم(خودتون یچی تصور کنین)
غذاها اومدن و غذا ها رو خوردیم بلند شدم جمع کنم که تهیونگ و جونگکوک هم بلند شدن تا بهم کمک کنن گفتم:شما بشینین من جمع میکنم بالاخره منو برای این کارا استخدام کردین
ولی قبول نکردن و کمکم کردن بقیه هم گفتن خستن و ازم معذرت خواستن مثل اینکه وقتی من خواب بودم پسرا داشتن تمرین میکردن
بالاخره همه چیزو جمع کردیم و نشستیم یکم بعد پرسیدم: امممممم من چی صداتون کنم
جی هوپ گفت :خب میتونی به اسم صدامون کنی باهامون راحت باش
گفتم:اوکی
بعده یکم حرف زدن و فهمیدن علایقشون بلند شدم گفتم:من خوابم میاد بریم بخوابیم
نامجون گفت: تو که یکم پیش بیدار شدی این ماییم که باید خوابمون بیاد
جی هوپ حرفشو ادامه داد و گفت: حتی یونگی هم اینقدر نمیخوابه
پشت بند این حرفش خندهی پسرا بلند شد چشم غره ای بهشون رفتم که ساکت شدن شاید بگین که من تازه اومدم این خونه ولی چرا باهاشون انقدر راحتم ولی رفتارشون به قدری خوبه با آدم که آدمو پررو میکنن
من اول گفتم حتما قراره خودشونو بگیرن و تحقیرم کنن به عنوان خدمتکار ولی اصلا همچین حسی به آدم نمیدادن
part7.
شروع کردم به درست کردن دوکبوکی که با صدایی از پشت سرم از جا پریدم :صدای قشنگی داری
جونگکوک بود نفس عمیقی کشیدم و گفتم:ترسیدم،ممنون چیزی میخواستی
گفت:اومدم آب بخورم که دیدم داری آهنگ میخونی
آهانی گفتم و برگشتم مشغول کارم شدم اونم بعد از خوردن آب رفت پیش بقیه ی پسرا
یکم بعد غذا آماده شد منم میزو چیدم و پسرا رو صدا زدم همشون موقع خوردن چشماشون اندازه بشقاب گشاد شده بود به جز ماهان خب اون هر روز دستپختم و میخورد همشون شروع کردن به تعریف ولی ماهان هیچی نگفت اصلا ولش لیاقت نداره از این به بعد باید دستپخت مونا رو تحمل کنه
بعد از ناهار ظرفارو شستم و رفتم تو پذیرایی که ماهان عزم رفتن کرد و منم رفتم اتاقم و دراز کشیدم که به خواب فرو رفتم
با تکون های شدیدی بیدار شدم:آروین آروین بیدار شو
چشمام و باز کردم تهیونگ بود به زور نشستم و گفتم :چیشده
گفت:هیچی شب شده ماهم میخواستیم شام سفارش بدیم تو رو هم بیدار کردیم بگیم چی میخوای واست سفارش بدیم
گفتم: الان میام
رفت منم بلند شدم نگاهی تو آینه کردم و بعد از مرتب کردن خودم رفتم تو پذیرایی پیش پسرا
سلامی کردم که همشون جواب دادن
من........سفارش دادم(خودتون یچی تصور کنین)
غذاها اومدن و غذا ها رو خوردیم بلند شدم جمع کنم که تهیونگ و جونگکوک هم بلند شدن تا بهم کمک کنن گفتم:شما بشینین من جمع میکنم بالاخره منو برای این کارا استخدام کردین
ولی قبول نکردن و کمکم کردن بقیه هم گفتن خستن و ازم معذرت خواستن مثل اینکه وقتی من خواب بودم پسرا داشتن تمرین میکردن
بالاخره همه چیزو جمع کردیم و نشستیم یکم بعد پرسیدم: امممممم من چی صداتون کنم
جی هوپ گفت :خب میتونی به اسم صدامون کنی باهامون راحت باش
گفتم:اوکی
بعده یکم حرف زدن و فهمیدن علایقشون بلند شدم گفتم:من خوابم میاد بریم بخوابیم
نامجون گفت: تو که یکم پیش بیدار شدی این ماییم که باید خوابمون بیاد
جی هوپ حرفشو ادامه داد و گفت: حتی یونگی هم اینقدر نمیخوابه
پشت بند این حرفش خندهی پسرا بلند شد چشم غره ای بهشون رفتم که ساکت شدن شاید بگین که من تازه اومدم این خونه ولی چرا باهاشون انقدر راحتم ولی رفتارشون به قدری خوبه با آدم که آدمو پررو میکنن
من اول گفتم حتما قراره خودشونو بگیرن و تحقیرم کنن به عنوان خدمتکار ولی اصلا همچین حسی به آدم نمیدادن
۳.۷k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.