فیک من یک خون آشام هستم ؟! فصل دوم پارت ١٠
هانا یک بار دیگر پدرش رو در آغوش گرفت…بعد از خداحافظی از پدرش به همراه جونگ کوک سوار ماشین شد…قبل از اینکه ماشین حرکت کنه از پشت شیشه برای پدرش دست تکون داد و اشکی از گوشه چشمش جاری شد…ماشین حرکت کرد و کم کم پدرش از دیدش محو شد…
هانا به عمارت بزرگ روبروش خیره شده بود که دستش رو در دست کسی حس کرد
جونگ کوک : بهت که گفتم روزی میرسه که با اجازه پدرت میارمت به این خونه
هانا لبخندی به جونگ کوک زد و دست در دست عشق زندگیش وارد عمارت شد عمارتی که حالا خونه جدیدش بود…بی خبر از اینکه تقدیر چه چیزی برایش رقم زده…
…..
عمارت ساکت و بی روح بود فقط صدای قدم های کسی به گوش میرسید…مرد به آرامی به دختری که غرق در خون بود نزدیک شد و کنارش روی دوتا پایش نشست
مرد : همه اینا تقصیر خودته…اگر از اول با من در نمی افتادی هیچکدوم از این اتفاق ها نمی افتاد…همه ی این اتفاق ها تقصیر خودت بود…
دخترک با چشمان اشکی به مرد روبروش خیره شده بود ولی توان انجام کاری رو نداشت
مرد : پسر من با عاشق تو شدن اشتباه بزرگی کرد…و خب تقاصش هم پس داد
مرد از جایش بلند شد و دوباره نگاهی به دختر غرق در خون انداخت و گفت
مرد : مقصر تمام این اتفاق ها فقط خودت بودی…با انتخاب کردن پسرم…
و مرد با قدم های آرام از اونجا دور شد
خب دوستان این قسمتی از آینده بود
#فیک
#بی_تی_اس
#جیمین
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
هانا به عمارت بزرگ روبروش خیره شده بود که دستش رو در دست کسی حس کرد
جونگ کوک : بهت که گفتم روزی میرسه که با اجازه پدرت میارمت به این خونه
هانا لبخندی به جونگ کوک زد و دست در دست عشق زندگیش وارد عمارت شد عمارتی که حالا خونه جدیدش بود…بی خبر از اینکه تقدیر چه چیزی برایش رقم زده…
…..
عمارت ساکت و بی روح بود فقط صدای قدم های کسی به گوش میرسید…مرد به آرامی به دختری که غرق در خون بود نزدیک شد و کنارش روی دوتا پایش نشست
مرد : همه اینا تقصیر خودته…اگر از اول با من در نمی افتادی هیچکدوم از این اتفاق ها نمی افتاد…همه ی این اتفاق ها تقصیر خودت بود…
دخترک با چشمان اشکی به مرد روبروش خیره شده بود ولی توان انجام کاری رو نداشت
مرد : پسر من با عاشق تو شدن اشتباه بزرگی کرد…و خب تقاصش هم پس داد
مرد از جایش بلند شد و دوباره نگاهی به دختر غرق در خون انداخت و گفت
مرد : مقصر تمام این اتفاق ها فقط خودت بودی…با انتخاب کردن پسرم…
و مرد با قدم های آرام از اونجا دور شد
خب دوستان این قسمتی از آینده بود
#فیک
#بی_تی_اس
#جیمین
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
۴۳.۳k
۲۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.