اشک حسرت پارت ۱۶۴
#اشک حسرت #پارت ۱۶۴
سعید :
متعجب بودم از رفتار آسمان انقدر اعصابش بهم ریخته بود سرم داد می کشید
تو سالن انتظار نشستم مامان اینا وامیداومدن که امید با دیدنم اومد کنارم وگفت : چرا اینجا نشستی سعید
- هیچی همینجوری
امید : پس بیا بریم
- نه امید همینجا می مونم
امید: اتفاقی افتاده؟
- نه
کنارم نشست وگفت : هدیه گفته چی شده .سعید فکر نمی کنی کارت اشتباه بود
- من فقط به خاطر آرمیس گفتم
امید : تو عذاب وژدان داری سعید
- عذاب وژدان ندارم نمی تونم مثله اون بد باشم
امید : پاشو بریم براش توضیح بده بی خیال دیگه
- امید
امید که بلند شده بود دوباره نشست وگفت : خوبی تو سعید
- خوب نیستم .دوهفته نیست آسمان برگشته ..راستش نمی خوام تحت فشار قرارش بدم ..امید می دونی دوستش دارم شرمنده اینجوری میگم ولی خیلی با خودم کلنجار رفتم ..می خوام به آسمان کمک کنم بشه آسمان چند سال پیش اگه از نظر تو مشکلی نیست
امید : تو بهتر می دونی چیکار کنی داداش می سپارمش به تو
بلند شد ورفت
بلند شدم ورفتم بیرون داشت چه بارونی می بارید رفتم گل فروشی نزدیک بیمارستان سفارش یه سبد گل نسترن آبی ورُزسفید دادم و گفتم بفرستن واسه آسمان بعدم برگشتم خونه ویه راست رفتم اتاقم از بی خوابی وخستگی به دقیقه نکشید خوابم برد
- سعید سعید ...
چشام باز کردم وبا اخم نگاش کردم
حمید :پاشو پسر افتادی رو شکمخوابیدی خفه نشدی ؟ پاشو شام بخوریم
- گشنم نیست
حمید : گشنم نیست چیه پاشو
حمید کلا ولکن نبود
نشستم ونگاش کردم خم شد کفشمو در اورد
- به حد مرگ خوابت میومد که کفشتو در نیاوردی
- یه دور از جونی نگی
حمید با صدا خندید واون یکی کفشمو در اورد
حمید : بلند شو دیگه یا می خوای لباستم در بیارم
- نه ممنون برو میام
با خنده رفت رفتم حموم واومدم بیرون نگاهی به موبایلم انداختم چند تماس ومسیج از امید بود
- سعید جان کجا رفتی ...
- سعید جواب بده داداش
- بابا چرا جواب نمیدی مردم از نگرانی
سعید :
متعجب بودم از رفتار آسمان انقدر اعصابش بهم ریخته بود سرم داد می کشید
تو سالن انتظار نشستم مامان اینا وامیداومدن که امید با دیدنم اومد کنارم وگفت : چرا اینجا نشستی سعید
- هیچی همینجوری
امید : پس بیا بریم
- نه امید همینجا می مونم
امید: اتفاقی افتاده؟
- نه
کنارم نشست وگفت : هدیه گفته چی شده .سعید فکر نمی کنی کارت اشتباه بود
- من فقط به خاطر آرمیس گفتم
امید : تو عذاب وژدان داری سعید
- عذاب وژدان ندارم نمی تونم مثله اون بد باشم
امید : پاشو بریم براش توضیح بده بی خیال دیگه
- امید
امید که بلند شده بود دوباره نشست وگفت : خوبی تو سعید
- خوب نیستم .دوهفته نیست آسمان برگشته ..راستش نمی خوام تحت فشار قرارش بدم ..امید می دونی دوستش دارم شرمنده اینجوری میگم ولی خیلی با خودم کلنجار رفتم ..می خوام به آسمان کمک کنم بشه آسمان چند سال پیش اگه از نظر تو مشکلی نیست
امید : تو بهتر می دونی چیکار کنی داداش می سپارمش به تو
بلند شد ورفت
بلند شدم ورفتم بیرون داشت چه بارونی می بارید رفتم گل فروشی نزدیک بیمارستان سفارش یه سبد گل نسترن آبی ورُزسفید دادم و گفتم بفرستن واسه آسمان بعدم برگشتم خونه ویه راست رفتم اتاقم از بی خوابی وخستگی به دقیقه نکشید خوابم برد
- سعید سعید ...
چشام باز کردم وبا اخم نگاش کردم
حمید :پاشو پسر افتادی رو شکمخوابیدی خفه نشدی ؟ پاشو شام بخوریم
- گشنم نیست
حمید : گشنم نیست چیه پاشو
حمید کلا ولکن نبود
نشستم ونگاش کردم خم شد کفشمو در اورد
- به حد مرگ خوابت میومد که کفشتو در نیاوردی
- یه دور از جونی نگی
حمید با صدا خندید واون یکی کفشمو در اورد
حمید : بلند شو دیگه یا می خوای لباستم در بیارم
- نه ممنون برو میام
با خنده رفت رفتم حموم واومدم بیرون نگاهی به موبایلم انداختم چند تماس ومسیج از امید بود
- سعید جان کجا رفتی ...
- سعید جواب بده داداش
- بابا چرا جواب نمیدی مردم از نگرانی
۱۱.۷k
۱۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.