part ②🦭👩🦯
بورام « دلم میخواد جیغ بکشم! میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟ فرانسه بدون من خوش گذشت؟ -_-
جیهوپ « نه خیر چون یه پیشی غر غرو نبود مخم رو بخوره... پاشو برو بخواب مگه خواب نداری تو بچه؟ اینجوری مراقب خودت هستی؟
بورام « هوپ... میشه با پدر بزرگ و مامان صحبت کنی؟ من نمیخوام با یونگی ازدواج کنم
_با صحبت یهویی و بدون مقدمه بورام خنده از لب های جیهوپ محو شد و ابروهاش در هم شد.... غمه توی صدای بورام اذیتش میکرد ... به پدرشون قول داده بود از بورام مراقبت کنه و نزاره کسی بورام رو اذیت کنه... برای جلسه کاری به فرانسه رفته بود و صبح امروز خبردار شده بود که پدر بزرگش نقشه شومش رو برای ازدواج اجباری بورام اجرا کرده... یونگی رفیق و دوست صمیمیش بود و اونو به خوبی میشناخت! از همه لحاظ قابل اعتماد بود و همسر خوبی برای بورام میشد اما الان که هر دو ناراضی ان یقینا زندگی خوبی نخواهند داشت... موهای بورام رو نوازش کرد و گفت
جیهوپ « من به پدر قول دادم مراقب تنها خواهرم باشم... تو نور قلب منی بورام پس نمیزارم کسی باعث ناراحتیت بشه یا اذیتت کنه! با جفتشون صحبت میکنم... پس نگران نباش... الانم برو بخواب
بورام « میشه پیش تو بخوابم؟
جیهوپ « کامان بورام مگه بچه ای؟؟؟
بورام « بغض سگی ಥ_ಥ گریه میکنم ها
جیهوپ « خیلی خب بیا... من چه گناهی کردم برادر بزرگتر تو شدم
بورام « گناه نکردی... برو خدا رو شکر کن با یه فرشته نسبت خونی داری
جیهوپ « بچه پرو... بورام عروسک خرسی آبی رنگش رو بغل گرفته بود و با دستای کوچیکش انگشت کوچیکه دستم رو گرفته بود... همیشه عادت داشت به جای اینکه کامل دستم رو بگیره انگشتم رو توی دستش بگیره.... لبخندی به خاطر کیوتی خواهر کوچولوم که الان 19 سالش شده بود زدم و وارد اتاقم شدیم... خوشبختانه همه خواب بودن و مادری نبود که بخواد گیر بده
بورام « روی تخت جیهوپ نشسته بودم و اهنگ میخوندم برای خودم که بالاخره بعد از ربع ساعت جیهوپ لباس هاش رو عوض کرد و حوله اش رو برداشت تا بره دوش بگیره... کامانننن نصفه شبی دوش؟
جیهوپ « نمیبینی موهام چرب شده بچه؟ ده دقیقه صبر کن
بورام « پففففف... اهنگ Back door استری کیدز رو گذاشتم و جو گرفتم و با شنیدن صدای اب به خیال اینکه جیهوپ توی اتاق نیست پریدم بالای تخت و با اهنگ میرقصیدم....
جیهوپ « با برخورد اب سرد به پوستم آرامش وصف ناپذیری توی رگ هام به جریان اوفتاد... بعد از ده دقیقه از اب دل کندم و لباس هام رو تنم کردم و درحالی که موهام رو با حوله خشک میکردم از حمام بیرون اومدم اما همین که چشمم به بورام اوفتاد دستم رو هوا موند و از خنده پهن زمین شدم.... سرش رو تکون میداد و موهاش جلوی دیدش رو گرفته بود... چنان با اهنگ قر میداد انگار کنسرت اجرا میکنه...
جیهوپ « نه خیر چون یه پیشی غر غرو نبود مخم رو بخوره... پاشو برو بخواب مگه خواب نداری تو بچه؟ اینجوری مراقب خودت هستی؟
بورام « هوپ... میشه با پدر بزرگ و مامان صحبت کنی؟ من نمیخوام با یونگی ازدواج کنم
_با صحبت یهویی و بدون مقدمه بورام خنده از لب های جیهوپ محو شد و ابروهاش در هم شد.... غمه توی صدای بورام اذیتش میکرد ... به پدرشون قول داده بود از بورام مراقبت کنه و نزاره کسی بورام رو اذیت کنه... برای جلسه کاری به فرانسه رفته بود و صبح امروز خبردار شده بود که پدر بزرگش نقشه شومش رو برای ازدواج اجباری بورام اجرا کرده... یونگی رفیق و دوست صمیمیش بود و اونو به خوبی میشناخت! از همه لحاظ قابل اعتماد بود و همسر خوبی برای بورام میشد اما الان که هر دو ناراضی ان یقینا زندگی خوبی نخواهند داشت... موهای بورام رو نوازش کرد و گفت
جیهوپ « من به پدر قول دادم مراقب تنها خواهرم باشم... تو نور قلب منی بورام پس نمیزارم کسی باعث ناراحتیت بشه یا اذیتت کنه! با جفتشون صحبت میکنم... پس نگران نباش... الانم برو بخواب
بورام « میشه پیش تو بخوابم؟
جیهوپ « کامان بورام مگه بچه ای؟؟؟
بورام « بغض سگی ಥ_ಥ گریه میکنم ها
جیهوپ « خیلی خب بیا... من چه گناهی کردم برادر بزرگتر تو شدم
بورام « گناه نکردی... برو خدا رو شکر کن با یه فرشته نسبت خونی داری
جیهوپ « بچه پرو... بورام عروسک خرسی آبی رنگش رو بغل گرفته بود و با دستای کوچیکش انگشت کوچیکه دستم رو گرفته بود... همیشه عادت داشت به جای اینکه کامل دستم رو بگیره انگشتم رو توی دستش بگیره.... لبخندی به خاطر کیوتی خواهر کوچولوم که الان 19 سالش شده بود زدم و وارد اتاقم شدیم... خوشبختانه همه خواب بودن و مادری نبود که بخواد گیر بده
بورام « روی تخت جیهوپ نشسته بودم و اهنگ میخوندم برای خودم که بالاخره بعد از ربع ساعت جیهوپ لباس هاش رو عوض کرد و حوله اش رو برداشت تا بره دوش بگیره... کامانننن نصفه شبی دوش؟
جیهوپ « نمیبینی موهام چرب شده بچه؟ ده دقیقه صبر کن
بورام « پففففف... اهنگ Back door استری کیدز رو گذاشتم و جو گرفتم و با شنیدن صدای اب به خیال اینکه جیهوپ توی اتاق نیست پریدم بالای تخت و با اهنگ میرقصیدم....
جیهوپ « با برخورد اب سرد به پوستم آرامش وصف ناپذیری توی رگ هام به جریان اوفتاد... بعد از ده دقیقه از اب دل کندم و لباس هام رو تنم کردم و درحالی که موهام رو با حوله خشک میکردم از حمام بیرون اومدم اما همین که چشمم به بورام اوفتاد دستم رو هوا موند و از خنده پهن زمین شدم.... سرش رو تکون میداد و موهاش جلوی دیدش رو گرفته بود... چنان با اهنگ قر میداد انگار کنسرت اجرا میکنه...
۱۷۰.۵k
۰۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.