Cold hearted
part ¹⁰
هانا:کیم تهیونگ هستی و من الان تو ماشین کیم تهیونگم"تعجب"
ته:یونتان از فیلسوف جئون یاد بگیر ببین چقدر فکر میکنم"سرد"
هانا:گوشیم کو....اها پیداش کردم
"شروع مکالمه"
لینا:کیه
هانا:بی ناموس هرومزاده#)؛/؛/)٪(٪)_+_)#(#)/#:/+_))/) "درحال لوس دادن"
لینا:هوی چته
هانا:مگه تو. و جونگکوک قول ندادین من تو ماشین تهیونگ نیام ها"عصبی"
لینا:اخه شما زن و شوهرین باید باهم خوب باشین
هانا:فقط این کلمه رو به زبون نیار
لینا:هانا ببخشید
هانا:کات فور اور "اخم"
لینا:نه ببخشید هاناااااااااا"گریه"
هانا:مرگ گمشو تو دیگه رفیق من نیستی پارک لینا
"پایان مکالمه"
یونتان:هاپ هاپ"تعجب"
هانا:جناب کیم بزن کنار میخوام برگردم سئول
ته:بیا
"بیرون ماشین"
نامی:تهیونگ چرا وایسادی
ته:این میخواد برگرده سئول
جیمین:لینا خواهرم تو دیگه چته
لینا:هانا گفت من دیگه دوستش نیستم"گریه"
کوک:هانا"عصبی"
هانا: ها چیه چی دیگه از من میخواین "عصبی"
کوک:سر یه موضوع کوچیک نباید با لینا قهر میکردی"داد"
هانا:مگه رفیق توعه نخیر جناب جئون رفیق من بود دلم خواست"اخم"
کوک:واقعا با تهیونگ موافقم تو یه سلیته لوسی جئون هانا"عربده"
هوپی:اینا بازم دعوا کردن خدایاااااااااا یه روز دعوا نباشه تو زندگی من چطور میشه
سومی:من از همین الان طرف کوک رو میگیرم
هانا:گمشو اونور من دیگه با تو نسبتی جندارم جئون جونگکوک"بغض- عصبی"
جین:تصمیم رفتن ندارین ریوجین یخ کرد
جیسو:الان اینکه هانا هم با کوک و هم با لینا کات کرد بده یا خوب
کوک:بیاین ما بریم تهیونگ اون لوس رو میاره
ته:مگه من نوکر شمام که این کار و اونکارو بکنم "سرد"
سولا:برین کنار متخصص وارد شد
هانا:برو گمشو میخوام برگردم سئول "بغض-اخم"
سولا:هانا بیا بریم
هانا:نمیخوام معلوم نیست ادمو کدوم قبری میبرن "بغض-اخم"
سولا:هانا تو یه دعوا کوچولو با کوک و لینا کردی بیا بریم
هانا:اونا رفتن"بغض"
سولا:اره
هانا:ببخشید اگر اذیت تون کردم "گریه"
سولا:هیس اروم باش بگو اول چی شده
هانا:چرا جونگکوکی که همیشه با من مهربونه بود طرف لینا هست "گریه"
سولا:هانا توهم زیادی بد جلو نمیری
هانا:من یه نوع بیماری دارم خودم در لحظه دعوا نمیدونم چی میگم بعد از اون حرفی که زدم پشیمون میشم و شخصیتم نمیزاره بگم ببخشید "ناراحت"
سولا:ناراحت نباش هانا همه که عالی و کامل نیستن حالا هم برو سوار ماشین شو که بریم
هانا:باشه"خنده"
"چوسان -عمارت کیم-صبح"
م.ب.ته:سلام به نوه هام و دوستاشون خوش اومدیم چرا اینقدر دیر رسیدیم شما قرار بود دیشب میرسیدین
کوک:ببخشید خانم کیم اگر یه نفری با ما دعوا نمیکرد زودتر میرسیدیم
سولا:جونگکوک اون مال دیشب بود
م.ب.ته:خب حالا اون نفری که با جونگکوک دعوا کرده کجاس
سولا:مادرجون ولش کن مهم نیست
هانا:من بودم"بی حال"
هانا:کیم تهیونگ هستی و من الان تو ماشین کیم تهیونگم"تعجب"
ته:یونتان از فیلسوف جئون یاد بگیر ببین چقدر فکر میکنم"سرد"
هانا:گوشیم کو....اها پیداش کردم
"شروع مکالمه"
لینا:کیه
هانا:بی ناموس هرومزاده#)؛/؛/)٪(٪)_+_)#(#)/#:/+_))/) "درحال لوس دادن"
لینا:هوی چته
هانا:مگه تو. و جونگکوک قول ندادین من تو ماشین تهیونگ نیام ها"عصبی"
لینا:اخه شما زن و شوهرین باید باهم خوب باشین
هانا:فقط این کلمه رو به زبون نیار
لینا:هانا ببخشید
هانا:کات فور اور "اخم"
لینا:نه ببخشید هاناااااااااا"گریه"
هانا:مرگ گمشو تو دیگه رفیق من نیستی پارک لینا
"پایان مکالمه"
یونتان:هاپ هاپ"تعجب"
هانا:جناب کیم بزن کنار میخوام برگردم سئول
ته:بیا
"بیرون ماشین"
نامی:تهیونگ چرا وایسادی
ته:این میخواد برگرده سئول
جیمین:لینا خواهرم تو دیگه چته
لینا:هانا گفت من دیگه دوستش نیستم"گریه"
کوک:هانا"عصبی"
هانا: ها چیه چی دیگه از من میخواین "عصبی"
کوک:سر یه موضوع کوچیک نباید با لینا قهر میکردی"داد"
هانا:مگه رفیق توعه نخیر جناب جئون رفیق من بود دلم خواست"اخم"
کوک:واقعا با تهیونگ موافقم تو یه سلیته لوسی جئون هانا"عربده"
هوپی:اینا بازم دعوا کردن خدایاااااااااا یه روز دعوا نباشه تو زندگی من چطور میشه
سومی:من از همین الان طرف کوک رو میگیرم
هانا:گمشو اونور من دیگه با تو نسبتی جندارم جئون جونگکوک"بغض- عصبی"
جین:تصمیم رفتن ندارین ریوجین یخ کرد
جیسو:الان اینکه هانا هم با کوک و هم با لینا کات کرد بده یا خوب
کوک:بیاین ما بریم تهیونگ اون لوس رو میاره
ته:مگه من نوکر شمام که این کار و اونکارو بکنم "سرد"
سولا:برین کنار متخصص وارد شد
هانا:برو گمشو میخوام برگردم سئول "بغض-اخم"
سولا:هانا بیا بریم
هانا:نمیخوام معلوم نیست ادمو کدوم قبری میبرن "بغض-اخم"
سولا:هانا تو یه دعوا کوچولو با کوک و لینا کردی بیا بریم
هانا:اونا رفتن"بغض"
سولا:اره
هانا:ببخشید اگر اذیت تون کردم "گریه"
سولا:هیس اروم باش بگو اول چی شده
هانا:چرا جونگکوکی که همیشه با من مهربونه بود طرف لینا هست "گریه"
سولا:هانا توهم زیادی بد جلو نمیری
هانا:من یه نوع بیماری دارم خودم در لحظه دعوا نمیدونم چی میگم بعد از اون حرفی که زدم پشیمون میشم و شخصیتم نمیزاره بگم ببخشید "ناراحت"
سولا:ناراحت نباش هانا همه که عالی و کامل نیستن حالا هم برو سوار ماشین شو که بریم
هانا:باشه"خنده"
"چوسان -عمارت کیم-صبح"
م.ب.ته:سلام به نوه هام و دوستاشون خوش اومدیم چرا اینقدر دیر رسیدیم شما قرار بود دیشب میرسیدین
کوک:ببخشید خانم کیم اگر یه نفری با ما دعوا نمیکرد زودتر میرسیدیم
سولا:جونگکوک اون مال دیشب بود
م.ب.ته:خب حالا اون نفری که با جونگکوک دعوا کرده کجاس
سولا:مادرجون ولش کن مهم نیست
هانا:من بودم"بی حال"
۵.۷k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.