دکتر مافیا پارت ۱۷
ا/ت : خوب راستش از یکی خوشم میاد ولی نمیدونم اونم منو دوست داره یا نه
مکس: ایولللللل خوب بهش بگو
ا/ت: ولی اگه ردم کنه؟
مکس: ردت کنه بهتر از اینه بهش نگی و بمونه رو دلت
ا/ت: باشه ....
میخواستم ادامه ی حرفم رو بزنم که صدای بوق اومد و بعدش صدای پیامک گوشیش رو چک کرد تهیونگ بود نوشته بود پشت درم
ا/ت: من باید برم بای
مکس: باییی
رفتم سوار ماشین شدم و
ا/ت :سلام
تهیونگ: سلام چیکار کردی
ا/ت: دکتر چی کار میکنه؟
تهیونگ: اوک میگم چیکار کنم؟
ا/ت: منظورت؟
تهیونگ: کوک منو بیرون کرد
ا/ت: چیییی تو مگه از اون بزرگتر نیستی
تهیونگ: والا این رو زیاد داره
ا/ت: هعی چیکار میخوای کنی
تهیونگ: بگردیم؟
ا/ت: باشه
ویو ادمین جونتون
دیگه اینا رفتن کلی چرخیدن رفتن شهربازی و و پاساژ و خرید کردن تو پاساژ بودن که ا/ت خسته شد
ا/ت : وایی خسته شدم
تهیونگ: بیا اینم ببینیم بعد میریم
ا/ت : بجای اینکه من این رو بگم تو میگی؟
تهیونگ😅 خوب تو بشین اینجا من برم ببینم چی داره
ا/ت : باشه
هوفففففف خسته شدممم داشتم به اطراف نگاه میکردم که صدایی پشت سرم گفت ا/ت
برگشتم دیدم وایی امکان نداره اون اون گو وون( کمبود اسمممم) بود
ا/ت: گو ...گو وون
گو وون : ۳ سال گذشته مگه نه؟
ا/ت: امکان نداره من خودم خودم دیدم(گریه)
گو وون میاد بغلش میکنه: آره ولی زنده موندم
ا/ت: من من خودم دیدم تیر خوردی شنیدم که دکترا گفتن مردی شنیدم که ضربان قلبت وایساد(گریه شدید)
گو وون : هیس آروم باش
... : اینجا چخبرهه گو وون
گو وون : هیس میا یادته درمورد یه دختری بهت گفتم اینه
میا: اینه؟
ا/ت: *از بغل گو وون میاد بیرون* این کیه؟
گو وون: نامزدم
ا/ت: تو نامزد کردییییی(تعجب)
گو وون: نه به چند دقیقه پیش که داشتی گریه میکردی و نه به الانت 😂 ولی اره کردم چند روز دیگه عروسیمونه
تهیونگ: ا/ت* با خوشحالی فراوان که گو وون رو دید و عصبی شد* تو کی هستی
ا/ت : داستان داره ببینم دعوتم میکنی یا نه؟
گو وون : حتماااا ولی تو هم انگار نامزد داریا
تهیونگ و ا/ت: نامزددد *هردو یه لبخندی زدن*
ا/ت: بحث رو عوض نکن
گو وون: میا بیا بریم این دوتا تنها باشن فکر کنم نامزدش بدجوری عصبی شده
میا : موافقم بایی
ا/ت : نگفتیی
میا: شمارتو بده برات کارت دیجیتالی میفرستم بیا
ا/ت : چه خوب ........(شمارهه)
میا : میفرستم
گو وون: راستی از آنا چخبر
ا/ت: یادته میگفت برادر داره؟
گو وون : آره پیداش کرد؟
ا/ت ارهههه
گو وون : چه خوب
میا: بسه دیگه من شمارش رو دارم دیگه بهت میدم بعدا حرف بزنید کلی خرید مونده
گو وون : باشه بای
ا/ت : بای
*رفتن*
تهیونگ کیا بودن؟
ا/ت : پسره همکلاسیم بود که من تا الان فکر میکردم مرده وقتی ۱۷ سالمون بود تیر خورد دکترا گفتن مرده ولی زنده موند دختره هم نامزدشه
تهیونگ: اها داستان دعوت دعوت چیه اونوقت؟
ا/ت: چند وقت دیگه عروسیشونه
تهیونگ: اها میگم بریم کافه یه چیزی بخوریم؟
ا/ت : موافقم
_______
اسلاید ۲ لباس تهیونگ
شرط : ۱۵ لایک
۱۵ کامنت
بچه ها چندتا اسم پسر و دختر میگید کمبود اسم دارم
مکس: ایولللللل خوب بهش بگو
ا/ت: ولی اگه ردم کنه؟
مکس: ردت کنه بهتر از اینه بهش نگی و بمونه رو دلت
ا/ت: باشه ....
میخواستم ادامه ی حرفم رو بزنم که صدای بوق اومد و بعدش صدای پیامک گوشیش رو چک کرد تهیونگ بود نوشته بود پشت درم
ا/ت: من باید برم بای
مکس: باییی
رفتم سوار ماشین شدم و
ا/ت :سلام
تهیونگ: سلام چیکار کردی
ا/ت: دکتر چی کار میکنه؟
تهیونگ: اوک میگم چیکار کنم؟
ا/ت: منظورت؟
تهیونگ: کوک منو بیرون کرد
ا/ت: چیییی تو مگه از اون بزرگتر نیستی
تهیونگ: والا این رو زیاد داره
ا/ت: هعی چیکار میخوای کنی
تهیونگ: بگردیم؟
ا/ت: باشه
ویو ادمین جونتون
دیگه اینا رفتن کلی چرخیدن رفتن شهربازی و و پاساژ و خرید کردن تو پاساژ بودن که ا/ت خسته شد
ا/ت : وایی خسته شدم
تهیونگ: بیا اینم ببینیم بعد میریم
ا/ت : بجای اینکه من این رو بگم تو میگی؟
تهیونگ😅 خوب تو بشین اینجا من برم ببینم چی داره
ا/ت : باشه
هوفففففف خسته شدممم داشتم به اطراف نگاه میکردم که صدایی پشت سرم گفت ا/ت
برگشتم دیدم وایی امکان نداره اون اون گو وون( کمبود اسمممم) بود
ا/ت: گو ...گو وون
گو وون : ۳ سال گذشته مگه نه؟
ا/ت: امکان نداره من خودم خودم دیدم(گریه)
گو وون میاد بغلش میکنه: آره ولی زنده موندم
ا/ت: من من خودم دیدم تیر خوردی شنیدم که دکترا گفتن مردی شنیدم که ضربان قلبت وایساد(گریه شدید)
گو وون : هیس آروم باش
... : اینجا چخبرهه گو وون
گو وون : هیس میا یادته درمورد یه دختری بهت گفتم اینه
میا: اینه؟
ا/ت: *از بغل گو وون میاد بیرون* این کیه؟
گو وون: نامزدم
ا/ت: تو نامزد کردییییی(تعجب)
گو وون: نه به چند دقیقه پیش که داشتی گریه میکردی و نه به الانت 😂 ولی اره کردم چند روز دیگه عروسیمونه
تهیونگ: ا/ت* با خوشحالی فراوان که گو وون رو دید و عصبی شد* تو کی هستی
ا/ت : داستان داره ببینم دعوتم میکنی یا نه؟
گو وون : حتماااا ولی تو هم انگار نامزد داریا
تهیونگ و ا/ت: نامزددد *هردو یه لبخندی زدن*
ا/ت: بحث رو عوض نکن
گو وون: میا بیا بریم این دوتا تنها باشن فکر کنم نامزدش بدجوری عصبی شده
میا : موافقم بایی
ا/ت : نگفتیی
میا: شمارتو بده برات کارت دیجیتالی میفرستم بیا
ا/ت : چه خوب ........(شمارهه)
میا : میفرستم
گو وون: راستی از آنا چخبر
ا/ت: یادته میگفت برادر داره؟
گو وون : آره پیداش کرد؟
ا/ت ارهههه
گو وون : چه خوب
میا: بسه دیگه من شمارش رو دارم دیگه بهت میدم بعدا حرف بزنید کلی خرید مونده
گو وون : باشه بای
ا/ت : بای
*رفتن*
تهیونگ کیا بودن؟
ا/ت : پسره همکلاسیم بود که من تا الان فکر میکردم مرده وقتی ۱۷ سالمون بود تیر خورد دکترا گفتن مرده ولی زنده موند دختره هم نامزدشه
تهیونگ: اها داستان دعوت دعوت چیه اونوقت؟
ا/ت: چند وقت دیگه عروسیشونه
تهیونگ: اها میگم بریم کافه یه چیزی بخوریم؟
ا/ت : موافقم
_______
اسلاید ۲ لباس تهیونگ
شرط : ۱۵ لایک
۱۵ کامنت
بچه ها چندتا اسم پسر و دختر میگید کمبود اسم دارم
۱۴.۴k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.