پارت 30 زندگی سیاه

پارت 30 زندگی سیاه

ویو ا/ت

داشتم از شرکت میومدم خونه که یکی منو حول داد و رفتم داخل خیابون و تصادف کردم
همه دورم جمع شدن و دیگه هوشیاری نداشتم

ویو جیمین

از شرکت لعنتی رفتم خونه که دیدم تهیونگ زنگ زده و داره گریه میکنه که ا/ت با ماشین تصادف کرده
من انگار یه سطل آب یخ خالی کردن روم نمیدونم چطوری ولی رسیدم به بیمارستان
گفتن ا/ت داخل بخشهای ویژه هستش منو تهیونگ فقط گریه میکردیم بعد چند دقیقه جیهوپم امدن اونم گریه میکرد همه حالمون بعد بود که دکتر یهو امد پیشمون

دکتر. همراه خانم کیم ا/ت شما هستین
§ بله خواهرمنه
دکتر. من میخوام یه چیزی بگم ولی باید به خودتون مصلحت باشید
× اتفاقی برای ا/ت افتاده
÷ اروم باش
دکتر. یه خبر بد دارم و به خبر خوب
÷ بگین لطفاً
دکتر. خبر خوب اینکه خانم ا/ت حالشون کامل خوبن و هیچ مشکلی ندارن ولی
× ولی چی .داد و گریه.
دکتر. بچه مردم بچه نتونست ضربه رو تحمل کنه
× نه .داد و گریه.
§ خدایااااااااااا منو بکش .داد و گریه.
÷ نه نه نه این امکان نداره .داد.
دکتر. الان خانم ا/ت نمیدونن شما بهشون بگین و از همه مهم تر خانم ا/ت باید روحیه داشته باشن تا یه موقع افسردگی نگیرن
÷ الان میتونیم ببینیمش
دکتر. بله تسلیت عرض میکینم
÷ مرسی