(:Gone:) Part9

جونگ کوک دست ا/ت و میگیره و میکشه سمت خودش که فقط چند میلی متر صورتاشون باهم فاصله داره نفس های هم دیگه رو حس میکردن که جونگ کوک از خجالت درمیاد و یک بوسه روی لبای ا/ت میزنه
+ : عه خب میخواستم بگم که فقط چند تا لباس بردار همین
- :چرا
+ : چون قراره تو اتاق من بمونی
- :آها باشه
جونگ کوک و ا/ت میرن خونه ا/ت .
ا/ت چند تا لباس برمیداره که ...
+ : ا/ت
- : بله
+ : بیا از این به بعد راحت باشیم باهم
- : اممم باشه ددی
+ : یک لباس هم بردار امشب مامان و بابام یک مهمونی ترتیب دادن میخوام تورو بهشون نشون بدم
- : باشه ( عکسشو میزارم )
و باهم میرن خونه جونگ کوک ، باهم فیلم نگاه میکنن خوراکی میخورن باهم شوخی میکنن میخندن که جونگ کوک ا/ت رو قلقلک میده و ا/تو بغل میکنه که کوک چشمش به ساعت میوفته باهم بلند میشن لباس میپوشن جونگ کوک با یک کت شلوار خیلی شیک (اسلاید اول لباس ا/ت واسه مهمونی و اسلاید دوم لباس کوک واسه مهمونی )و ا/ت یک آرایش سبک و ساده میکنه و میرن .توی ماشین حرفی بینشون ردوبدل نشد
(مهمونی)
ا/ت و کوک دست تو دست وارد میشن که همه متعجب بهشون نگاه میکنن( سانا هم اونجا حضور داره)
بابای کوک میره روی صحنه
ب/ک : سلام به همه ازتون ممنون که امشب من رو همراهی کردین میخواستم چیزی بگم از امشب به بعد من تمام اموالم رو به پسرم جونگ کوک میسپارم
که همه متعجب نگاهشون میکنن و دست میزنن کوک به همراه ا/ت میره روی صحنه و.....