part2
#part2
مجید:
ازخواب پاشدم رفتمب اشگاه بعدشم
رفتم استدیو
با بچه ها هماهنگ کردیم که یه
کنسرتی تو تهران بزاریم
اهنگ جدیدمونم
میخونم متاسفانه
فکر کنم بتروکونیم
مجید-میگم مسعود هستی بریم استخر
حوصلم سر رفته
مسعود-بریم
...
مجید: رفتیم استخر به حمید و
یکی دیگه ازدوستامم زنگ زدم
اونم اومد
کلی حال کردیم
چند ساعت بهد از استخر خارج شدیم
مسعود-وای بچه ها من گشنمه
حمید-وای منم
مجید-ولی من خیلی تشنمه اول بریم یه بستنی
بخوریم
بعد بریم یه غذای مشتی بزنیم
مسعود-مجید سرما میخوری هواسرده
تازه از استخر دراومدی
مجید-بیخیال بابا بقول علی یاسینی
مگه چندبارزندم
مسعود -اوکی بریم
فرداظهر:
از صبح که پاشدم
یکم گلو درد داشتم
جدی نگرفتمش
ولی الان واقعا بدنم درد میکنه
و اصلا حال ندارم فکر کنم سرما خوردم
مسعود بفهمه پارم میکنه
او حلال زاده رو باش
زنگ زد
مجید-جانم
مسعود-سلام صدات چرا گرفته
مجید -ها صدام صدام نگرفته
مسعود-مجید سرماخوردی
مجید-نه به جون تو
مسعود-خفه شو
به گف لباس گرم بپوش بستنی نخور
بخدا که عین این بچه دوساله ها هستی
طنین ازتو بیشتر میفهمه(طنین دختر مسعوده فرضی)
مجید-من از طنینم بچه ترم خوب
مسعود-گمشو بابا
زنگ زدم بگم پس فردا کنسرت داریم
توعم برو یخاکی توسرت بریز صدات و درست
کن تاروز کنسرت،
احمق
مجید-باشه(باخنده)
مسعود-زهرمار
خدافظ
مجید-باش خدافط
مجید:پاشدم رفتم دکتر
تو مطب دکتر نشسته بودم که
دستم دوباره شروع به درد کردن کرد
برام عجیب بود قبلا درد میکرد ولی عادی
الان خیلی بیشتر شده
و واقعا اذیتم میکنه یادم باشه به دکتر بگم
#نقطه_تاریک_زندگیم
#مجید_رضوی
#رمان
مجید:
ازخواب پاشدم رفتمب اشگاه بعدشم
رفتم استدیو
با بچه ها هماهنگ کردیم که یه
کنسرتی تو تهران بزاریم
اهنگ جدیدمونم
میخونم متاسفانه
فکر کنم بتروکونیم
مجید-میگم مسعود هستی بریم استخر
حوصلم سر رفته
مسعود-بریم
...
مجید: رفتیم استخر به حمید و
یکی دیگه ازدوستامم زنگ زدم
اونم اومد
کلی حال کردیم
چند ساعت بهد از استخر خارج شدیم
مسعود-وای بچه ها من گشنمه
حمید-وای منم
مجید-ولی من خیلی تشنمه اول بریم یه بستنی
بخوریم
بعد بریم یه غذای مشتی بزنیم
مسعود-مجید سرما میخوری هواسرده
تازه از استخر دراومدی
مجید-بیخیال بابا بقول علی یاسینی
مگه چندبارزندم
مسعود -اوکی بریم
فرداظهر:
از صبح که پاشدم
یکم گلو درد داشتم
جدی نگرفتمش
ولی الان واقعا بدنم درد میکنه
و اصلا حال ندارم فکر کنم سرما خوردم
مسعود بفهمه پارم میکنه
او حلال زاده رو باش
زنگ زد
مجید-جانم
مسعود-سلام صدات چرا گرفته
مجید -ها صدام صدام نگرفته
مسعود-مجید سرماخوردی
مجید-نه به جون تو
مسعود-خفه شو
به گف لباس گرم بپوش بستنی نخور
بخدا که عین این بچه دوساله ها هستی
طنین ازتو بیشتر میفهمه(طنین دختر مسعوده فرضی)
مجید-من از طنینم بچه ترم خوب
مسعود-گمشو بابا
زنگ زدم بگم پس فردا کنسرت داریم
توعم برو یخاکی توسرت بریز صدات و درست
کن تاروز کنسرت،
احمق
مجید-باشه(باخنده)
مسعود-زهرمار
خدافظ
مجید-باش خدافط
مجید:پاشدم رفتم دکتر
تو مطب دکتر نشسته بودم که
دستم دوباره شروع به درد کردن کرد
برام عجیب بود قبلا درد میکرد ولی عادی
الان خیلی بیشتر شده
و واقعا اذیتم میکنه یادم باشه به دکتر بگم
#نقطه_تاریک_زندگیم
#مجید_رضوی
#رمان
۳.۵k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.