ارباب ردرین. P⁵
ارباب ردرین. P⁵
شوگا خونش به جوش اومده بود دستشو باز کرد و یه شمشیر قرمز ظاهر شد (با چشماش سته 😎🚬🤣🤣)میخواست شمشیر رو به تهیونگ بزنه که دوباره انگار به تمام بندش شک وارد شد و از درد افتاد زمین تهیونگ از فرصت استفاده کرد و با پا کوبید به سرش و بی هوش شد وقتی بیدار شد به صندلی بسته شده بود تا شوگا اومد چیزی بگه تهیونگ گفت (تصحیح میکنم زر زد 😎🤣)
تهیونگ :فکر کردی خدا میزاره شیطانی مثل تو منو بکشه
شوگا در کمال ناباوری داشت قهقهه میزد تهیونگ عصبانی شد
تهیونگ : چرا میخندی عو/ضی (داد و اخم)
شوگا : یه زمانی هم من عزیز دردونش بودم هه هه هه اما مثل آشغال باهام رفتار کرد و پرتم کرد سطل اشغال میدونی چرا چون به مخلوقش تعظیم نکردم میدونی اون باهام چیکار کرد منو به یه شیطان تبدیل کرد و از بهشت منعم کرد منو انگشت نمای همه کرد با تو هم این کارو میکنه
تهیونگ که داشت روانی میشد گفت: خفه شو احمق من مثل تو نیستم اون با من همچین کاری نمیکنه
یویی :دیگه نمیخندید یا پاپ کرن نمیخورد بلند داد زد : چرا به مخلوقش تعظیم نکردی حتما میدونستی قراره مجازات بشی
شوگا سرشو با حرص آورد پایین و گفت:من میدونستم قراره چه بلایی سرم بیاد اما این کارو نکردم چون میدونستم انسان ها لیاقت ندارن سرشو بالا آورد و به سمت یویی خم کرد الان چشمای قرمزش واضح تر بود به چشمای یویی زل زد و گفت: انسان ها از شیاطین کثیف ترن انسان ها بی ذات تر از شیاطینن مطمئنم حرفامو خوب میفهمی
که همون لحظه تهیونگ یقه ی شوگا رو گرفت
تهیونگ : حرف دهنتو بفهم عو/ضی(عصبانی)
شوگا خونش به جوش اومده بود دستشو باز کرد و یه شمشیر قرمز ظاهر شد (با چشماش سته 😎🚬🤣🤣)میخواست شمشیر رو به تهیونگ بزنه که دوباره انگار به تمام بندش شک وارد شد و از درد افتاد زمین تهیونگ از فرصت استفاده کرد و با پا کوبید به سرش و بی هوش شد وقتی بیدار شد به صندلی بسته شده بود تا شوگا اومد چیزی بگه تهیونگ گفت (تصحیح میکنم زر زد 😎🤣)
تهیونگ :فکر کردی خدا میزاره شیطانی مثل تو منو بکشه
شوگا در کمال ناباوری داشت قهقهه میزد تهیونگ عصبانی شد
تهیونگ : چرا میخندی عو/ضی (داد و اخم)
شوگا : یه زمانی هم من عزیز دردونش بودم هه هه هه اما مثل آشغال باهام رفتار کرد و پرتم کرد سطل اشغال میدونی چرا چون به مخلوقش تعظیم نکردم میدونی اون باهام چیکار کرد منو به یه شیطان تبدیل کرد و از بهشت منعم کرد منو انگشت نمای همه کرد با تو هم این کارو میکنه
تهیونگ که داشت روانی میشد گفت: خفه شو احمق من مثل تو نیستم اون با من همچین کاری نمیکنه
یویی :دیگه نمیخندید یا پاپ کرن نمیخورد بلند داد زد : چرا به مخلوقش تعظیم نکردی حتما میدونستی قراره مجازات بشی
شوگا سرشو با حرص آورد پایین و گفت:من میدونستم قراره چه بلایی سرم بیاد اما این کارو نکردم چون میدونستم انسان ها لیاقت ندارن سرشو بالا آورد و به سمت یویی خم کرد الان چشمای قرمزش واضح تر بود به چشمای یویی زل زد و گفت: انسان ها از شیاطین کثیف ترن انسان ها بی ذات تر از شیاطینن مطمئنم حرفامو خوب میفهمی
که همون لحظه تهیونگ یقه ی شوگا رو گرفت
تهیونگ : حرف دهنتو بفهم عو/ضی(عصبانی)
۱.۳k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.