P53
به معنای واقعی کلمه داشتم میمردم
جونگ کوک با حالتی که انگار متوجه شده بود حساسیتم چیه نگاهم میکرد و بعد یکم نگاه کردن بهم از روی تخت بلندم کرد و بردم تو حموم و گذاشتم روی صندلی بعدم وان رو با سرد پر کرد ، همون طور که دستهام رو دور خودم پیچیده بودم قیافم توی هم جمع شده بود این حساسیت دقیقا مثل این میموند که قرص خارش بخوری .
جونگ کوک : پاشو لباساتو درار
به وان نگاه کردم آبش سرد بود ولی خب اگه الان نرم توش تا صبح از حساسیت میمیرم .
ا/ت : نمیری بیرون ؟
یه نگاهی به فضای حموم کرد و بعدم با قیافه ای که متوجه حرفم شده بود از حموم رفت بیرون منم لباسام رو درآوردم و رفت کنار وایسادم یه نگاه بهش کردم و نفسم رو دادم بیرون بعدم آروم رفتم تو وان خیلی آبش یخ بود احساس یخ زدن میکردم ولی این حساسیتم رو کمتر میکرد ، یه ده دقیقه ای که توی وان نشستم که کم کم به دمای آب عادت کردم حساسیت بهتر شده بود اما از بین نرفته بود یادمه هر بار شیرینی گردویی میخوردم میرفتم تو آب یخ اما هیچ وقت کامل از بین نمی رفت فقط کمتر میشد ، چند لحظه بعد در حموم زده شد و جونگ کوک از پشت در گفت : تموم نشد ؟
از وان اومدم بیرون و گفتم : تموم شد
که در حموم رو خیلی کوچیک باز کرد و یه حوله گرفت توش منم سریع حوله رو از دستش گرفتم و در محکم بستم که صداش از پشت در بلند شد .
جونگ کوک : اخ چته دستم درد گرفت مگه من دیدمت ؟
ا/ت : ولی داشتی میدیدی ؟
جونگ کوک : نخیرم اون ذهن منحرفتو تمیز کن
بعدم یکم که گذشت دوباره از پشت در گفت : حالا انگار قبلن ندیدمش
با این حرفش بلند داد زدم : جونگ کوک (باداد)
که اونم بلند داد زد : ها چیه ؟(باداد) به جای بحث کردن سریع بیا بیرون من خوابم میاد
لباسام رو پوشیدم و از حموم اومدم بیرون ، جلوی آیینه وایساده بود و داشت نگاهم میکرد که نگاهم رو ازش گرفتم و رفتم سمت تخت تا بخوابم .
جونگ کوک : کجا ؟
ا/ت : بخوابم دیگه
نفسش رو حرصی بیرون داد و با حالت کلافه ای گفت : هی ، اونم با اون موهای خیس .
اومد سمتم و دستم رو گرفت و نشوند روی صندلی و گفت : بعد بهش میگیم کوچولو بهش بر میخوره
جونگ کوک با حالتی که انگار متوجه شده بود حساسیتم چیه نگاهم میکرد و بعد یکم نگاه کردن بهم از روی تخت بلندم کرد و بردم تو حموم و گذاشتم روی صندلی بعدم وان رو با سرد پر کرد ، همون طور که دستهام رو دور خودم پیچیده بودم قیافم توی هم جمع شده بود این حساسیت دقیقا مثل این میموند که قرص خارش بخوری .
جونگ کوک : پاشو لباساتو درار
به وان نگاه کردم آبش سرد بود ولی خب اگه الان نرم توش تا صبح از حساسیت میمیرم .
ا/ت : نمیری بیرون ؟
یه نگاهی به فضای حموم کرد و بعدم با قیافه ای که متوجه حرفم شده بود از حموم رفت بیرون منم لباسام رو درآوردم و رفت کنار وایسادم یه نگاه بهش کردم و نفسم رو دادم بیرون بعدم آروم رفتم تو وان خیلی آبش یخ بود احساس یخ زدن میکردم ولی این حساسیتم رو کمتر میکرد ، یه ده دقیقه ای که توی وان نشستم که کم کم به دمای آب عادت کردم حساسیت بهتر شده بود اما از بین نرفته بود یادمه هر بار شیرینی گردویی میخوردم میرفتم تو آب یخ اما هیچ وقت کامل از بین نمی رفت فقط کمتر میشد ، چند لحظه بعد در حموم زده شد و جونگ کوک از پشت در گفت : تموم نشد ؟
از وان اومدم بیرون و گفتم : تموم شد
که در حموم رو خیلی کوچیک باز کرد و یه حوله گرفت توش منم سریع حوله رو از دستش گرفتم و در محکم بستم که صداش از پشت در بلند شد .
جونگ کوک : اخ چته دستم درد گرفت مگه من دیدمت ؟
ا/ت : ولی داشتی میدیدی ؟
جونگ کوک : نخیرم اون ذهن منحرفتو تمیز کن
بعدم یکم که گذشت دوباره از پشت در گفت : حالا انگار قبلن ندیدمش
با این حرفش بلند داد زدم : جونگ کوک (باداد)
که اونم بلند داد زد : ها چیه ؟(باداد) به جای بحث کردن سریع بیا بیرون من خوابم میاد
لباسام رو پوشیدم و از حموم اومدم بیرون ، جلوی آیینه وایساده بود و داشت نگاهم میکرد که نگاهم رو ازش گرفتم و رفتم سمت تخت تا بخوابم .
جونگ کوک : کجا ؟
ا/ت : بخوابم دیگه
نفسش رو حرصی بیرون داد و با حالت کلافه ای گفت : هی ، اونم با اون موهای خیس .
اومد سمتم و دستم رو گرفت و نشوند روی صندلی و گفت : بعد بهش میگیم کوچولو بهش بر میخوره
۳۴.۸k
۱۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.