درخواستی
#درخواستی
#جی
#انهایپن
(وقتی به زور ازدواج کردید و اون دوست نداره هی بهت سخت میگیره و باهات بده ولی تو عاشقشی هی بهش عشق میورزی ولی اون باهات بد رفتاره) پارت ۲
(جی)
توی خونه نشسته بود بعد از دعواتون به سمت اتاقت اومد تا معذرت خواهی کنه
شاید به ظاهر ازت متنفر بود اما بیشتر از هر کسی و هر چیزی دوستت داشت
ته دلش سنگینی میکرد که ازت معذرت خواهی نکرده
در اتاقت رو باز کرد کل اتاقت رو گشت
دستشویی
حمام
کمد
همه جا
اما خبری از نبود
از اتاقت بیرون اومد و شروع به گشتن کل خونه کرد خبری ازت نبود
گوشیشو برداشت شروع بهت زنگ زد
بارها بهت زنگ زد اما جواب ندادی
تصمیم گرفت با ماشین دنبالت بگرده
پیدا کردنت توی اون برف اصلا کار آسونی نبود
چشمش به جمعیت انبوهی از آدما افتاد که پایین یک برج درحال پچ پچ و جیغ زدن هستن
یاد حرف خودش افتاد
_فقط برو بمیر
سریع ماشین رو پارک کرد به بالای برج نگاه کرد دختری رو دید که داره به پایین نگاه میکنه
حدس زد که تو باشی
پس به داخل برج رفت
دکمهی آسانسور رو زد اما طول میکشید که به پایین بیاد پس ازپله ها رفت به پشت بوم رسید و دختری رو دید
پشتش بهش بود اما میتونست تشخیص بده که اون همسرشه
_ا.ت خواهش میکنم بیا پایین
با شنیدن صدایی آشنا سرتو برگدوندی
به محض اینکه چشماتو دید دنیا رو سرش خراب شد
چشمات کاملا قرمز بود
اون حاضر بود چشماشو بهت بده تا دیگه اونطوری نبینتت
+چرا باید بیام؟
+من باید بمیرم
_من متاسفم فقط بیا پایین(بغض)
_خواهش میکنم بیا(بغض)
+متاسفم،اما نمیتونم بیام پایین
روتو برگردوندی و پایین نگاه کردی
+دوست دارم.....جی
آمادهی افتادن بودی اما این اتفاق نیافتاد
دستت توسط فردی گرفته شد
تورو به زمین کشید بغلت کرد
_خواهش میکنم ترکم نکن(گریه)
_نمیتونم...بدون تو نمیتونم(گریه)
حالا نه تنها جی بلکه توهم گریه میکردی
صورتتو آروم توی دستش گرفت +چرا؟؟
+چرا نمیتونی دوسم دا.....داشته باشی؟
+چرا نمی...تونی عاش..عاشقم باشی؟
+من هر......هرکاری کردم که دوسم داشته باشی
+چر....چرا؟
_متاسفم عز..عزیزم
_م....متاسفم
(پایان)
ببخشید اگر بد بود
#جی
#انهایپن
(وقتی به زور ازدواج کردید و اون دوست نداره هی بهت سخت میگیره و باهات بده ولی تو عاشقشی هی بهش عشق میورزی ولی اون باهات بد رفتاره) پارت ۲
(جی)
توی خونه نشسته بود بعد از دعواتون به سمت اتاقت اومد تا معذرت خواهی کنه
شاید به ظاهر ازت متنفر بود اما بیشتر از هر کسی و هر چیزی دوستت داشت
ته دلش سنگینی میکرد که ازت معذرت خواهی نکرده
در اتاقت رو باز کرد کل اتاقت رو گشت
دستشویی
حمام
کمد
همه جا
اما خبری از نبود
از اتاقت بیرون اومد و شروع به گشتن کل خونه کرد خبری ازت نبود
گوشیشو برداشت شروع بهت زنگ زد
بارها بهت زنگ زد اما جواب ندادی
تصمیم گرفت با ماشین دنبالت بگرده
پیدا کردنت توی اون برف اصلا کار آسونی نبود
چشمش به جمعیت انبوهی از آدما افتاد که پایین یک برج درحال پچ پچ و جیغ زدن هستن
یاد حرف خودش افتاد
_فقط برو بمیر
سریع ماشین رو پارک کرد به بالای برج نگاه کرد دختری رو دید که داره به پایین نگاه میکنه
حدس زد که تو باشی
پس به داخل برج رفت
دکمهی آسانسور رو زد اما طول میکشید که به پایین بیاد پس ازپله ها رفت به پشت بوم رسید و دختری رو دید
پشتش بهش بود اما میتونست تشخیص بده که اون همسرشه
_ا.ت خواهش میکنم بیا پایین
با شنیدن صدایی آشنا سرتو برگدوندی
به محض اینکه چشماتو دید دنیا رو سرش خراب شد
چشمات کاملا قرمز بود
اون حاضر بود چشماشو بهت بده تا دیگه اونطوری نبینتت
+چرا باید بیام؟
+من باید بمیرم
_من متاسفم فقط بیا پایین(بغض)
_خواهش میکنم بیا(بغض)
+متاسفم،اما نمیتونم بیام پایین
روتو برگردوندی و پایین نگاه کردی
+دوست دارم.....جی
آمادهی افتادن بودی اما این اتفاق نیافتاد
دستت توسط فردی گرفته شد
تورو به زمین کشید بغلت کرد
_خواهش میکنم ترکم نکن(گریه)
_نمیتونم...بدون تو نمیتونم(گریه)
حالا نه تنها جی بلکه توهم گریه میکردی
صورتتو آروم توی دستش گرفت +چرا؟؟
+چرا نمیتونی دوسم دا.....داشته باشی؟
+چرا نمی...تونی عاش..عاشقم باشی؟
+من هر......هرکاری کردم که دوسم داشته باشی
+چر....چرا؟
_متاسفم عز..عزیزم
_م....متاسفم
(پایان)
ببخشید اگر بد بود
۵۱۴
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.