فیک«دختر کوچولوی من» part 37
ته: میخوام تیشرتمو در بیارم گرمه
ات: تهیونگ چی داری میگی(با تعجب)
ته: شوخی کردم هوا به این خوبی…واقعا فکر کردی میخوام تیشرتمو دربیارم اونم وقتی تو پیشمی؟
ات: شاید
ته: ات واقعا من همچین ادمیم که وقتی یه دختر زیر سن قانونی پیشم خوابیده بخوام لخت شم؟حتی اگه تو دوست دخترم باشی بازم اجازه این کارو به خودم نمیدم
ات: میدونم…برای همین تو بغلت احساس امنیت و ارامش میکنم..
ته: خیلی ازین بابت خوشحالم که پیش من احساس امنیت داری نه پیش یه فرد دیگه
ات:(بین ترقوه های تهیونگ رو اروم میبوسه)
ته: اولین باره…کسی این قسمت از بدنمو با لباش لمس میکنه
ات: اخه خیلی قشنگ بود..!
ته:(همونطور که ات رو بغل کرده موهاشو بو و نوازش میکنه)
ته:اخه خیلی قشنگ بود..!
(خوابشون میبره)
حدود ۶ ساعت بعد:
(صدای الارم گوشی تهیونگ):
ته: هی…ات بیدار شو
ات:اوهوممم…باشه(کم کم چشماشو باز میکنه)
ته: خیلی خب پاشو دست و صورتتو بشور
ات: باشه
راوی:
ات میره شمت دستشویی و دست صورتشو میشوره تهیونگم همینطور…
ات ویو:
صورتمو خشک کردم و فقط یه سان سیف معمولی زدم رفتم سمت اتاقم که صدای تهیونگو شنیدم که میگفت…
ته: ات ست پرادارو بپوش
ات: باشه
ات ویو:
کم کم لباسامو پوشیدم روی موهامو بستم(اگه عکسی پیدا کردم میزارم)و داخل کیفم موبایلم،ادکلن،عینک،برق لب و ایرپاد گذاشتم کفشامو پوشیدم و رفتم پایین….
ته: اومدی…واقعا انگار دختر خودمی خیلی خوشگل شدی
ات: توام همینطور…خیلی جذابتر شدی
ته: من جذابم؟
ات: شاید…اره خیلی
ته جون: تموم شد؟حالا بیاید بریم
ته: الان داری بهم دستور میدی؟
ته جون: نه قربان…به هیچ وجه(مثل سرباز ها صحبت میکنه)
ته: بریم(میرن سوار ماشین میشن)
داخل فرودگاه:
راوی:
تهیونگ و ته جون کارای پروازو میکنن و کارت پروازو میگیرن میرن سمت در خروجی(دری که میره سمت هواپیما ها)…
ته: ات بیا
ات: باشه
ته:(دست ات رو میگیره و سوار هواپیما میشن)
داخل هواپیما:
ته: ات خوابت میاد؟
ات: نه خوبم
ته: مطمعن باشم؟
ات: اره
۵ ساعت بعد بیرون فرودگاه امریکا:
راننده:(درو برای تهیونگ و ات باز میکنه)
ته: ات میدونم خسته شدی ببخشید مجبور بودم بیام
ات: چرا همیشه انقدر معذرت خواهی میکنی؟
ته: چون که…دوست دارم
ات: میگن اگه دوست داشتن واقعی باشه دیگه نیازی به عذر خواهی کردن نیست اما تو همش معذرت خواهی میکنی یعنی چی…
ته: ات الان منظورت اینه که دوست داشتن من واقعی نیست؟(با دلخوری)
بنظرتون چه انفاقی میوفته؟🥱😂
ات: تهیونگ چی داری میگی(با تعجب)
ته: شوخی کردم هوا به این خوبی…واقعا فکر کردی میخوام تیشرتمو دربیارم اونم وقتی تو پیشمی؟
ات: شاید
ته: ات واقعا من همچین ادمیم که وقتی یه دختر زیر سن قانونی پیشم خوابیده بخوام لخت شم؟حتی اگه تو دوست دخترم باشی بازم اجازه این کارو به خودم نمیدم
ات: میدونم…برای همین تو بغلت احساس امنیت و ارامش میکنم..
ته: خیلی ازین بابت خوشحالم که پیش من احساس امنیت داری نه پیش یه فرد دیگه
ات:(بین ترقوه های تهیونگ رو اروم میبوسه)
ته: اولین باره…کسی این قسمت از بدنمو با لباش لمس میکنه
ات: اخه خیلی قشنگ بود..!
ته:(همونطور که ات رو بغل کرده موهاشو بو و نوازش میکنه)
ته:اخه خیلی قشنگ بود..!
(خوابشون میبره)
حدود ۶ ساعت بعد:
(صدای الارم گوشی تهیونگ):
ته: هی…ات بیدار شو
ات:اوهوممم…باشه(کم کم چشماشو باز میکنه)
ته: خیلی خب پاشو دست و صورتتو بشور
ات: باشه
راوی:
ات میره شمت دستشویی و دست صورتشو میشوره تهیونگم همینطور…
ات ویو:
صورتمو خشک کردم و فقط یه سان سیف معمولی زدم رفتم سمت اتاقم که صدای تهیونگو شنیدم که میگفت…
ته: ات ست پرادارو بپوش
ات: باشه
ات ویو:
کم کم لباسامو پوشیدم روی موهامو بستم(اگه عکسی پیدا کردم میزارم)و داخل کیفم موبایلم،ادکلن،عینک،برق لب و ایرپاد گذاشتم کفشامو پوشیدم و رفتم پایین….
ته: اومدی…واقعا انگار دختر خودمی خیلی خوشگل شدی
ات: توام همینطور…خیلی جذابتر شدی
ته: من جذابم؟
ات: شاید…اره خیلی
ته جون: تموم شد؟حالا بیاید بریم
ته: الان داری بهم دستور میدی؟
ته جون: نه قربان…به هیچ وجه(مثل سرباز ها صحبت میکنه)
ته: بریم(میرن سوار ماشین میشن)
داخل فرودگاه:
راوی:
تهیونگ و ته جون کارای پروازو میکنن و کارت پروازو میگیرن میرن سمت در خروجی(دری که میره سمت هواپیما ها)…
ته: ات بیا
ات: باشه
ته:(دست ات رو میگیره و سوار هواپیما میشن)
داخل هواپیما:
ته: ات خوابت میاد؟
ات: نه خوبم
ته: مطمعن باشم؟
ات: اره
۵ ساعت بعد بیرون فرودگاه امریکا:
راننده:(درو برای تهیونگ و ات باز میکنه)
ته: ات میدونم خسته شدی ببخشید مجبور بودم بیام
ات: چرا همیشه انقدر معذرت خواهی میکنی؟
ته: چون که…دوست دارم
ات: میگن اگه دوست داشتن واقعی باشه دیگه نیازی به عذر خواهی کردن نیست اما تو همش معذرت خواهی میکنی یعنی چی…
ته: ات الان منظورت اینه که دوست داشتن من واقعی نیست؟(با دلخوری)
بنظرتون چه انفاقی میوفته؟🥱😂
۲۲.۹k
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.