part¹⁴
part¹⁴
قرار در شرکت
کوک:دوست دارم
لونا:(غذا پرید تو گلوش....)
راوی:کوک سریع لیوان آب رو داد دست لونا....بعد اینکه آب رو خورد گفت
لونا:چی گفتی.....
کوک:دوست دارم...
لونا:.(سرخ شده).......شوخی میکنی.....
کوک:نه......چرا باید شوخی کنم.....دوست دخترم میشی....من خیلی دوست دارم لونا......
لونا:..........خوب ...... من...من.....(ذهن لونا....الان چی بگم ...)
کوک:بهت وقت میدم.......
لونا:.......من سیر شدم بریم......
کوک:.....باشه......
کوک به گوشیش نگاه کرد.....
کوک: یا خدا....
لونا:چی شده...
کوک: ببین بیست تماس از دست رفته از تهیونگه
لونا:بیست تماس از دست رفته از کره خر.....
کوک:خوب....امممممم....بلند شو بریم الان کلمون رو میکنن
°°°°°•••••°°°°°•••••°°°°°
نیم ساعت بعد
بعد از نیم ساعت میرسن به خونه ی کوک...دیدن تهیونگ و سونا دست به سینه و با اعصبانیت نگاشون میکنن
لونا:میگم جونگ کوک فکر کنم قرار بمیریم
کوک:بدو بریم وگرنه شکنجمون میکنن
ته:معلوم هست کجایین
سونا: کجا بودین ....جونگ کوک
کوک:...بله....
سونا:تو گفتی ساعت هشت جلو در خونت باشی الا ساعت نه ونیمه کدوم گوری بودید
کوک:جنگل بودیم برای بررسی محل عکاسی
سونا وته:آها
کوک در و باز کرد پشت سرشم بقیه رفتن.........رفتن داخل داشتن کار میکردن ساعت تقریبا سه صبح بود
ویو لونا
دیدم ته وسونا خوابن ولی کوک بیدار بود گفتم
لونا:کوک(آروم)
کوک:بله
لونا:پتو داری
کوک:اره اونجا تو اون اتاق
لونا:باشه مرسی
اسکی ممنوع ❌
قرار در شرکت
کوک:دوست دارم
لونا:(غذا پرید تو گلوش....)
راوی:کوک سریع لیوان آب رو داد دست لونا....بعد اینکه آب رو خورد گفت
لونا:چی گفتی.....
کوک:دوست دارم...
لونا:.(سرخ شده).......شوخی میکنی.....
کوک:نه......چرا باید شوخی کنم.....دوست دخترم میشی....من خیلی دوست دارم لونا......
لونا:..........خوب ...... من...من.....(ذهن لونا....الان چی بگم ...)
کوک:بهت وقت میدم.......
لونا:.......من سیر شدم بریم......
کوک:.....باشه......
کوک به گوشیش نگاه کرد.....
کوک: یا خدا....
لونا:چی شده...
کوک: ببین بیست تماس از دست رفته از تهیونگه
لونا:بیست تماس از دست رفته از کره خر.....
کوک:خوب....امممممم....بلند شو بریم الان کلمون رو میکنن
°°°°°•••••°°°°°•••••°°°°°
نیم ساعت بعد
بعد از نیم ساعت میرسن به خونه ی کوک...دیدن تهیونگ و سونا دست به سینه و با اعصبانیت نگاشون میکنن
لونا:میگم جونگ کوک فکر کنم قرار بمیریم
کوک:بدو بریم وگرنه شکنجمون میکنن
ته:معلوم هست کجایین
سونا: کجا بودین ....جونگ کوک
کوک:...بله....
سونا:تو گفتی ساعت هشت جلو در خونت باشی الا ساعت نه ونیمه کدوم گوری بودید
کوک:جنگل بودیم برای بررسی محل عکاسی
سونا وته:آها
کوک در و باز کرد پشت سرشم بقیه رفتن.........رفتن داخل داشتن کار میکردن ساعت تقریبا سه صبح بود
ویو لونا
دیدم ته وسونا خوابن ولی کوک بیدار بود گفتم
لونا:کوک(آروم)
کوک:بله
لونا:پتو داری
کوک:اره اونجا تو اون اتاق
لونا:باشه مرسی
اسکی ممنوع ❌
۶.۴k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.