♦️حسابرسی
♦️حسابرسی
عارف صاحبدلی کودکی داشت که از شدت علاقه شبْ پهلوی خویش می خواباند .
شبی دید که آن کودک در بستر می نالد و سر بر بالین می مالد و خواب ندارد . گفت: عزیزم ، جان پدر چرا نمی خوابی ؟
گفت : پدر جان ! فردا می بایست تکالیف یک هفته گذشته را ارائه دهم از نگرانی این موضوع که از عهده بر نیایم و پذیرفته نشود ، خوابم نمیبرد
پدر تا این جواب را شنید ، به گریه افتاد و زار زار گریست آنقدر که از حال رفت و چون کمی به خود آمد ، گفت : واویلا، وای از حسرت من ؛ کودکی که درسِ یک هفته پیش معلّم عرض باید کرد شب در خواب نمی رود پس مرا که اعمالِ هفتاد ساله پیش عرشِ خدا در روز مظالم ( قیامت ) بر خدایِ عالم الاَسرار عرض باید کرد حال چگونه باشد؟
@Aavaonava
عارف صاحبدلی کودکی داشت که از شدت علاقه شبْ پهلوی خویش می خواباند .
شبی دید که آن کودک در بستر می نالد و سر بر بالین می مالد و خواب ندارد . گفت: عزیزم ، جان پدر چرا نمی خوابی ؟
گفت : پدر جان ! فردا می بایست تکالیف یک هفته گذشته را ارائه دهم از نگرانی این موضوع که از عهده بر نیایم و پذیرفته نشود ، خوابم نمیبرد
پدر تا این جواب را شنید ، به گریه افتاد و زار زار گریست آنقدر که از حال رفت و چون کمی به خود آمد ، گفت : واویلا، وای از حسرت من ؛ کودکی که درسِ یک هفته پیش معلّم عرض باید کرد شب در خواب نمی رود پس مرا که اعمالِ هفتاد ساله پیش عرشِ خدا در روز مظالم ( قیامت ) بر خدایِ عالم الاَسرار عرض باید کرد حال چگونه باشد؟
@Aavaonava
۲.۶k
۳۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.