قمار عشق 2 - p7
ویو به 16 سالگی لونا
ته ویو
الان چندین سال از گم شدن تنها دخترم میگذره و من و ات هر روز داغون تر از دیروزیم ات افسرگی شدید گرفته و به جز من و هیونجین برادرش نمیزاره کسی ببینتش من هم که حالم اصلا خوب نیست و داغون شدم تو این چند سال کل کره رو زیر و رو کردم ولی هیچ اثری از لونا ی من نبود.
ولی چند روزه که کوک موفق شده سازمانی و رو داخل المان هک کنه که مال پدرمه و احتمال داره لونا اونجا باشه. فردا با پسرا و حدود 1250 تا سرباز به المان میریم تا به اونجا و تشکیلات پدرم حمله کنیم.
منم المان بزرگ شدم برای همین به خوبی از اون کشور اگاهی دارم پس نیازی نیست که نقشه بکشیم .
.
.
.
ویو فردا
به سمت المان حرکت کردیم بادیگارد ها با هواپیما
و پسرا با جت شخصی تهیونگ به سمت المان حرکت کردن .
.
.
.
بعد از چند ساعت بلاخره تو فرودگاه برلین فرود اومدن. و با ماشین به سمت مونیخ حرکت کردن
و بعد از یک ساعت رسیدن به عمارت تهیونگ در مونیخ .
ته : بچه ها اماده شید باید حرکت کنیم
کوک : بزار فردا بریم داداش الان همه خستن
ته : نمیشه بریم
و پسرا با همراه بادیگارد ها به سمت ساختمون سازمان مافیایی پدر تهیونگ.
.
.
.
بعد از چند دقیقه بلاخره رسیدن و به سمت سازمان حمله کردن
بادیگارد ها نگهبانا و زدن و پسرا هم تهیونگ و پوشش دادن تا به اتاق پدرش برسه.
پ/ ت : به به پسر عزیزم تو کجا اینجا کجا
ته : برا حال و احوال نیومدم اومدم دخترم و ببرم
پ/ ت : دخترت و گم کردی بعدا اومدی شکایت
ته : بس کننننن * داد
من که میدونم تو دخترم و اوردی اینجا
پ/ ت : پس رو پدرت اسلحه میکشی؟
؟؟؟ : اینجا چخبره
ته : برگشتم سمت صدا که
ادامه دارد....
یاح یاح یاح خماری یی
شرط ها
20 تا کامنت
10 تا لایک
ته ویو
الان چندین سال از گم شدن تنها دخترم میگذره و من و ات هر روز داغون تر از دیروزیم ات افسرگی شدید گرفته و به جز من و هیونجین برادرش نمیزاره کسی ببینتش من هم که حالم اصلا خوب نیست و داغون شدم تو این چند سال کل کره رو زیر و رو کردم ولی هیچ اثری از لونا ی من نبود.
ولی چند روزه که کوک موفق شده سازمانی و رو داخل المان هک کنه که مال پدرمه و احتمال داره لونا اونجا باشه. فردا با پسرا و حدود 1250 تا سرباز به المان میریم تا به اونجا و تشکیلات پدرم حمله کنیم.
منم المان بزرگ شدم برای همین به خوبی از اون کشور اگاهی دارم پس نیازی نیست که نقشه بکشیم .
.
.
.
ویو فردا
به سمت المان حرکت کردیم بادیگارد ها با هواپیما
و پسرا با جت شخصی تهیونگ به سمت المان حرکت کردن .
.
.
.
بعد از چند ساعت بلاخره تو فرودگاه برلین فرود اومدن. و با ماشین به سمت مونیخ حرکت کردن
و بعد از یک ساعت رسیدن به عمارت تهیونگ در مونیخ .
ته : بچه ها اماده شید باید حرکت کنیم
کوک : بزار فردا بریم داداش الان همه خستن
ته : نمیشه بریم
و پسرا با همراه بادیگارد ها به سمت ساختمون سازمان مافیایی پدر تهیونگ.
.
.
.
بعد از چند دقیقه بلاخره رسیدن و به سمت سازمان حمله کردن
بادیگارد ها نگهبانا و زدن و پسرا هم تهیونگ و پوشش دادن تا به اتاق پدرش برسه.
پ/ ت : به به پسر عزیزم تو کجا اینجا کجا
ته : برا حال و احوال نیومدم اومدم دخترم و ببرم
پ/ ت : دخترت و گم کردی بعدا اومدی شکایت
ته : بس کننننن * داد
من که میدونم تو دخترم و اوردی اینجا
پ/ ت : پس رو پدرت اسلحه میکشی؟
؟؟؟ : اینجا چخبره
ته : برگشتم سمت صدا که
ادامه دارد....
یاح یاح یاح خماری یی
شرط ها
20 تا کامنت
10 تا لایک
۴.۳k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.