قناری خوش آوا پارت ۱
ماریا همینطور که روی کاناپه بود سرش رو بین دستاش گرفته بود و اهمیتی به موهای بهم ریخته ش نمیداد پاهاش رو خیلی سریع به زمین میکوبید و اهمیتی به خسته شدنشون نمیداد
امشب دهمین شبی بود که تهیونگ بدون خبری تا ساعت ۲ و نیم شب بیرون بود و میشد حدس زد مثل شبای دیگه با بوی نو...ش..ید...نی و بوی غلیظ عطر و ادکلن زنانه برگرده
واقعا دلیلش رو نمیدونست، نمیدونست چی کار کرده؟ یا چی کار نکرده ؟
شبای اول و دوم چیزی به تهیونگ نگفت و فکر کرد فقط برای خوشگذرونی بوده و حالا مشکلی هم نیست ب از سر خستگی با چهارتا زن خوش و بش کرده باشه ولی از شب سوم به بعد خونش به جوش اومد
فلش بک
تهیونگ مثل شب گذشته ..م......ست و با بوهای شدیدی وارد خونه شد
_میشه بگی تو چند شب تا این ساعت تو ب...ار چه غلطی میکردی؟
تهیونگ همینطور با چشمای نیمه باز و حالت م....س........ت انگشت اشاره شو بالا آورد
+هوووووو درست حرف بزننننن اصلا .... بگو ببینم به تو چه ؟
ماریا نیشخندی که خبر از عصبانیت میدادن جواب داد
_یعنییی چی ؟ ها بگو ببینم من مگه با تو ازدواج نکردم ؟ حق پرسیدن اینکه تا این وقت شب کدوم گوری بودی رو ندارم؟
+آیییشششش چقد حرف میزنی
ماریا با لبخندی که از کاکائوی اصل هم تلخ تر بود با لحن آروم و دل خراشی جواب داد
_که من چقد حرف میزنم؟
در همین حین یاد خاطره ای از خودش و
تهیونگ افتاد
فلش بک
(فلش تو فلش شد چقد)
ماریا حدودا بعد ۱ ساعت حرف زدن و دیدن چشمهای تهیونگ که روش زوم کرده بودن و هرزگاهی لبخند زیبایی میزد
بالاخره به خودش اومد و دستش رو روی دهنش گذاشت و با خنده گفت
_اووووههه تهیونگااااوهههه چقد حرف زدم ببخشید مخت نترکیده؟
ببینم اصلا زنده ای
میا ضربه ی محکمی به سر تهیونگی زد که تا الان خشک وایساده بود زد و باعت شد تهیونگ دستاش رو به حالت ماساژ واری روی چشماش بکشه و بخنده
+یااااا ماری یه لحظه هم فک نکن حرف زدنت منو ناراحت میکنه خب ؟
صدای تو موقع حرف زدن از زیباترین موسیقی دنیا هم برام زیباتره حاضرم تا آخر عمرم به این موسیقی دل نواز گوش بدم مطمئن باش برعکس همه که موقع عصبی بودن از حرف زدن بادیگران عصبی تر میشن من اون موقع با تو اونقدری آروم میگیرم که بعد خوردن آرام بخش میگیری شاید حتی فراتر از اون
پس برام حرف بزن قناری خوش آوا
ماریا واقعا باورش نمیشد انقدر برای یکی با ارزش باشه حتی تو اون لحظه نمیتونست اشک شوق بریزه یا بخنده فقط با چشمای گرد شد به یه جای نامعلوم خیره بود و در حال هضم کردن حرفای زیبای تهیونگ بود تهیونگ هم این وسط فقط لبخند میزد و فقط
حال بد خوب ماریا رو بدتر و بهتر میکرد
+آیگووووو باید خودتو موقع تجعب کردن ببینی شبیه اون بچه هایی شدی که دارن به آبنبات فکر میکنن
ماریا عکسالعملی نشون نداد و همین باعث شد همینطور که روی زیر انداز نشسته و به جای نامعلومی توی اون دشت خیره شده توسط تهیونگ توی بغل کشیده شه ولی بازم چشماش حالتی تغییر ندادن و این خنده دار بود
پایان فلش بک
دوباره گذاشتممممم
امشب دهمین شبی بود که تهیونگ بدون خبری تا ساعت ۲ و نیم شب بیرون بود و میشد حدس زد مثل شبای دیگه با بوی نو...ش..ید...نی و بوی غلیظ عطر و ادکلن زنانه برگرده
واقعا دلیلش رو نمیدونست، نمیدونست چی کار کرده؟ یا چی کار نکرده ؟
شبای اول و دوم چیزی به تهیونگ نگفت و فکر کرد فقط برای خوشگذرونی بوده و حالا مشکلی هم نیست ب از سر خستگی با چهارتا زن خوش و بش کرده باشه ولی از شب سوم به بعد خونش به جوش اومد
فلش بک
تهیونگ مثل شب گذشته ..م......ست و با بوهای شدیدی وارد خونه شد
_میشه بگی تو چند شب تا این ساعت تو ب...ار چه غلطی میکردی؟
تهیونگ همینطور با چشمای نیمه باز و حالت م....س........ت انگشت اشاره شو بالا آورد
+هوووووو درست حرف بزننننن اصلا .... بگو ببینم به تو چه ؟
ماریا نیشخندی که خبر از عصبانیت میدادن جواب داد
_یعنییی چی ؟ ها بگو ببینم من مگه با تو ازدواج نکردم ؟ حق پرسیدن اینکه تا این وقت شب کدوم گوری بودی رو ندارم؟
+آیییشششش چقد حرف میزنی
ماریا با لبخندی که از کاکائوی اصل هم تلخ تر بود با لحن آروم و دل خراشی جواب داد
_که من چقد حرف میزنم؟
در همین حین یاد خاطره ای از خودش و
تهیونگ افتاد
فلش بک
(فلش تو فلش شد چقد)
ماریا حدودا بعد ۱ ساعت حرف زدن و دیدن چشمهای تهیونگ که روش زوم کرده بودن و هرزگاهی لبخند زیبایی میزد
بالاخره به خودش اومد و دستش رو روی دهنش گذاشت و با خنده گفت
_اووووههه تهیونگااااوهههه چقد حرف زدم ببخشید مخت نترکیده؟
ببینم اصلا زنده ای
میا ضربه ی محکمی به سر تهیونگی زد که تا الان خشک وایساده بود زد و باعت شد تهیونگ دستاش رو به حالت ماساژ واری روی چشماش بکشه و بخنده
+یااااا ماری یه لحظه هم فک نکن حرف زدنت منو ناراحت میکنه خب ؟
صدای تو موقع حرف زدن از زیباترین موسیقی دنیا هم برام زیباتره حاضرم تا آخر عمرم به این موسیقی دل نواز گوش بدم مطمئن باش برعکس همه که موقع عصبی بودن از حرف زدن بادیگران عصبی تر میشن من اون موقع با تو اونقدری آروم میگیرم که بعد خوردن آرام بخش میگیری شاید حتی فراتر از اون
پس برام حرف بزن قناری خوش آوا
ماریا واقعا باورش نمیشد انقدر برای یکی با ارزش باشه حتی تو اون لحظه نمیتونست اشک شوق بریزه یا بخنده فقط با چشمای گرد شد به یه جای نامعلوم خیره بود و در حال هضم کردن حرفای زیبای تهیونگ بود تهیونگ هم این وسط فقط لبخند میزد و فقط
حال بد خوب ماریا رو بدتر و بهتر میکرد
+آیگووووو باید خودتو موقع تجعب کردن ببینی شبیه اون بچه هایی شدی که دارن به آبنبات فکر میکنن
ماریا عکسالعملی نشون نداد و همین باعث شد همینطور که روی زیر انداز نشسته و به جای نامعلومی توی اون دشت خیره شده توسط تهیونگ توی بغل کشیده شه ولی بازم چشماش حالتی تغییر ندادن و این خنده دار بود
پایان فلش بک
دوباره گذاشتممممم
۳.۹k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.