p:𝟐
با ارفاق...
.......................................
یونگی: چه غلطی کردی؟
مدیر : اینجا چه خبر.... میاااااااااا کی اینکارو کرده هاااا؟
یونگی: آقای...مدیر ...یونا اینکارو کرده .....الان....مهم اینه که حال میا خوب بشه ....
مدیر: تو قبلا به میا محل نمیدادی چی شد که الان...( یونگی به مدیر اجازه ی حرف زدن نداد که میا رو بغل کرد و به سمت بیمارستان (باتر فلاور) رفت...
همه رفتن به سمت یونگی و یونگی شماره ی مادر میا رو گرفت ....
بيمارستان 🏥
مادر میا= بورام. پدر میا: نامجون. خواهر میا= مینا
.
.
.
بورام : دخترممم.. یونگی .... پسرم.....بگو چیشده....بگو....
یونگی: اروم باشید.... حالش خوبه الان دکتر اومد و گفت که سرش به تیزی زیادی نخورده کلاهش باعث شد سرش نشکنه فقط از حال رفته و الان حالش خوبه ۱ یا ۲ ساعت دیگه بهوش میاد ....
نامجون : سلام ...یونگی عزیم...میشه ببینیمش؟
یونگی: سلام اقای کیم به دکترش گفتم گفت الان نمیشه پنج دقیقه دیگه میاد اطلاع میده مثل اینکه خودش اومد ....سلام دکتر
دکتر: سلام ...سلام ...سلام...حالش خوبه خوشبختانه و اینکه میتونید برید داخل و ببینیدش الان که بهوش بیاد ...
بورام : ممنونم
یونگی: بله خیلی ممنونم
نامجون: متشکرم...
.
.
.
بورام : دخترم بلند شو دیگه ....
نامجون : خدارو شکر که حالش خوبه .....ممنونم ازت...یونگی...
بورام: پسرم ازت متشکرم که به ما خبر دادی تو مثل بقیهی پسرا بی ادب و خیانت کارو عو...
نامجون: عزیزم .... فک کنم منظورتو گرفت ...
بورام: گرفتی؟
یونگی: اره گرفتم...گرفتم. ....نگاران نباشید...
بورام: باشه....
میا: یو....یونگی؟
بورام: دخترم حالت خوبه ؟
میا: اره....مامان میشه بری بیرون توهم همینطور بابا .... یونگی تو بمون ....
بورام : باشه
نامجون: باشه عزیزم
یونگی: خوب ؟ چشده ؟ حالت اوکیه؟
میا: اره حالم خوبه ....
یونگی: درباره ی چی میخواستی صحبت کنی ؟
میا: دیگه باید بهت بگم که....من ....
.
.
.
.
.
.
یونا: سلام میا جون 😏😎....
.
.
.
.
برای پارت بعدی :
۱۰۰تا لایک
۱۰۰تا کامنت ....
دیگه نمیبخشم باید کامل کنید ....
دوستون دارم انجلز ها باییییی....
.......................................
یونگی: چه غلطی کردی؟
مدیر : اینجا چه خبر.... میاااااااااا کی اینکارو کرده هاااا؟
یونگی: آقای...مدیر ...یونا اینکارو کرده .....الان....مهم اینه که حال میا خوب بشه ....
مدیر: تو قبلا به میا محل نمیدادی چی شد که الان...( یونگی به مدیر اجازه ی حرف زدن نداد که میا رو بغل کرد و به سمت بیمارستان (باتر فلاور) رفت...
همه رفتن به سمت یونگی و یونگی شماره ی مادر میا رو گرفت ....
بيمارستان 🏥
مادر میا= بورام. پدر میا: نامجون. خواهر میا= مینا
.
.
.
بورام : دخترممم.. یونگی .... پسرم.....بگو چیشده....بگو....
یونگی: اروم باشید.... حالش خوبه الان دکتر اومد و گفت که سرش به تیزی زیادی نخورده کلاهش باعث شد سرش نشکنه فقط از حال رفته و الان حالش خوبه ۱ یا ۲ ساعت دیگه بهوش میاد ....
نامجون : سلام ...یونگی عزیم...میشه ببینیمش؟
یونگی: سلام اقای کیم به دکترش گفتم گفت الان نمیشه پنج دقیقه دیگه میاد اطلاع میده مثل اینکه خودش اومد ....سلام دکتر
دکتر: سلام ...سلام ...سلام...حالش خوبه خوشبختانه و اینکه میتونید برید داخل و ببینیدش الان که بهوش بیاد ...
بورام : ممنونم
یونگی: بله خیلی ممنونم
نامجون: متشکرم...
.
.
.
بورام : دخترم بلند شو دیگه ....
نامجون : خدارو شکر که حالش خوبه .....ممنونم ازت...یونگی...
بورام: پسرم ازت متشکرم که به ما خبر دادی تو مثل بقیهی پسرا بی ادب و خیانت کارو عو...
نامجون: عزیزم .... فک کنم منظورتو گرفت ...
بورام: گرفتی؟
یونگی: اره گرفتم...گرفتم. ....نگاران نباشید...
بورام: باشه....
میا: یو....یونگی؟
بورام: دخترم حالت خوبه ؟
میا: اره....مامان میشه بری بیرون توهم همینطور بابا .... یونگی تو بمون ....
بورام : باشه
نامجون: باشه عزیزم
یونگی: خوب ؟ چشده ؟ حالت اوکیه؟
میا: اره حالم خوبه ....
یونگی: درباره ی چی میخواستی صحبت کنی ؟
میا: دیگه باید بهت بگم که....من ....
.
.
.
.
.
.
یونا: سلام میا جون 😏😎....
.
.
.
.
برای پارت بعدی :
۱۰۰تا لایک
۱۰۰تا کامنت ....
دیگه نمیبخشم باید کامل کنید ....
دوستون دارم انجلز ها باییییی....
۱۷.۲k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.