part10
#part10
یک هفته بعد:
پنجشنبه ساعت4:
حامی-ازاستودیو برگشتم خونه
درو باز کردم رفتم تو
صدای خنده ی
پناه و یه خانمی میومد که مطعمن بودم محیا یا جانا نیست
رفتم در اتاقش و زدم باز کردم
بادیدن نفس شوکه شدم
پناه-سلام بابا
ایشون سایه هستن یکی از هنرجو های
کلاس نقاشی
حامی-سلام
شما درستون و خوندی
چرا بهم نگفتی مهمن داری(بالحن جدی)
سایه-عا من دیگه برم پناه جون توعم بشین درست و بخون خداحافط
حامی-پناه بشین من خانم بدرقه کنم بیام
بفرمایید سایه خانم
سایه-ازپله ها رفتم پایین حامی هم پشت سرم بود
رسیدم دم در
در باز کردم
حامی-صبر کن
براچی اومدی دنبال دختر من ها؟
مگه نگفتم دیگه دروبر پناه نبینمتون
پناه هیچ خاناده مادری نداری
الانم بایه اسم دیگه پاشدی اومدی
نفس بخدا قشمس یبار دیگه
دروبر پناه ببینمت
نمیزارم یه ا بخوش از گلوت بره پایین
فهمیدی
نفس-غزل برگشته
حامی-وای چه خوبی الان چیکارکنم؟
کل بکشم
غزل برای من مرده کل خانوادهی شما برای من مرده
برو به غزل بگو اگه فکرمیکنه میتونه برگرده اشتباه کرده
پناه نیاز به مادری مثل غزل ندارهه
نفس-حامی
حامی-خداحافظ
رفتم اتاق پناه
پناه این چه کارهی کردی
یه زن 40 ساله رو بدون اجازه من اوردیخونه
تو اصلا میدونی اون کیه به چیکارس چیکار میکنه
پناه-مگه چه اشکالی داره
حامی-خیلی اشکال داره اخرین بارت باشه
دیگه ازاین کارا نکنیاا
بشین درست و بخون
رفتم بیرون و در و بستم
لباس هامو عوض کردم
یه کتاب برداشتم با یه قهوه یکم اروم شم
کاش هیچوقت غزل و نمیدمم
کاش هیچوقت عاشقش نمیشدم
من ازخودم متنفر بااین دروغی که برای این بچه ساختم
عینکمو دراوردم
سرم درد میکرد یه قرصی انداخم
رفتم در اتاق پناه و بازکردم
خوبی بابا
پناه-هوم
حامی-قهری الان
پناه-بد سرم داد زدی
حامی-ببخشید قربونت بشم
سرشو بوسیدم
میدونی تو تنها یادگاری مامانتی
تنها دخترم
تموم زندگی من
تو خیلی برای من مهمی تموم اینکارا برای اینه نگرانت میشم
پناه من و تو اون خانم اصلا نمیشناسیم
برای چی اوردیش خونه
اگه ی چیزیت میشد چی؟
پناه-ببخشید
حامی-یکم باهم برج هیجان باز یکنم
پناه-حله
حامی-پس بدو بیا...
#mylost#حامیم
یک هفته بعد:
پنجشنبه ساعت4:
حامی-ازاستودیو برگشتم خونه
درو باز کردم رفتم تو
صدای خنده ی
پناه و یه خانمی میومد که مطعمن بودم محیا یا جانا نیست
رفتم در اتاقش و زدم باز کردم
بادیدن نفس شوکه شدم
پناه-سلام بابا
ایشون سایه هستن یکی از هنرجو های
کلاس نقاشی
حامی-سلام
شما درستون و خوندی
چرا بهم نگفتی مهمن داری(بالحن جدی)
سایه-عا من دیگه برم پناه جون توعم بشین درست و بخون خداحافط
حامی-پناه بشین من خانم بدرقه کنم بیام
بفرمایید سایه خانم
سایه-ازپله ها رفتم پایین حامی هم پشت سرم بود
رسیدم دم در
در باز کردم
حامی-صبر کن
براچی اومدی دنبال دختر من ها؟
مگه نگفتم دیگه دروبر پناه نبینمتون
پناه هیچ خاناده مادری نداری
الانم بایه اسم دیگه پاشدی اومدی
نفس بخدا قشمس یبار دیگه
دروبر پناه ببینمت
نمیزارم یه ا بخوش از گلوت بره پایین
فهمیدی
نفس-غزل برگشته
حامی-وای چه خوبی الان چیکارکنم؟
کل بکشم
غزل برای من مرده کل خانوادهی شما برای من مرده
برو به غزل بگو اگه فکرمیکنه میتونه برگرده اشتباه کرده
پناه نیاز به مادری مثل غزل ندارهه
نفس-حامی
حامی-خداحافظ
رفتم اتاق پناه
پناه این چه کارهی کردی
یه زن 40 ساله رو بدون اجازه من اوردیخونه
تو اصلا میدونی اون کیه به چیکارس چیکار میکنه
پناه-مگه چه اشکالی داره
حامی-خیلی اشکال داره اخرین بارت باشه
دیگه ازاین کارا نکنیاا
بشین درست و بخون
رفتم بیرون و در و بستم
لباس هامو عوض کردم
یه کتاب برداشتم با یه قهوه یکم اروم شم
کاش هیچوقت غزل و نمیدمم
کاش هیچوقت عاشقش نمیشدم
من ازخودم متنفر بااین دروغی که برای این بچه ساختم
عینکمو دراوردم
سرم درد میکرد یه قرصی انداخم
رفتم در اتاق پناه و بازکردم
خوبی بابا
پناه-هوم
حامی-قهری الان
پناه-بد سرم داد زدی
حامی-ببخشید قربونت بشم
سرشو بوسیدم
میدونی تو تنها یادگاری مامانتی
تنها دخترم
تموم زندگی من
تو خیلی برای من مهمی تموم اینکارا برای اینه نگرانت میشم
پناه من و تو اون خانم اصلا نمیشناسیم
برای چی اوردیش خونه
اگه ی چیزیت میشد چی؟
پناه-ببخشید
حامی-یکم باهم برج هیجان باز یکنم
پناه-حله
حامی-پس بدو بیا...
#mylost#حامیم
۲.۵k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.