سرنوشته اجباری!
سرنوشته اجباری!
پارت چهاردهم
جیمین: گفتم خفه شو
ا.ت: د..دیگه برام مهم نیست هر بلایی میخوای سرم بیار
از در اتاق رفتم بیرون همشون بجز جین با تعجب نگام میکردن....بعد چند مین دیدم در اتاق باز شد جیمین با همون لباسایی که موقع اومدن تنش بود اومد تو حال مچ دستم و گرفت و بردم تو ماشین و گاز داد نمیدونستم داره کجا میره
ا.ت: نگهدار عوضییی
دوباره یه سیلی دیگه بهم زد
جیمین: خفه شو*داد
ا.ت: نمیخوامم دست از سرم بردار*گریه
پیچید توی یه کوچه ی بم بست از ماشین پیاده شد داشت میومد سمتم درو باز کرد و دستم و کشید خیلی مقاومت کردم....یهو دیدم یه میله زیر پامه برش داشتم و زدم تو سرش که باعث شد بیهوش بشه...داشتم از ترس نفس نفس میزدم....از طرفی میترسیدم کشته باشمش از طرفه دیگه نمیخواستم بهوش بیاد
سریع میله رو یه گوشه پرت کردم و پا به فرار گذاشتم....همونجور بی هدف داشتم میدوییدم که کف پاهام تیر کشید.دیدم جورابام خونی شدن پشتم و نگا کردم انگار رو شیشه ها پا گذاشته بودم....نمیدونستم چکار کنم....شرو کردم گریه کردن...یه نیمکت دیدم رفتم روش نشستم...کل بدنم درد میکرد....وای خدا چه افتضاحی شده...داشتم اطرافم و نگا میکردم اصلا با اینجا اشنا نبودم یهو یه تلفن عمومی پیدا کردم...خداروشکر توی جیبم یه سکه داشتم....رفتم سمت تلفن عمومیه شماره جین و گرفتم
جین: الو
ا.ت: گریه*
جین: ا.ت؟....ببینم خودتی؟....چه اتفاقی افتاده ا.ت حالت خوبه؟
ا.ت: جین...زدمش*گریه
جین: کیو زدی؟...جیمینو؟...کجایی تو الان؟
ا.ت: هق...تروخدا بیا دنبالم....نمیدونم کجام*گریه
جین: اروم باش...من سریع میام پیشت
بعدش قطش کردم نشستم رو همون نیمکته....بعد از چند مین یه ماشین مشکی اومد جلوم
جیمین ویو:
جیمین: چرا نمیفهمیی دارم میگم فرار کردهههه
جونگکوک: جیمین اروم باش چیزی نشده که
جیمین: ای خدا بازم گفت....من گیرش میارم و میکشم
گوشیه جونگکوک زنگ خورد
جونگکوک: الو...خیابون چندم؟...اوک الان میایم
جیمین: کی بود؟
جونگکوک: خیابون سوم جلوی پارک
زود تر از جونگکوک رفتم سوار ماشین شدم اونم سریع اومد سوار شد....حرکت کردم سمت ادرس
جونگکوک: جین همه چیو برامون گفت
جیمین: خب که چی*عصبی
جونگکوک: با چی زد تو سرت؟
جیمین: میله ای که توی ماشین بود
ا.ت ویو:
جین از ماشین پیاده شد سریع اومد پیشم..داشت پام و چک میکرد..پانسمانشم کرد..یهو دیدم یه ماشین با سرعت پیچید جلومون..اون ماشین جیمین بود
جیمین ویو:
سریع پیاده شدم داشتم میرفتم سمتش با دیدن من شروع کرد گریه کردن و التماس جونگکوک جلومو گرفته بود
جونگکوک:جیمین اروم باش
جین:جیمین اون حالش خوب نیست
جیمین:ولم کن برام مهم نیستتت
ا.ت ویو:
اومد دستم و کشید و برد طرف ماشین
جیمین: ما همین الان برمیگردیم سئول خوشگذشت*داد
(گاییدین منو🗿)
ادامه دارد...
پارت چهاردهم
جیمین: گفتم خفه شو
ا.ت: د..دیگه برام مهم نیست هر بلایی میخوای سرم بیار
از در اتاق رفتم بیرون همشون بجز جین با تعجب نگام میکردن....بعد چند مین دیدم در اتاق باز شد جیمین با همون لباسایی که موقع اومدن تنش بود اومد تو حال مچ دستم و گرفت و بردم تو ماشین و گاز داد نمیدونستم داره کجا میره
ا.ت: نگهدار عوضییی
دوباره یه سیلی دیگه بهم زد
جیمین: خفه شو*داد
ا.ت: نمیخوامم دست از سرم بردار*گریه
پیچید توی یه کوچه ی بم بست از ماشین پیاده شد داشت میومد سمتم درو باز کرد و دستم و کشید خیلی مقاومت کردم....یهو دیدم یه میله زیر پامه برش داشتم و زدم تو سرش که باعث شد بیهوش بشه...داشتم از ترس نفس نفس میزدم....از طرفی میترسیدم کشته باشمش از طرفه دیگه نمیخواستم بهوش بیاد
سریع میله رو یه گوشه پرت کردم و پا به فرار گذاشتم....همونجور بی هدف داشتم میدوییدم که کف پاهام تیر کشید.دیدم جورابام خونی شدن پشتم و نگا کردم انگار رو شیشه ها پا گذاشته بودم....نمیدونستم چکار کنم....شرو کردم گریه کردن...یه نیمکت دیدم رفتم روش نشستم...کل بدنم درد میکرد....وای خدا چه افتضاحی شده...داشتم اطرافم و نگا میکردم اصلا با اینجا اشنا نبودم یهو یه تلفن عمومی پیدا کردم...خداروشکر توی جیبم یه سکه داشتم....رفتم سمت تلفن عمومیه شماره جین و گرفتم
جین: الو
ا.ت: گریه*
جین: ا.ت؟....ببینم خودتی؟....چه اتفاقی افتاده ا.ت حالت خوبه؟
ا.ت: جین...زدمش*گریه
جین: کیو زدی؟...جیمینو؟...کجایی تو الان؟
ا.ت: هق...تروخدا بیا دنبالم....نمیدونم کجام*گریه
جین: اروم باش...من سریع میام پیشت
بعدش قطش کردم نشستم رو همون نیمکته....بعد از چند مین یه ماشین مشکی اومد جلوم
جیمین ویو:
جیمین: چرا نمیفهمیی دارم میگم فرار کردهههه
جونگکوک: جیمین اروم باش چیزی نشده که
جیمین: ای خدا بازم گفت....من گیرش میارم و میکشم
گوشیه جونگکوک زنگ خورد
جونگکوک: الو...خیابون چندم؟...اوک الان میایم
جیمین: کی بود؟
جونگکوک: خیابون سوم جلوی پارک
زود تر از جونگکوک رفتم سوار ماشین شدم اونم سریع اومد سوار شد....حرکت کردم سمت ادرس
جونگکوک: جین همه چیو برامون گفت
جیمین: خب که چی*عصبی
جونگکوک: با چی زد تو سرت؟
جیمین: میله ای که توی ماشین بود
ا.ت ویو:
جین از ماشین پیاده شد سریع اومد پیشم..داشت پام و چک میکرد..پانسمانشم کرد..یهو دیدم یه ماشین با سرعت پیچید جلومون..اون ماشین جیمین بود
جیمین ویو:
سریع پیاده شدم داشتم میرفتم سمتش با دیدن من شروع کرد گریه کردن و التماس جونگکوک جلومو گرفته بود
جونگکوک:جیمین اروم باش
جین:جیمین اون حالش خوب نیست
جیمین:ولم کن برام مهم نیستتت
ا.ت ویو:
اومد دستم و کشید و برد طرف ماشین
جیمین: ما همین الان برمیگردیم سئول خوشگذشت*داد
(گاییدین منو🗿)
ادامه دارد...
۱۹.۰k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.