fake kook
fake kook
part*¹²
از دید ا.ت
تق تق تق
جینوس: مامان بیا
کوک: مامان چیه منم
جینوس: تو کی اومدی
کوک: تازه اومدم
جینوس: کجا بودی
کوک: بیرون
جینوس: چیکار میکردی دقیقا کجا بودی
کوک: به تو چه
جینوس: 😢😢
کوک: چقدر حرف میزنی یادم رفت با ا.ت سلام کنم
ا.ت: سلام
کوک: خوبی
ا.ت: ممنون دایان نیومد
کوک: نه نیومده
م.ک: بچه ها بیاین شام
کوک: بیاین
جینوس: ا.ت بیا
ا.ت: باش
رفتیم خواستیم شام بخوریم
م.ک: ا.ت چرا نمیخوری دوس نداری
ا.ت: نه زن عمو خوشمزه بنظر میرسه من عاشق دستپختون هستم ولی بیرون یه چیزی خوردم
م.ک: باشه عزیزم هرطور خودت راحتی
کوک: زیاد که نخوردی کم بود
م.ک: تو از کجا میدونی که چقدر خورده
جینوس:؟؟ 😑
کوک: همم سوال پرسیدم زیاد خوردی یا کم؟
جینوس: خب به تو چه که چقدر خورده
کوک: تو حرف نزن
ا.ت: سلام عمو جان
پ.ک: سلام عزیزم خوش اومدی
ا.ت: فک کنم دایان اومد
دایان اومد داخل با گریه رفت تو اتاقش
ا.ت: چش بود
کوک: اینو باید تو بفهمی
ا.ت: من برم پیشش
رفتم تو اتاق دایان
ا.ت: دایان چرا گریه میکنی
دایان: کات کردم
ا.ت: چرا به چه دلیل
دایان: عوضی میگه که زیاد نمیای سرقرار باهام منم بهش میگم خانوادم اجازه نمیدن او میگه باید بیای
ا.ت: ولش کن بهتر که رفت من بهت گفتم بدردت نمیخوره
دایان: الان باید اینو بگی
کوک: دایان چیشده داری گریه میکنی
دایان: باز تو اومدی
کوک: بَدِ تو فکرتم
دایان: نمیخوام تو فکرم باشی فقط برو بیرون ا.ت توهم برو اصلا چرا اومدی ها چرا
ا.ت: خب..
دایان: نمیخواد توضیح بدی فقط برو
کوک: این چه حرفیه دایان خجالت بکش جایی که ا.ت اومده پیشت
ا.ت: نه مشکلی نیست توهم بیا بیرون
#کوک
#فیک
#سناریو
part*¹²
از دید ا.ت
تق تق تق
جینوس: مامان بیا
کوک: مامان چیه منم
جینوس: تو کی اومدی
کوک: تازه اومدم
جینوس: کجا بودی
کوک: بیرون
جینوس: چیکار میکردی دقیقا کجا بودی
کوک: به تو چه
جینوس: 😢😢
کوک: چقدر حرف میزنی یادم رفت با ا.ت سلام کنم
ا.ت: سلام
کوک: خوبی
ا.ت: ممنون دایان نیومد
کوک: نه نیومده
م.ک: بچه ها بیاین شام
کوک: بیاین
جینوس: ا.ت بیا
ا.ت: باش
رفتیم خواستیم شام بخوریم
م.ک: ا.ت چرا نمیخوری دوس نداری
ا.ت: نه زن عمو خوشمزه بنظر میرسه من عاشق دستپختون هستم ولی بیرون یه چیزی خوردم
م.ک: باشه عزیزم هرطور خودت راحتی
کوک: زیاد که نخوردی کم بود
م.ک: تو از کجا میدونی که چقدر خورده
جینوس:؟؟ 😑
کوک: همم سوال پرسیدم زیاد خوردی یا کم؟
جینوس: خب به تو چه که چقدر خورده
کوک: تو حرف نزن
ا.ت: سلام عمو جان
پ.ک: سلام عزیزم خوش اومدی
ا.ت: فک کنم دایان اومد
دایان اومد داخل با گریه رفت تو اتاقش
ا.ت: چش بود
کوک: اینو باید تو بفهمی
ا.ت: من برم پیشش
رفتم تو اتاق دایان
ا.ت: دایان چرا گریه میکنی
دایان: کات کردم
ا.ت: چرا به چه دلیل
دایان: عوضی میگه که زیاد نمیای سرقرار باهام منم بهش میگم خانوادم اجازه نمیدن او میگه باید بیای
ا.ت: ولش کن بهتر که رفت من بهت گفتم بدردت نمیخوره
دایان: الان باید اینو بگی
کوک: دایان چیشده داری گریه میکنی
دایان: باز تو اومدی
کوک: بَدِ تو فکرتم
دایان: نمیخوام تو فکرم باشی فقط برو بیرون ا.ت توهم برو اصلا چرا اومدی ها چرا
ا.ت: خب..
دایان: نمیخواد توضیح بدی فقط برو
کوک: این چه حرفیه دایان خجالت بکش جایی که ا.ت اومده پیشت
ا.ت: نه مشکلی نیست توهم بیا بیرون
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۲.۸k
۲۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.