دوپارتی
وقتی هالوین رو برات ..
مثل یک زامبی پاهات رو روی زمین میکشیدی و قدم ها ضعیف برمیداشتی . اتاق در دیدت میچرخید و همه چیز یکباره جلوی چشم هایت نمایان میشدند . شاید هم این تو بودی که فقط دور خودت میچرخیدی . هرطور که شد خودت رو به کاناپه ی دونفره ی وسط اتاق رسوندی . بین انبوهی از خنزر پنزر های رها روی کاناپه لم دادی . دستت رو روی پوشش مخملی صندلی کشیدی و کنترل رو بین انگشت هات گرفتی . از هنگام پایان فیلم تا به الان موسیقی فیلم scream در حال پخش بود ، صدای تلویزیون رو از ۳۷ به ۶۸ تغییر دادی و بعد پلک هات رو روی هم فشار دادی . دستت رو بین موهای سیاه رنگت بردی و چنگی به موهات کشیدی . نباید توی خوردن نوشیدنی آنقدر زیاده روی میکردی . به محض پایان جشن سرگیجه ای سراغت اومد که انگار قصد گرفتن جونت رو داشت . همونطور که نفس هات رو آهسته و پیوسته بیرون میدادی با صدای زنگ خوردن تلفن که با وجود صدای بلند موزیک مثل یک آلارم به نظر میرسید ، چشم هایت رو که حالا به قرمزی شراب درآمده بودند از هم فاصله دادی و باز کردی . روی میز رو به رویت خم شدی و تلفن رو برداشتی و به گوشت نزدیک کردی . با مواجه شدن با سکوت پشت خط تلفن رو از کنار گوشت پایین آوردی و نگاهی به صفحه ی آن انداختی . تماس همچنان برقرار بود و زمان تماس درحال گذر بود . صدای نفس هایی شمرده شنیده میشد . آن نفس ها آنقدر گرم و سوزاننده بودند که حضور آنها را جایی کنارت حس کردی . تا خواستی لب باز کنی و حرفی بزنی تماس قطع شد و صدای بوق های متعدد در گوشت پخش شد . در همان حالت ماندی تا اینکه ...
.
.
.
.
اگر پارت دوم رو میخواهید حمایت کنید. 💋
مثل یک زامبی پاهات رو روی زمین میکشیدی و قدم ها ضعیف برمیداشتی . اتاق در دیدت میچرخید و همه چیز یکباره جلوی چشم هایت نمایان میشدند . شاید هم این تو بودی که فقط دور خودت میچرخیدی . هرطور که شد خودت رو به کاناپه ی دونفره ی وسط اتاق رسوندی . بین انبوهی از خنزر پنزر های رها روی کاناپه لم دادی . دستت رو روی پوشش مخملی صندلی کشیدی و کنترل رو بین انگشت هات گرفتی . از هنگام پایان فیلم تا به الان موسیقی فیلم scream در حال پخش بود ، صدای تلویزیون رو از ۳۷ به ۶۸ تغییر دادی و بعد پلک هات رو روی هم فشار دادی . دستت رو بین موهای سیاه رنگت بردی و چنگی به موهات کشیدی . نباید توی خوردن نوشیدنی آنقدر زیاده روی میکردی . به محض پایان جشن سرگیجه ای سراغت اومد که انگار قصد گرفتن جونت رو داشت . همونطور که نفس هات رو آهسته و پیوسته بیرون میدادی با صدای زنگ خوردن تلفن که با وجود صدای بلند موزیک مثل یک آلارم به نظر میرسید ، چشم هایت رو که حالا به قرمزی شراب درآمده بودند از هم فاصله دادی و باز کردی . روی میز رو به رویت خم شدی و تلفن رو برداشتی و به گوشت نزدیک کردی . با مواجه شدن با سکوت پشت خط تلفن رو از کنار گوشت پایین آوردی و نگاهی به صفحه ی آن انداختی . تماس همچنان برقرار بود و زمان تماس درحال گذر بود . صدای نفس هایی شمرده شنیده میشد . آن نفس ها آنقدر گرم و سوزاننده بودند که حضور آنها را جایی کنارت حس کردی . تا خواستی لب باز کنی و حرفی بزنی تماس قطع شد و صدای بوق های متعدد در گوشت پخش شد . در همان حالت ماندی تا اینکه ...
.
.
.
.
اگر پارت دوم رو میخواهید حمایت کنید. 💋
۳.۱k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.