پارت ۱۵
پارت ۱۵
ات ویو
از چرخ و فلک اومدیم پایین و رفتیم سمت ماشین که بابامو دیدم
+ب.. بابا
-ات نگران نباش
اما تلاش های تهیونگ فایده نداشت و بابام به زور دستم رو گرفت برد تاحالا اون روی بابام رو ندیده بودم رسیدم خونه و بابام رفت تو اتاقش و منم رفتم تو اتاقم
لباسامو عوض کردم عروسکام رو گذاشتم رو میز و روتخت دراز کشیدم
به تهیونگ زدم اما جواب نداد گفتم حتما خوابه منم خس ته بودم گرفتم خوابیدم
با زنگ گوشیم پا شدم تهیونگه جواب دادم
-سلام خوبی حالت خوبه
+سلام اره خوبم
-خواب بودی؟
+نه تازه بیدار شدم
-دیشب که اتفاقی نیفتاد؟
+نه
داشتم صحبت میکردم بابام صدام کرد داشت میومد بالا
+داره بابام میاد بعدا زنگ میزنم
-باشه
ببخشید دیر شد
ادمینتون حوصله ی نوشتن نداشت
حییحح😁😁
لایک ❤
فالو ❤
پلیییزز❤🥺
ات ویو
از چرخ و فلک اومدیم پایین و رفتیم سمت ماشین که بابامو دیدم
+ب.. بابا
-ات نگران نباش
اما تلاش های تهیونگ فایده نداشت و بابام به زور دستم رو گرفت برد تاحالا اون روی بابام رو ندیده بودم رسیدم خونه و بابام رفت تو اتاقش و منم رفتم تو اتاقم
لباسامو عوض کردم عروسکام رو گذاشتم رو میز و روتخت دراز کشیدم
به تهیونگ زدم اما جواب نداد گفتم حتما خوابه منم خس ته بودم گرفتم خوابیدم
با زنگ گوشیم پا شدم تهیونگه جواب دادم
-سلام خوبی حالت خوبه
+سلام اره خوبم
-خواب بودی؟
+نه تازه بیدار شدم
-دیشب که اتفاقی نیفتاد؟
+نه
داشتم صحبت میکردم بابام صدام کرد داشت میومد بالا
+داره بابام میاد بعدا زنگ میزنم
-باشه
ببخشید دیر شد
ادمینتون حوصله ی نوشتن نداشت
حییحح😁😁
لایک ❤
فالو ❤
پلیییزز❤🥺
۵.۹k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.