p4
به هم دست دادیم و بعد رفتیم برا نقشه من بادیگاردش شدم یه کت شلوار پوشیدم با یه کفش پاشنه بلند تویه گوشم هنزفیری گذاشتم کوک:قراره بریم به یه مهمونی من:چجور مهمونی کوک:یه مهمونی واسه مافیاهاست کسیم که میخوایم خونش همونجاست باید یسری جنس از اونجا بیاریم فهمیدی؟ من:باشه کوک:باید مواظب باشیم خیلی خطرناکه من:مراقبم زل زد به تیپم کوک:خیلی بهت میاد من:واقعا کوک:آره خیلی خفن شدی من:چشات خفن میبینه رفتم بیرون تو اتاق خودم لباسمو عوض کردم گشنم بود رفتم بیرون از اتاقم تو آشپزخونه یدونه نودل باز کردم با گوشت گوشت رو خورد کردم بعد سرخش کردم نودل رو باز کردم سه تا درست کردم
از زبون جونگ کوک
یه بویه خوبی میومد رفتم سمت آشپزخونه یواشکی دیدم جیسو داره غذا درست میکنم یواشکی نگاش کردم محوش شدم زیباترین دختری بود که تا به حال دیدم هر ثانیه باهاش احساس آرامش میکنم ولی نمیدونم چه حس مزخرفی تو وجودم شکل گرفته خوشم اومده وابستش شدم یا کلی عاشقش شدم ولی حس وابست گیو دارم داشتم به چهرش نگاه میکردم وایسادم تو چارچوب در آشپزخونه تا کارش تموم شه
از زبون خودم
کارم تموم شد غذا رو کشیدم گوشتارم تویه بشقاب جدا گذاشتم برگشتم دیدم جونگ کوک تو چارچوب دره
از زبون جونگ کوک
یه بویه خوبی میومد رفتم سمت آشپزخونه یواشکی دیدم جیسو داره غذا درست میکنم یواشکی نگاش کردم محوش شدم زیباترین دختری بود که تا به حال دیدم هر ثانیه باهاش احساس آرامش میکنم ولی نمیدونم چه حس مزخرفی تو وجودم شکل گرفته خوشم اومده وابستش شدم یا کلی عاشقش شدم ولی حس وابست گیو دارم داشتم به چهرش نگاه میکردم وایسادم تو چارچوب در آشپزخونه تا کارش تموم شه
از زبون خودم
کارم تموم شد غذا رو کشیدم گوشتارم تویه بشقاب جدا گذاشتم برگشتم دیدم جونگ کوک تو چارچوب دره
۳۷.۹k
۱۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.