چیبی کوچولوی من پارت ۶:)
سلام و خدا قوت ب عزیزان دلم:)
عزیزانی ک منتظر پارت ۶ چیبی کوچولو من بودن بالاخره پارت دادم برید بخونید و ازش لذت ببرید:)
.
وقتی دراکن رفت بیرون تازه فهمیدم چ زری زدم و ت ذهنم گفتم:
اندر ذهن* چ گوهی بخورم یعنی قراره چند تا پسر لاتی رو ببرم خونمممممم*
خلاصه بعد از مدرسه عین اسب یورتمه رفتم تا خونه عین خر کار کردم و خونه رو تمیز کردم چون قرار بود مهمون بیاد برامಠ ͜ʖ ಠ
بعد از تمیز کاری ی دوش گرفتم و ی تیشرت سفید لش با ی شلوار کارگو مشکل پوشیدم و ی سویشرت اسپرت مشکی هم روش بوشیدم و موهام رو ک خیس بود همینجوری بالا با ی گلیپس مشکی بستم.
داشتم حاضر میشدم ک یهو حس کردم تلویزیون روشن شد منم ک پشمام پشم ک نداشتم خلاصه ریخته بود بُرِسم رو برداشتم و از پله های اتاقم اومدم پایین و آروم آروم بعد ک اومدم پایین مایکی رو دیدم رو کاناپه نشسته و داره چیپسم رو میخوره و تلویزیون میبینه.
ی نفس عمیق کشیدم و گفتم:
من: مایکی از ترس داشتم سکته میکردم فک کردم دزد اومد...البته خودتم ی دزدی ک یواشکی وارد خونم شده.
مایکی ی لبخند کیوت زد و گفت:
مایکی:هه هه دولایاکی ببشید اگ تلسوندمت (تلرسوندمت)
...آخه از خواب بیدال شدم دیدم ت خونم ت هم همش داشتی خونه جم میکلدی منم حصلم سل لفت.
منم ک از این حجم کیوتی مایکی داشتم غش میکردم خلاصه چیزی بهش نگفتم.
من:مایکی من میخوام برم یکم چیز میز بخرم خونه باش و خونه رو بهم نریزد باشه؟
مایکی:باسه
ا*ندر ذهن:اوووو خوودااااಥ‿ಥ*
خلاصه ک رفتم ب سوپر مارکت سر خیابون و ی چند تا هلههوله خریدم و همین ک داشتم حساب میکردم چشمم ب بیرون افتاد با خودم گفتم:
من:اولالا اینا دارن میرن عروسی یا دارن میان خونه من چرا انقد کراش شدن.
با اعتماد ب نفس ک یک دستم کیسه پر از خوراکی و دست دیگو ک ی کیسه پر از مواد غذایی بود از سوپر مارکت اومدم بیرون داد آرومی زدم.
من:دراکـــــــن(با داد و کشدار تصور کنید)
ک دراکنم ب موتورش لم داده بود با بقیه پسرا هنگ کرده ب من خیره شده بودن دراکن ی دستی برام تکون داد.
اولش چشمم دراکن و پسرا رو دیده بود اما بعد ک واضح تر دیدم، دیدم ک بله.....
.
بله اینم از پایان این پارت منتظر پارت بعد باشید:)
ببخشید ک یکم دیر پارت دادم آخه اینترنتم ضعیف بود و تو این چند وقت کار داشتم:)
سعی میکنم پارت بعد چیبی کوچولوی من رو براتون فردا بزارم:)
و اینکه پارت بعد پیشی کوچولو زخمی هم فردا براتون میزارم:)
عزیزانی ک منتظر پارت ۶ چیبی کوچولو من بودن بالاخره پارت دادم برید بخونید و ازش لذت ببرید:)
.
وقتی دراکن رفت بیرون تازه فهمیدم چ زری زدم و ت ذهنم گفتم:
اندر ذهن* چ گوهی بخورم یعنی قراره چند تا پسر لاتی رو ببرم خونمممممم*
خلاصه بعد از مدرسه عین اسب یورتمه رفتم تا خونه عین خر کار کردم و خونه رو تمیز کردم چون قرار بود مهمون بیاد برامಠ ͜ʖ ಠ
بعد از تمیز کاری ی دوش گرفتم و ی تیشرت سفید لش با ی شلوار کارگو مشکل پوشیدم و ی سویشرت اسپرت مشکی هم روش بوشیدم و موهام رو ک خیس بود همینجوری بالا با ی گلیپس مشکی بستم.
داشتم حاضر میشدم ک یهو حس کردم تلویزیون روشن شد منم ک پشمام پشم ک نداشتم خلاصه ریخته بود بُرِسم رو برداشتم و از پله های اتاقم اومدم پایین و آروم آروم بعد ک اومدم پایین مایکی رو دیدم رو کاناپه نشسته و داره چیپسم رو میخوره و تلویزیون میبینه.
ی نفس عمیق کشیدم و گفتم:
من: مایکی از ترس داشتم سکته میکردم فک کردم دزد اومد...البته خودتم ی دزدی ک یواشکی وارد خونم شده.
مایکی ی لبخند کیوت زد و گفت:
مایکی:هه هه دولایاکی ببشید اگ تلسوندمت (تلرسوندمت)
...آخه از خواب بیدال شدم دیدم ت خونم ت هم همش داشتی خونه جم میکلدی منم حصلم سل لفت.
منم ک از این حجم کیوتی مایکی داشتم غش میکردم خلاصه چیزی بهش نگفتم.
من:مایکی من میخوام برم یکم چیز میز بخرم خونه باش و خونه رو بهم نریزد باشه؟
مایکی:باسه
ا*ندر ذهن:اوووو خوودااااಥ‿ಥ*
خلاصه ک رفتم ب سوپر مارکت سر خیابون و ی چند تا هلههوله خریدم و همین ک داشتم حساب میکردم چشمم ب بیرون افتاد با خودم گفتم:
من:اولالا اینا دارن میرن عروسی یا دارن میان خونه من چرا انقد کراش شدن.
با اعتماد ب نفس ک یک دستم کیسه پر از خوراکی و دست دیگو ک ی کیسه پر از مواد غذایی بود از سوپر مارکت اومدم بیرون داد آرومی زدم.
من:دراکـــــــن(با داد و کشدار تصور کنید)
ک دراکنم ب موتورش لم داده بود با بقیه پسرا هنگ کرده ب من خیره شده بودن دراکن ی دستی برام تکون داد.
اولش چشمم دراکن و پسرا رو دیده بود اما بعد ک واضح تر دیدم، دیدم ک بله.....
.
بله اینم از پایان این پارت منتظر پارت بعد باشید:)
ببخشید ک یکم دیر پارت دادم آخه اینترنتم ضعیف بود و تو این چند وقت کار داشتم:)
سعی میکنم پارت بعد چیبی کوچولوی من رو براتون فردا بزارم:)
و اینکه پارت بعد پیشی کوچولو زخمی هم فردا براتون میزارم:)
۷.۳k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.