سرد و خشن پارت ۱۱
از زبان کوک :
( فلش بک زمانی که ا.ت رفت بیرون )
من داشتم کارامو میکردم که فردا واسه سفرم با آیرا مشکلی پیش نیاد رفتم پایین که برم شرکت انتظار داشتم که ا.ت الان رو مبل نشسته و اخماش تو همه پلی خدمتکار گف رفته بیرون ، اصن به من چه بزا هر غلطی دلش میخواد بکنه
( پایان فلش بک )
از زبان ا.ت :
رفتم دراز کشیدم رو تختم و گوشیمو چک کردم ببینم که پیام داده، با کمال تعجب بکهیون بود.
پیام بکهیون : سلام ا.ت خوبی؟ یه چیزی ازت میخواستم بپرسم
پیام ا.ت: اوکیم تو چطوری؟ راستی امروز خوش گذشت 😊
پیام بکهیون : هعی بد نبود
ا.ت : وای از حق نگذریم موتورت خیلی خفن بودا........
همینجوری با بکهیون گرمه صحبت شدم و دقیقا دو ساعت داشتم باهاش چت میکردم که بکهیون گف :
بکهیون : راستی ا.ت قرار بود یه چیزی ازت بپرسم. میگم کلاه کاسکتی که دادم بزاری سرت دست توعه؟
ا.ت : ای وایییی آره ببخشید یادم رفت بهت بدمش
بکهیون : اوکی مشکلی نیس بعدا بهم میدی....
داشتم جواب بکهیونو میدادم که یهو یادم اومد کلاه رو تو اتاقم نیاوردم، سریع گوشیمو انداختم رو تخت و رفتم که پیداش کنم تا کسی ندیده. شروع کردم گشتن تا کسی ندیدتش یهو یادم اومد انداختمش رو مبل بدو بدو رفتم ورپشت داشتم و زمانی که خواستم برم اتاقم یهو دره خونه باز شد......
خدمتکار : سلام آقا خوش اومدید 😊
کوک : ا.ت اون چیه تو دستت؟🤨
سریع پشتم قایم کردم کلاهو و برگشتم سمت کوک....
ا.ت : هیچ.. هیچی 😐
کوک: نشونش بده
ا.ت : اصلا به تو چههه ربطی دارههه هاااا
کوک : صداتو واس من نبر بالا گفتم نشونش بده( داد)
ا.ت : نمیخوام
کوک: کاسه ی صبر منو لبریز نکن نشونش بدهههه
اگه نشونش میدادم کوک حتما میرفت تحقیق میکرد میفهمید ماله کیه منم سریع فرار کردم تو اتاقم و درو قفل کردم از شدت ترس دستام ویبره میزد، سریع کلاهو یه جا قایم کردم جونگکوکم داشت میگفت درو باز کن منم میگفتم باز نمیکنم تا بلخره دست کشید و رفت
از زبان کوک : خدمتکار درو برام باز کرد که دیدم ا.ت درحال دوییدن بود و یه چیزی هم بین دستاش قایم کرده بود فک کردم خانوم رفته فضولی کرده و وسایلای آیرا رو پیدا کرده تا گفتم نشون بده سریع فرار کرد تو اتاقش........
( فلش بک زمانی که ا.ت رفت بیرون )
من داشتم کارامو میکردم که فردا واسه سفرم با آیرا مشکلی پیش نیاد رفتم پایین که برم شرکت انتظار داشتم که ا.ت الان رو مبل نشسته و اخماش تو همه پلی خدمتکار گف رفته بیرون ، اصن به من چه بزا هر غلطی دلش میخواد بکنه
( پایان فلش بک )
از زبان ا.ت :
رفتم دراز کشیدم رو تختم و گوشیمو چک کردم ببینم که پیام داده، با کمال تعجب بکهیون بود.
پیام بکهیون : سلام ا.ت خوبی؟ یه چیزی ازت میخواستم بپرسم
پیام ا.ت: اوکیم تو چطوری؟ راستی امروز خوش گذشت 😊
پیام بکهیون : هعی بد نبود
ا.ت : وای از حق نگذریم موتورت خیلی خفن بودا........
همینجوری با بکهیون گرمه صحبت شدم و دقیقا دو ساعت داشتم باهاش چت میکردم که بکهیون گف :
بکهیون : راستی ا.ت قرار بود یه چیزی ازت بپرسم. میگم کلاه کاسکتی که دادم بزاری سرت دست توعه؟
ا.ت : ای وایییی آره ببخشید یادم رفت بهت بدمش
بکهیون : اوکی مشکلی نیس بعدا بهم میدی....
داشتم جواب بکهیونو میدادم که یهو یادم اومد کلاه رو تو اتاقم نیاوردم، سریع گوشیمو انداختم رو تخت و رفتم که پیداش کنم تا کسی ندیده. شروع کردم گشتن تا کسی ندیدتش یهو یادم اومد انداختمش رو مبل بدو بدو رفتم ورپشت داشتم و زمانی که خواستم برم اتاقم یهو دره خونه باز شد......
خدمتکار : سلام آقا خوش اومدید 😊
کوک : ا.ت اون چیه تو دستت؟🤨
سریع پشتم قایم کردم کلاهو و برگشتم سمت کوک....
ا.ت : هیچ.. هیچی 😐
کوک: نشونش بده
ا.ت : اصلا به تو چههه ربطی دارههه هاااا
کوک : صداتو واس من نبر بالا گفتم نشونش بده( داد)
ا.ت : نمیخوام
کوک: کاسه ی صبر منو لبریز نکن نشونش بدهههه
اگه نشونش میدادم کوک حتما میرفت تحقیق میکرد میفهمید ماله کیه منم سریع فرار کردم تو اتاقم و درو قفل کردم از شدت ترس دستام ویبره میزد، سریع کلاهو یه جا قایم کردم جونگکوکم داشت میگفت درو باز کن منم میگفتم باز نمیکنم تا بلخره دست کشید و رفت
از زبان کوک : خدمتکار درو برام باز کرد که دیدم ا.ت درحال دوییدن بود و یه چیزی هم بین دستاش قایم کرده بود فک کردم خانوم رفته فضولی کرده و وسایلای آیرا رو پیدا کرده تا گفتم نشون بده سریع فرار کرد تو اتاقش........
۱۳.۳k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.