@N.o.v.e.l
@N.o.v.e.l
رمان شوهر عوضی من
پارت پانزدهم
در خونه در زدم که لو هان درو باز کرد
لباس نداشت به جز لباس زیر
لو هان:تو اینجا چیکار میکنی این چه سر وضعیه
لی نا:به تو ربطی نداره پول این تاکسی رو حساب کن
رفتم توی از راه پله ها رفتم بالا در اتاقمو باز کردم که دیدم یه دختر که لباس لو هان تنش بود روی تختم دراز کشیده بود
لی نا: تو کی هستی و توی اتاقم چیکار داری
دختر:اتاقت!خسته نباشی اصلا خودت کی اینحا قراره اتاق من بشه
لی نا:بیا گمشو بیرون اصلا حوصله ندارم
دختر:من هیچ جا نمیرم تو میخوای برو
رفتم کیفمو برداشتم و وسایلمو جمع کردم رفتم پایین
لو هان:داری کجا میری
لی نا:به تو ربطی نداره عوضی
لو هان:یعنی چی داری کجا میری بهت میگم
لی نا:اینجا دیگه برای من جایی نیست
لو هان:یعنی چی وایستا برم لباس بپوشم الان میام
رفتم کناز جاده وایستادم تاکسی گرفتم
زنگ زدم به لئو
لی نا: الو لئو کجایی
لئو:الو سلام خوبی خونه هیتم چطور
لی نا نه خوب نیستم نمیشه بیام پیشت
لئو: اره الان برات لوکیشن میفرستم
رفتم خونه لئو
رفتم توی اتاقش
لئو:عه آوندی ببخشید نفهمیدم
رفتم محکم بغلش کردم و زدم زیر گریه
لئو:چیزی شده لو هان کاری کرده باهات اره چرا سر و صورتت کبوده ها
لی نا:بیخیال دربارش حرف نزنیم
خواستم از بغلش بیان بیرون که موهام به لباسش گیر کرده بود
برا همین لئو مجبور شد لباسشو در بیاره
منم موهام باز شد خواستم برم پام
گیر کرد به گوشهی تخت افتادم روی
لئو
که در اتاق باز شد لو هان اومد
لو هان:لی نا اینجایی!
رمان شوهر عوضی من
پارت پانزدهم
در خونه در زدم که لو هان درو باز کرد
لباس نداشت به جز لباس زیر
لو هان:تو اینجا چیکار میکنی این چه سر وضعیه
لی نا:به تو ربطی نداره پول این تاکسی رو حساب کن
رفتم توی از راه پله ها رفتم بالا در اتاقمو باز کردم که دیدم یه دختر که لباس لو هان تنش بود روی تختم دراز کشیده بود
لی نا: تو کی هستی و توی اتاقم چیکار داری
دختر:اتاقت!خسته نباشی اصلا خودت کی اینحا قراره اتاق من بشه
لی نا:بیا گمشو بیرون اصلا حوصله ندارم
دختر:من هیچ جا نمیرم تو میخوای برو
رفتم کیفمو برداشتم و وسایلمو جمع کردم رفتم پایین
لو هان:داری کجا میری
لی نا:به تو ربطی نداره عوضی
لو هان:یعنی چی داری کجا میری بهت میگم
لی نا:اینجا دیگه برای من جایی نیست
لو هان:یعنی چی وایستا برم لباس بپوشم الان میام
رفتم کناز جاده وایستادم تاکسی گرفتم
زنگ زدم به لئو
لی نا: الو لئو کجایی
لئو:الو سلام خوبی خونه هیتم چطور
لی نا نه خوب نیستم نمیشه بیام پیشت
لئو: اره الان برات لوکیشن میفرستم
رفتم خونه لئو
رفتم توی اتاقش
لئو:عه آوندی ببخشید نفهمیدم
رفتم محکم بغلش کردم و زدم زیر گریه
لئو:چیزی شده لو هان کاری کرده باهات اره چرا سر و صورتت کبوده ها
لی نا:بیخیال دربارش حرف نزنیم
خواستم از بغلش بیان بیرون که موهام به لباسش گیر کرده بود
برا همین لئو مجبور شد لباسشو در بیاره
منم موهام باز شد خواستم برم پام
گیر کرد به گوشهی تخت افتادم روی
لئو
که در اتاق باز شد لو هان اومد
لو هان:لی نا اینجایی!
۲.۸k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.