عشق نفرت
عشق نفرت
p16
وقتی رسیدیم خونه دیدم ات به سمت پایین در خم شد و یه چیزی رو برداشت وباهاش حرف میزد چون روش اونور بود نمیتونستم ببینم چیه
پس گفتم
_ات چی کار میکنی؟؟
+وای الهی من فداش شم خدایااااااااا تو چقدر نازی(هنوز داره قربون صدقه میره)
_ات ...ات
+هان بله
_چی کار میکنی
+کوکککک نگاه این خرگوش کوشولو رو
_خوب خشگله خیلی نازه
+میشه نگهش داریم
_خوبب......باشه
حالا بیا بریم تو
ویو ات
رفتیم تو تقریبا میشد گفت ساعت ۳ بود سریع رفتم بالا لباس عوض کردم بعدم رفتم پایین تو اشپز خونه با اجوما غذا و دسرو غیره رو درست کردیم خونه ام که خدمتکارا تمیز کرده بودن
پس رفتم سراغ کارای دیگه یک عالمه خرت و پرت گرفتم چیپس .بستنی.لواشک.و.....
رفتم اونارم باز کردم ریختم توی ظرف که اگه خواستیم فیلم ببینیم داشته باشیم
تقریبا ۲ساعتو ۴۰ دقیقه کارام طول کشید که بالاخره تموم شد رفتم بالا کوک خواب بود
یه دوش گرفتم اومدم بیرون اون لباسایی که خریده بودم رو پوشیدم موهامو خشک کردم چون بلند بود بازش گزاشتم و یه میکاپ اوجملی کردم و کفشام روهم پوشیدم ولی هیجان داشتم چون اولین باره که از وقتی اومدم مهمون قراره بیاد
پس کوک هم بیدار کردم
ویو کوک بعد خرید ات رفت پایین که به کارا برسه منم چون خسته شدم لالا کردم
که یدفعه دستی رو روسرم حس کردم ات بود اون واقعا جذاب شده بود رفتم دوش گرفتم لباس پوشیدم موهامم خشک کردم وبا ات رفتیم پایین بعد ۴دقیقه مهمون هامون اومدن داداشای گولم
_سلام پسرا
ته :های داداش چطوری
جیمین :چطوری
وبقیه پسرا :شسلام کوک چطوری
_خوبم بیاید بشینید
+های
_او ات بزار معرفی کنم اینا دوستامن یعنی داداشای منن ما خیلی همو دوست داریم ایشون ....(همرو معرفی میکنه)
+از دیدن همتون خوشبختم منم ات هستم
)حالا خودتون تصور کنین دیگه )
+با دوستای کوک گفتیم و خندیدیم
ویو ات
با دوستای کوک گفتیمو خنددیدیم
بعدم فیلم دیدیم وبعدش شامم خوردیمو بازی کردیم
بعدش روستای کوک خونه ما خوابیدن منو کوک هم رفتیم خوابیدیم کهههه
p16
وقتی رسیدیم خونه دیدم ات به سمت پایین در خم شد و یه چیزی رو برداشت وباهاش حرف میزد چون روش اونور بود نمیتونستم ببینم چیه
پس گفتم
_ات چی کار میکنی؟؟
+وای الهی من فداش شم خدایااااااااا تو چقدر نازی(هنوز داره قربون صدقه میره)
_ات ...ات
+هان بله
_چی کار میکنی
+کوکککک نگاه این خرگوش کوشولو رو
_خوب خشگله خیلی نازه
+میشه نگهش داریم
_خوبب......باشه
حالا بیا بریم تو
ویو ات
رفتیم تو تقریبا میشد گفت ساعت ۳ بود سریع رفتم بالا لباس عوض کردم بعدم رفتم پایین تو اشپز خونه با اجوما غذا و دسرو غیره رو درست کردیم خونه ام که خدمتکارا تمیز کرده بودن
پس رفتم سراغ کارای دیگه یک عالمه خرت و پرت گرفتم چیپس .بستنی.لواشک.و.....
رفتم اونارم باز کردم ریختم توی ظرف که اگه خواستیم فیلم ببینیم داشته باشیم
تقریبا ۲ساعتو ۴۰ دقیقه کارام طول کشید که بالاخره تموم شد رفتم بالا کوک خواب بود
یه دوش گرفتم اومدم بیرون اون لباسایی که خریده بودم رو پوشیدم موهامو خشک کردم چون بلند بود بازش گزاشتم و یه میکاپ اوجملی کردم و کفشام روهم پوشیدم ولی هیجان داشتم چون اولین باره که از وقتی اومدم مهمون قراره بیاد
پس کوک هم بیدار کردم
ویو کوک بعد خرید ات رفت پایین که به کارا برسه منم چون خسته شدم لالا کردم
که یدفعه دستی رو روسرم حس کردم ات بود اون واقعا جذاب شده بود رفتم دوش گرفتم لباس پوشیدم موهامم خشک کردم وبا ات رفتیم پایین بعد ۴دقیقه مهمون هامون اومدن داداشای گولم
_سلام پسرا
ته :های داداش چطوری
جیمین :چطوری
وبقیه پسرا :شسلام کوک چطوری
_خوبم بیاید بشینید
+های
_او ات بزار معرفی کنم اینا دوستامن یعنی داداشای منن ما خیلی همو دوست داریم ایشون ....(همرو معرفی میکنه)
+از دیدن همتون خوشبختم منم ات هستم
)حالا خودتون تصور کنین دیگه )
+با دوستای کوک گفتیم و خندیدیم
ویو ات
با دوستای کوک گفتیمو خنددیدیم
بعدم فیلم دیدیم وبعدش شامم خوردیمو بازی کردیم
بعدش روستای کوک خونه ما خوابیدن منو کوک هم رفتیم خوابیدیم کهههه
۸.۳k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.