خونه جدید مبارک. فصل دوم پارت 6
جیمین: ا/ت خوبی؟ترسناک شدی
ا/ت:نگران نباش جیمین
بیا بریم دریاچه
جیمین: باشه فقط من دیگه نای راه رفتن ندارم با قدرتم میریم و هیچ حرف اضافه ای هم نداریم
بعد بغلم کرد و در کمتر از ۱ ثانیه چشمام رو باز کردم وخودم رو داخل آب خیلی سرد دریاچه توی بغل جیمین دیدم
به جیمین نگاه کردم
جیمین لبخند شیطانی ای و انگشتش رو حوری که انگار یه چیزی رو پرت می کنه کرد و یهو دیدم دارم از آبشار پرت می شم پایین
جیغ کشیدم
افتادم توی یه دریاچه ی سبز رنگی
به سمت بالا شنا می کردم ولی نمی تونستم
گیر کرده بودم
چشمام همچی رو تار میدید
ولی دیدم یه موجود خیلی بزرگ دقیقا مثل اون موجودی که قبلا با این تفاوت که دهن خونی دیگه نداشت پام رو گرفته
داشتم کم می آوردم به خاطر اینم که با جیغ و دهن باز افتاده بودم ریه هام پر آب شده بود و داشتم خفه می شدم
کلی جون کندم و یه سنگ برداشتم و محکم کوبیدم توی سر موجود
اون خیلی سریع پام رو ول کرد و در رفت
آب دورم قرمز شده بود
به سمت بالا شنا کردم ولی فاصله ام انگار مثل فاصله زمین تا آسمون بود
کم کم چشمام بسته شد
یهو بیدار شدم و کلی آب رو بالا اوردم
چشمام هنوز تار بود ولی یه صدایی شنیدم : اَه،ا/ت خیلی کثیفی که روی کسی که نجاتت داده بالا میاری
صدای جیمین بود
جیمین: پرش از آبشار نیاگارا خوش گذشت؟( نایاگاراااپوپووو)
بلند شدم و نشسم بعد که چشمام کامل باز شد
به سمتش حمله کردم
ا/ت: من تورو می کشم پارک جیمینننن
مگه من گفتم با قدرتت منو از دریاچه به اون خوشگلی انتقال بدی به اینجاااا؟؟
به چند زبان بگم من آدمم ،بختک نیستم ؟؟
جیمین: خب به هرحال حال تونستم با تنفس دهان به دهان و بقیهی کار هایی که تهیونگ بهم یاد داده بود تورو نجات بدم .
خواستم خفه اش کنم(حالت شوخی ای ،نه اینکه بکشتش)
انداختمش روی زمین و روی چمنای نیمه خشک دستم رو روی گردنش حلقه کردم
جیمین راحت دستام رو کشید کنار و شروع کرد بوسیدنم
منم خشمم خوابید و همراهیش کردم
بعدش منو برگردوند دریاچه که بتونم بدون استرس راحت روی آب دراز بکشم ولی هر دفعه که آرامش می گرفتم
جیمین شروع می کرد بهم آب پاشیدن
اینقدر این کار رو کرد که دیگه بهش اهمیت ندادم
جیمین: ا/ت اشکالینداره اینا خیس شن؟
چشمام رو باز کردم
گوشی و هدفون رو یه سانتی آب گرفته بود
داد زدم: جیمییییننننن شششییییییییی
جیمین با لبخند موزیانه: اوپس ،از دستم افتاد
و همچی رو انداخت توی آب دریاچه کناری
که به آب ما وصل نبود
کلی داد و بیداد راه انداختم که چرا اینکار رو کرد
که یهو یه کبوتر سفید از همه جا بی خبر
اومد و رفت از اونجا آب خورد و برق گرفتش و خشک شد
جیمین: یه فاتحه برای خر ترین کفتر دنیااااو خر ترین ا/ت دنیا
بعد به من که داشتم برای اون کبوتر گریه می کردم اشاره کرد
ا/ت:نگران نباش جیمین
بیا بریم دریاچه
جیمین: باشه فقط من دیگه نای راه رفتن ندارم با قدرتم میریم و هیچ حرف اضافه ای هم نداریم
بعد بغلم کرد و در کمتر از ۱ ثانیه چشمام رو باز کردم وخودم رو داخل آب خیلی سرد دریاچه توی بغل جیمین دیدم
به جیمین نگاه کردم
جیمین لبخند شیطانی ای و انگشتش رو حوری که انگار یه چیزی رو پرت می کنه کرد و یهو دیدم دارم از آبشار پرت می شم پایین
جیغ کشیدم
افتادم توی یه دریاچه ی سبز رنگی
به سمت بالا شنا می کردم ولی نمی تونستم
گیر کرده بودم
چشمام همچی رو تار میدید
ولی دیدم یه موجود خیلی بزرگ دقیقا مثل اون موجودی که قبلا با این تفاوت که دهن خونی دیگه نداشت پام رو گرفته
داشتم کم می آوردم به خاطر اینم که با جیغ و دهن باز افتاده بودم ریه هام پر آب شده بود و داشتم خفه می شدم
کلی جون کندم و یه سنگ برداشتم و محکم کوبیدم توی سر موجود
اون خیلی سریع پام رو ول کرد و در رفت
آب دورم قرمز شده بود
به سمت بالا شنا کردم ولی فاصله ام انگار مثل فاصله زمین تا آسمون بود
کم کم چشمام بسته شد
یهو بیدار شدم و کلی آب رو بالا اوردم
چشمام هنوز تار بود ولی یه صدایی شنیدم : اَه،ا/ت خیلی کثیفی که روی کسی که نجاتت داده بالا میاری
صدای جیمین بود
جیمین: پرش از آبشار نیاگارا خوش گذشت؟( نایاگاراااپوپووو)
بلند شدم و نشسم بعد که چشمام کامل باز شد
به سمتش حمله کردم
ا/ت: من تورو می کشم پارک جیمینننن
مگه من گفتم با قدرتت منو از دریاچه به اون خوشگلی انتقال بدی به اینجاااا؟؟
به چند زبان بگم من آدمم ،بختک نیستم ؟؟
جیمین: خب به هرحال حال تونستم با تنفس دهان به دهان و بقیهی کار هایی که تهیونگ بهم یاد داده بود تورو نجات بدم .
خواستم خفه اش کنم(حالت شوخی ای ،نه اینکه بکشتش)
انداختمش روی زمین و روی چمنای نیمه خشک دستم رو روی گردنش حلقه کردم
جیمین راحت دستام رو کشید کنار و شروع کرد بوسیدنم
منم خشمم خوابید و همراهیش کردم
بعدش منو برگردوند دریاچه که بتونم بدون استرس راحت روی آب دراز بکشم ولی هر دفعه که آرامش می گرفتم
جیمین شروع می کرد بهم آب پاشیدن
اینقدر این کار رو کرد که دیگه بهش اهمیت ندادم
جیمین: ا/ت اشکالینداره اینا خیس شن؟
چشمام رو باز کردم
گوشی و هدفون رو یه سانتی آب گرفته بود
داد زدم: جیمییییننننن شششییییییییی
جیمین با لبخند موزیانه: اوپس ،از دستم افتاد
و همچی رو انداخت توی آب دریاچه کناری
که به آب ما وصل نبود
کلی داد و بیداد راه انداختم که چرا اینکار رو کرد
که یهو یه کبوتر سفید از همه جا بی خبر
اومد و رفت از اونجا آب خورد و برق گرفتش و خشک شد
جیمین: یه فاتحه برای خر ترین کفتر دنیااااو خر ترین ا/ت دنیا
بعد به من که داشتم برای اون کبوتر گریه می کردم اشاره کرد
۷.۷k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.