ماه خونی پارت ۱۲
ماه خونین p12
که یهو یه نه بزرگ گفت و بیهوش شد یکم اب به صورتش پاشیدم از خواب پرید خیلی ترسیده بود منم دستاشو گرفتم
بعد اینکه اروم شد بهمون با عصبانیت نگاه کرد
جین : سونی چیزی شده چرا اینجوری نگاه میکنی
سونی : چرا یه همچین حقیقت بزرگیو از من مخفی کردین هااااااا چرا از اول چیزی بهم نگفتین هاا ینی الان شما برادرای من هستین اره 🥺
نامجون : سونی اروم باش ما بخاطر صلاحت اینکارو کردیم
تهیونگ : اگه از همون اول بهت میگفتیم جونت تو خطر میوفتاد
سونی : ینی چییی منظورت چیه
جیمین : ینی ممکن بود جادوگر زود تر تورو پیدا کنه میفهمی من دلم نمیخواد تورو از دست بدم هیچ کدوممنون
سونی از جاش بلند منو بغل کرد هممنون اونو بغل کردیم از پله ها داشت بالا میرفت که استراحت کنه ولی یهو غش کرد
جیمین : سونییی سونی بیدار شو سونی 😭
(۳ روز بعد )
الان سه روزی میشه که سونی داره از تب میسوزه حالش خیلی بده همش توخواب جیغ میزنه چشماشو حتی یه لحظه هم باز نکرده
نامجون با دارو هایی که داشت خیلی سعی کرد اونو بهوش بیاره ولی نشد دست اخر دکتر خبر کردیم
دکتر : خب هم خبر خوب دارم هم خبر بر
شوگا : خبر خوب اول
دکتر : خانم سونی داره تبدیل به خوناشام میشه الان دیگه موقعشه
نامجون : و خبر بد چیه ؟
دکتر : به همین راحتیا به هوش نمیاد شاید یه چند روز دیگه باید صبر کرد
جیمین : حالش خوب میشه 😰
دکتر : بله ولی به مرور زمان
همه از اتاق رفتن مسعولیت نگه داری از سونسو به منو هوپی سپردن
جیمین : هوپی تو برو من یکم میخوام تنها باشم
هوپی : باشه
دست سونیو گرفتم سعی کردم باهاش ارتباط ذهنی برقرار کنم ولی نشد برا همین سعی کردم باهاش حرف بزنم
جیمین : سوتی خواهش میکنم بیدار شو من ..من نمیتونم تورو تو این حال ببینم دلم میخواد دوباره بیدار بشی بخندی روز اول که دیدمت خیلی بزرگ شده بودی کاشکی میشد بازم بچه میشدی من باهات بازی میکردم دلم میخواد دوباره مقل اون زمانا سرتو بزاری رو پاهام منم موهای سفید خوشگلتو نازی کنم 🥲
سونی من .. من خیلی دوست دارم دلم نمیخواد از پیشم بری 🥲 سرشو بوسیدم میخواسم از جام بلند بشم که ....
لایک کامنت 💜💜💜
که یهو یه نه بزرگ گفت و بیهوش شد یکم اب به صورتش پاشیدم از خواب پرید خیلی ترسیده بود منم دستاشو گرفتم
بعد اینکه اروم شد بهمون با عصبانیت نگاه کرد
جین : سونی چیزی شده چرا اینجوری نگاه میکنی
سونی : چرا یه همچین حقیقت بزرگیو از من مخفی کردین هااااااا چرا از اول چیزی بهم نگفتین هاا ینی الان شما برادرای من هستین اره 🥺
نامجون : سونی اروم باش ما بخاطر صلاحت اینکارو کردیم
تهیونگ : اگه از همون اول بهت میگفتیم جونت تو خطر میوفتاد
سونی : ینی چییی منظورت چیه
جیمین : ینی ممکن بود جادوگر زود تر تورو پیدا کنه میفهمی من دلم نمیخواد تورو از دست بدم هیچ کدوممنون
سونی از جاش بلند منو بغل کرد هممنون اونو بغل کردیم از پله ها داشت بالا میرفت که استراحت کنه ولی یهو غش کرد
جیمین : سونییی سونی بیدار شو سونی 😭
(۳ روز بعد )
الان سه روزی میشه که سونی داره از تب میسوزه حالش خیلی بده همش توخواب جیغ میزنه چشماشو حتی یه لحظه هم باز نکرده
نامجون با دارو هایی که داشت خیلی سعی کرد اونو بهوش بیاره ولی نشد دست اخر دکتر خبر کردیم
دکتر : خب هم خبر خوب دارم هم خبر بر
شوگا : خبر خوب اول
دکتر : خانم سونی داره تبدیل به خوناشام میشه الان دیگه موقعشه
نامجون : و خبر بد چیه ؟
دکتر : به همین راحتیا به هوش نمیاد شاید یه چند روز دیگه باید صبر کرد
جیمین : حالش خوب میشه 😰
دکتر : بله ولی به مرور زمان
همه از اتاق رفتن مسعولیت نگه داری از سونسو به منو هوپی سپردن
جیمین : هوپی تو برو من یکم میخوام تنها باشم
هوپی : باشه
دست سونیو گرفتم سعی کردم باهاش ارتباط ذهنی برقرار کنم ولی نشد برا همین سعی کردم باهاش حرف بزنم
جیمین : سوتی خواهش میکنم بیدار شو من ..من نمیتونم تورو تو این حال ببینم دلم میخواد دوباره بیدار بشی بخندی روز اول که دیدمت خیلی بزرگ شده بودی کاشکی میشد بازم بچه میشدی من باهات بازی میکردم دلم میخواد دوباره مقل اون زمانا سرتو بزاری رو پاهام منم موهای سفید خوشگلتو نازی کنم 🥲
سونی من .. من خیلی دوست دارم دلم نمیخواد از پیشم بری 🥲 سرشو بوسیدم میخواسم از جام بلند بشم که ....
لایک کامنت 💜💜💜
۲۵.۶k
۰۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.