fake
ا/ت:به به سلام آقای جئون خوب هستید
کوک:ا/ت میدونی خوشم نمیاد اینجوری صدام کنی
ا/ت:ا/ت؟ ما خیلی وقته که باهم در ارتباط نیستیم پس حق نداریم همو به اسم صدا بزنیم
کوک:تو چت شده ا/ت
ا/ت:هه نکنه الان میخوای بگی که هنوز خیلی دوستم داری و دلت برام تنگه؟
کوک:معلومه که دوست دارم
ا/ت:خوب به درک (ا/ت جان بیا میخوام ماچت کنم🔪)
راوی
تا کوک اومد حرفی بزنه ا/ت تلفنو قطع کرد ا/ت هنوز کوک و دوست داشت ولی نمیتونست از انتقام دردی که با رفتن کوک به قلبش متحمل شد بگذره کوک خیلی ناراحت بود چون این اولین و شاید آخرین مکالمه اون با عشقش بود چون اگه مامانش میفهمید قطعا آینده خوشی در انتظار خودش و خواهرش و ا/ت نبود.
پ.ت:ا/ت دخترم بیا
ا/ت:اومدم بابا
ا/ت:جانم بابایی
پ.ت:ا/ت من دیگه از اداره شرکت خسته شدم و وقتشه که بازنشسته بشم
ا/ت:خوب
پ.ت:میخوام مدیریت شرکت رو بدم دست تو
ا/ت:اما بابا من هنوز خیلی بچم
پ.ت:الان نه تقریبا چهار یا پنج ساله دیگه
ا/ت:اما من خیلی بی تجربم
پ.ت:از الان بهت گفتم که بتونی تجربه کسب کنی
ا/ت:بابا من میترسم
پ.ت:دقیقا از چی میترسی
ا/ت:از این که نتونم از پسش بر بیام
پ.ت:من مطمئنم که از پسش بر میای
ا/ت:اما
پ.ت:اما و اگر نداریم سه چهار ساله ده که ۲۰ سالت شد اداره شرکت و میدم دستت
ا/ت:باشه بابایی سعی میکنم سر بلندت کنم
پ.ت:تو همیشه سر بلندم میکنی
کوک:ا/ت میدونی خوشم نمیاد اینجوری صدام کنی
ا/ت:ا/ت؟ ما خیلی وقته که باهم در ارتباط نیستیم پس حق نداریم همو به اسم صدا بزنیم
کوک:تو چت شده ا/ت
ا/ت:هه نکنه الان میخوای بگی که هنوز خیلی دوستم داری و دلت برام تنگه؟
کوک:معلومه که دوست دارم
ا/ت:خوب به درک (ا/ت جان بیا میخوام ماچت کنم🔪)
راوی
تا کوک اومد حرفی بزنه ا/ت تلفنو قطع کرد ا/ت هنوز کوک و دوست داشت ولی نمیتونست از انتقام دردی که با رفتن کوک به قلبش متحمل شد بگذره کوک خیلی ناراحت بود چون این اولین و شاید آخرین مکالمه اون با عشقش بود چون اگه مامانش میفهمید قطعا آینده خوشی در انتظار خودش و خواهرش و ا/ت نبود.
پ.ت:ا/ت دخترم بیا
ا/ت:اومدم بابا
ا/ت:جانم بابایی
پ.ت:ا/ت من دیگه از اداره شرکت خسته شدم و وقتشه که بازنشسته بشم
ا/ت:خوب
پ.ت:میخوام مدیریت شرکت رو بدم دست تو
ا/ت:اما بابا من هنوز خیلی بچم
پ.ت:الان نه تقریبا چهار یا پنج ساله دیگه
ا/ت:اما من خیلی بی تجربم
پ.ت:از الان بهت گفتم که بتونی تجربه کسب کنی
ا/ت:بابا من میترسم
پ.ت:دقیقا از چی میترسی
ا/ت:از این که نتونم از پسش بر بیام
پ.ت:من مطمئنم که از پسش بر میای
ا/ت:اما
پ.ت:اما و اگر نداریم سه چهار ساله ده که ۲۰ سالت شد اداره شرکت و میدم دستت
ا/ت:باشه بابایی سعی میکنم سر بلندت کنم
پ.ت:تو همیشه سر بلندم میکنی
۱۱.۴k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.