'شوالیه'
'شوالیه'
"part 55"
ـــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگ:خب حالا به مقدار کافی بزاق دهنتونو بریزین توش.
از این حال بهم زن تر نبود.عق.بعدش مجبورم اینو بخورم.
تهیونگ:چون غلظت بالایی داره به همین خاطر مثله یه لایه گرم
سطح
خون باقی میمونه.
همه جامو بالا آوردیم بزاق دهنمو توش ریختم.بزاق دهنم مثله
یه ژله
آب شده بود.از دهنم حالم بهم خورد.چقد یه خوناشام میتونه حال
بهم
زن باشه.جامو کنارم گذاشتم و منتظر شدم.با اینکه تشنم بود ولی
باید
جلوی خودمو نگه میداشتم.دستمو جلوی بینیم گذاشتم که بوی
خون بهم
نخوره.ای کاش مثه گوش یه راهی برای بستن بینی هم بود.
بک:چرا جلوی دماغتو گرفتی؟
_بوش بهم نخوره.
_اوه...اره تو نمیتونی خودتو کنترل کنی چون تازه تبدیل شدی.باید
روت کاربشه تا در برابر خون مقاوت کنی.همینطور بینیتو نگه
دار.تو
نباید اونو بنوشی.
_دارم سعیمو میکنم. نگران نباش.
تا شب بارها و بارها تحریک شدم تا بنوشمش اما بافکر کردن به
آزادی و کمک های بک که دستاشو دورم قفل کرده بود تا به
طرفش
نرم موفق شدم تا ازش ننوشم.تهیونگ از جاش بلند شد و در
مرکز ایستاد
و جامشو بالا گرفت وگفت:وقت نوشیدنه.یادتون باشه مدتی زمانی
که از این خون نیرو میگیریم کمه پس به محض نوشیدن تبدیل
بشین.اما
قبل نوشیدن لباساتونو دربیارین چون در جسم خفاش نیاز به لباس
نداریم و ممکنه هنگام تبدیل شدن دست و پاگیر باشه
همه مطیعانه شروع کردن به برهنه شدن.اما این لباسا...نمیتونستم
از
لباسام بگذرم.من با اینا باید برگردم خونه
من:من نمیتونم درشون بیارم
تهیونگ بدون نگاه کردن به من و درحالی که لباسشو در
میاورد:چه
بخای چه نخای بعد از تبدیل شدن اون لباسا از تنت خارج میشه
_نمیشه باخودم بیارمشون؟
_آزادی برات مهمه یا لباس؟
حق با اون بود.اگه تو این زندون گرفتار میشدم اونوقت لباس به
چه دردم میخورد.شروع کردم به درآوردن لباسام.همه لباساشونو
درآوردن
برهنه جلوم ایستاده بود.حالا این وسط خجالتم گل کرده بود.به
ناچار
لباس زیرمو درآوردم وانداختمش پایین.تهیونگ به طرف میله
های پنجره
رفت و بایه حرکت شکوندش.
تهیونگ:حالا بنوشین.
جامو گرفتم آوردم بالا.به طرف دهنم بردمش و شروع کردم به
نوشیدن.به نصفه جام رسیده بودم که یادم اومد من نمیدونم چطور
باید
تبدیل به خفاش بشم.نمیدونم چیشد که از ترس فقط اسم تهیونگو
صدا
زدم:تهیونگ....تهیونگ من نمیدونم چطور تبدیل بشم.
تهیونگ با بی رحمی تموم پوزخند زد گفت:این دیگه مشکل خودته.
و بعد تبدیل به خفاش سیاه شد.
ـــــــــــــــــــــــــ
حمایت کنین کیوتام💜
"part 55"
ـــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگ:خب حالا به مقدار کافی بزاق دهنتونو بریزین توش.
از این حال بهم زن تر نبود.عق.بعدش مجبورم اینو بخورم.
تهیونگ:چون غلظت بالایی داره به همین خاطر مثله یه لایه گرم
سطح
خون باقی میمونه.
همه جامو بالا آوردیم بزاق دهنمو توش ریختم.بزاق دهنم مثله
یه ژله
آب شده بود.از دهنم حالم بهم خورد.چقد یه خوناشام میتونه حال
بهم
زن باشه.جامو کنارم گذاشتم و منتظر شدم.با اینکه تشنم بود ولی
باید
جلوی خودمو نگه میداشتم.دستمو جلوی بینیم گذاشتم که بوی
خون بهم
نخوره.ای کاش مثه گوش یه راهی برای بستن بینی هم بود.
بک:چرا جلوی دماغتو گرفتی؟
_بوش بهم نخوره.
_اوه...اره تو نمیتونی خودتو کنترل کنی چون تازه تبدیل شدی.باید
روت کاربشه تا در برابر خون مقاوت کنی.همینطور بینیتو نگه
دار.تو
نباید اونو بنوشی.
_دارم سعیمو میکنم. نگران نباش.
تا شب بارها و بارها تحریک شدم تا بنوشمش اما بافکر کردن به
آزادی و کمک های بک که دستاشو دورم قفل کرده بود تا به
طرفش
نرم موفق شدم تا ازش ننوشم.تهیونگ از جاش بلند شد و در
مرکز ایستاد
و جامشو بالا گرفت وگفت:وقت نوشیدنه.یادتون باشه مدتی زمانی
که از این خون نیرو میگیریم کمه پس به محض نوشیدن تبدیل
بشین.اما
قبل نوشیدن لباساتونو دربیارین چون در جسم خفاش نیاز به لباس
نداریم و ممکنه هنگام تبدیل شدن دست و پاگیر باشه
همه مطیعانه شروع کردن به برهنه شدن.اما این لباسا...نمیتونستم
از
لباسام بگذرم.من با اینا باید برگردم خونه
من:من نمیتونم درشون بیارم
تهیونگ بدون نگاه کردن به من و درحالی که لباسشو در
میاورد:چه
بخای چه نخای بعد از تبدیل شدن اون لباسا از تنت خارج میشه
_نمیشه باخودم بیارمشون؟
_آزادی برات مهمه یا لباس؟
حق با اون بود.اگه تو این زندون گرفتار میشدم اونوقت لباس به
چه دردم میخورد.شروع کردم به درآوردن لباسام.همه لباساشونو
درآوردن
برهنه جلوم ایستاده بود.حالا این وسط خجالتم گل کرده بود.به
ناچار
لباس زیرمو درآوردم وانداختمش پایین.تهیونگ به طرف میله
های پنجره
رفت و بایه حرکت شکوندش.
تهیونگ:حالا بنوشین.
جامو گرفتم آوردم بالا.به طرف دهنم بردمش و شروع کردم به
نوشیدن.به نصفه جام رسیده بودم که یادم اومد من نمیدونم چطور
باید
تبدیل به خفاش بشم.نمیدونم چیشد که از ترس فقط اسم تهیونگو
صدا
زدم:تهیونگ....تهیونگ من نمیدونم چطور تبدیل بشم.
تهیونگ با بی رحمی تموم پوزخند زد گفت:این دیگه مشکل خودته.
و بعد تبدیل به خفاش سیاه شد.
ـــــــــــــــــــــــــ
حمایت کنین کیوتام💜
۳۱۵
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.