EP.7 JUST LET ME ADOURE YOU
پارت.۷_فقط بگذار تو را بپرستم...
-عوضی یکم دیرتر میومدی میمردیییی؟
×ودف داداش یکم مراعااات کنید یه چی حداقل تنت کنن
-کوفد باشهه
ته از اتاق خاب اومد بیرون تا کوک چیزی تنش کنه و رف طبقه پایین یون رو دید ک صبحانه میخوره و داشت میرفت از در بیرون که یون برگشت سمت ته و ازش پرسید: تهیونگا چویی هنوز زیرزمینه؟
تهیونگ دست پاچه شد و برگشت سمت یون
×همم؟ چویی؟ اون کیه؟ زیرزمین؟ چی میگی؟
یون کلافه تهیونگ رو نگاه کرد
+ینی هیچی از دیشب کوک بهت نگفته؟ و تو چویی رو نمیشناسی؟
(کوک همون لحظه داشت از پله ها میومد پایین)(استایل کوک اسلاید2)
-چرا بهش گفتم فقط نمیدونست ک خبر داری نخاست لو بده بدتر رید
+دوتاتونم یجوری حرف میزنید ک انگار قتلی چیزیه..
×من میرم شما دوتا حل کنید مشکلتونو..
-یاا در نرو
همون لحظه ته رف بیرون و در پشت سرش بست
-آیشش مردتیکه فراری
+خبب؟ چویی زیرزمینه هنوز؟
-همم چطور؟
+ببرم پیشش
-الان؟
+مشکلیه؟
-ن خب فق میدونی ک ته منتظرمع
+مهم نیست گفتم الانن
-اوکی..دنبالم بیا
جونگیون ویو:
کوک جلو افتاد و پشت سرش دنبالش کردم با آسانسور رفتیم جایگاه مخصوص ماشینها(پارکینگ) و از تو پارکینگ وارد زیرزمین شدیم، چویی رو دیدم ک به یه صندلی چوبی بسته شده و چشماش بسته است برگشتم به کوک نگاهی انداختم
+چرا سالمه؟
-نباید باشه؟
+نمیخام باشه!
کوک اومد جلوم و با چند قدم فاصلشو باهام کم کرد و به چشمام زل زد و با یکی از دستاش موهام رو زد پشت گوشم
-همم؟ یه کارآگاه پلیس میخاد ک یه نفر سالم نباشه؟
سرمو بالا آوردم و با یه قدم بیشتر نزدیک کوک شدم
+همم دقیقا پس خوب تماشا کن که چه کارآگاه خطرناکی قراره بسازی!
کوک نیشخند زد و با دستش چونمو گرفت
-پس چ بسا ب حالم همم؟
+اهمم تا فردا نمیخام ببینمش
-چشمم هرچی پرنسس بفرمایند
+ایششش چندش نشو بیا بریم دیرم میشهه
-همم
کوک دستم گرفت و بردم بیرون سوار ماشینی شدیم ک ته منتظرمون بود توش
×ماشاالله هزار ماشاالله دیگ تقریبا خدمتکارتون کارگرتون رانندتون صاقدوشتون مامانتون باباتون و هر زرت پرتی باشه حساب میشمم یااا من چرا رانندگی میکنم شما عقب میشینید؟
-جبران میکنم...
×بهتره بکنییی
ته ماشین روشن کرد و راه افتادیم چن مین بعد جلوی کلارنتیا رسیدیم و کوک پنجره رو کشید پایین و ب کلارنتیا زل زد
-همم روز ب روز داره منظرش حال بهم زن تر میشه..مطمئنی میخای کارآگاه شیی؟
+یاا بس کن دیگ اینجا مثل قصرهه
×پیاده شید
+همم
من و کوک پیاده شدیم و کوک اومد سمتم و دستم گرفت و جلو حرکت کردیم و ته کنارمون راه افتاد و رفتیم طرف اتاق مدیر تمام مدت ک تو راه اتاق مدیر بودیم معذب بودم برا همین به کوک چسبیده بودم چون همه داشتن نگاهم میکردن عصبی هم شده بودم خلاصه در دفتر کوک زد و وارد شدیم مدیر شین هارو برگشت سمت ما و نگاهمون کرد..(علامت مدیر شین هارو: ^)
^خوش اومدید آقا و خانم جئون و همچنین آقای کیم
-ممنونیم ایشون جئون جونگیون تشریف دارن
آقای شین دستشو سمتم دراز کرد و متقابلا دستم گذاشتم رو دستش ک روی دستمو مثل پرنسای دیزنی بوسیددد کفففف کردمم همون موقع کوک ب آقای شین جوری نگاه کرد ک اقای شین متوجه موقعیت و مکان شد و زود دستمو ول کرد
×دستای همه شاگرداتونو میبوسید؟
یکی زدم ب بازوی ته ک خفه شه و کوک در جواب اروم گفت
-شاید بشه ب حکم تجاوز ب شاگرداش ازش شکایت کرد
آقای شین خندید و در جواب گف
^فک نکنم چیز خاصی باشه مگ نه آقایون؟ زیاد واکنش نشون دادید آره؟
+کوکا میشه برم من دیگه؟
-همم مواظب خودت باش باشه؟ چیزی شد زود بهم زنگ بزن
+اوکی توهم مواظب باش
^جونگیونا بیرون اتاق دانش آموزی منتظرته ک بهت دور و اطراف نشون بده و کمک کنه
+چشم آقای شین
از اون اتاق در اومدم چون زیادی بحثشون گیر آور بود و معذب کننده ت همین فکرا بودم ک حرف اقای شین یادم رف ک درمورد اون دانش آموزه گفته بود دور اطراف نگاه کردم ک یونجونو دیدم یونجون فرند چن سالمه و خب بیشتر بخاطر اون میخاستم بیام کلارنتیا خلاصه یونجون اومد طرفم(علامت یونجون$)
$هی بچه ب چی انقد فک میکردی ک متوجهم نشدی؟
+عاا یونجونا چیزه داشتم ب آقای شین فک میکردم
$چی میتونه باشه؟ نکنه جذبش شدی؟
+یاا مسخره بازیو بزار کنار فقط طرف قشنگ بود یونو..
$باشه خبب بیا بریم
+نمیتونم بیام اقای شین گفتن جلو در یه دانش آموزه اون منو میبره این ور اون ور
یونجون خندید و منگ نگاش کردم
$بنظرت اون دانش آموزه کی میتونه باشع؟..
-عوضی یکم دیرتر میومدی میمردیییی؟
×ودف داداش یکم مراعااات کنید یه چی حداقل تنت کنن
-کوفد باشهه
ته از اتاق خاب اومد بیرون تا کوک چیزی تنش کنه و رف طبقه پایین یون رو دید ک صبحانه میخوره و داشت میرفت از در بیرون که یون برگشت سمت ته و ازش پرسید: تهیونگا چویی هنوز زیرزمینه؟
تهیونگ دست پاچه شد و برگشت سمت یون
×همم؟ چویی؟ اون کیه؟ زیرزمین؟ چی میگی؟
یون کلافه تهیونگ رو نگاه کرد
+ینی هیچی از دیشب کوک بهت نگفته؟ و تو چویی رو نمیشناسی؟
(کوک همون لحظه داشت از پله ها میومد پایین)(استایل کوک اسلاید2)
-چرا بهش گفتم فقط نمیدونست ک خبر داری نخاست لو بده بدتر رید
+دوتاتونم یجوری حرف میزنید ک انگار قتلی چیزیه..
×من میرم شما دوتا حل کنید مشکلتونو..
-یاا در نرو
همون لحظه ته رف بیرون و در پشت سرش بست
-آیشش مردتیکه فراری
+خبب؟ چویی زیرزمینه هنوز؟
-همم چطور؟
+ببرم پیشش
-الان؟
+مشکلیه؟
-ن خب فق میدونی ک ته منتظرمع
+مهم نیست گفتم الانن
-اوکی..دنبالم بیا
جونگیون ویو:
کوک جلو افتاد و پشت سرش دنبالش کردم با آسانسور رفتیم جایگاه مخصوص ماشینها(پارکینگ) و از تو پارکینگ وارد زیرزمین شدیم، چویی رو دیدم ک به یه صندلی چوبی بسته شده و چشماش بسته است برگشتم به کوک نگاهی انداختم
+چرا سالمه؟
-نباید باشه؟
+نمیخام باشه!
کوک اومد جلوم و با چند قدم فاصلشو باهام کم کرد و به چشمام زل زد و با یکی از دستاش موهام رو زد پشت گوشم
-همم؟ یه کارآگاه پلیس میخاد ک یه نفر سالم نباشه؟
سرمو بالا آوردم و با یه قدم بیشتر نزدیک کوک شدم
+همم دقیقا پس خوب تماشا کن که چه کارآگاه خطرناکی قراره بسازی!
کوک نیشخند زد و با دستش چونمو گرفت
-پس چ بسا ب حالم همم؟
+اهمم تا فردا نمیخام ببینمش
-چشمم هرچی پرنسس بفرمایند
+ایششش چندش نشو بیا بریم دیرم میشهه
-همم
کوک دستم گرفت و بردم بیرون سوار ماشینی شدیم ک ته منتظرمون بود توش
×ماشاالله هزار ماشاالله دیگ تقریبا خدمتکارتون کارگرتون رانندتون صاقدوشتون مامانتون باباتون و هر زرت پرتی باشه حساب میشمم یااا من چرا رانندگی میکنم شما عقب میشینید؟
-جبران میکنم...
×بهتره بکنییی
ته ماشین روشن کرد و راه افتادیم چن مین بعد جلوی کلارنتیا رسیدیم و کوک پنجره رو کشید پایین و ب کلارنتیا زل زد
-همم روز ب روز داره منظرش حال بهم زن تر میشه..مطمئنی میخای کارآگاه شیی؟
+یاا بس کن دیگ اینجا مثل قصرهه
×پیاده شید
+همم
من و کوک پیاده شدیم و کوک اومد سمتم و دستم گرفت و جلو حرکت کردیم و ته کنارمون راه افتاد و رفتیم طرف اتاق مدیر تمام مدت ک تو راه اتاق مدیر بودیم معذب بودم برا همین به کوک چسبیده بودم چون همه داشتن نگاهم میکردن عصبی هم شده بودم خلاصه در دفتر کوک زد و وارد شدیم مدیر شین هارو برگشت سمت ما و نگاهمون کرد..(علامت مدیر شین هارو: ^)
^خوش اومدید آقا و خانم جئون و همچنین آقای کیم
-ممنونیم ایشون جئون جونگیون تشریف دارن
آقای شین دستشو سمتم دراز کرد و متقابلا دستم گذاشتم رو دستش ک روی دستمو مثل پرنسای دیزنی بوسیددد کفففف کردمم همون موقع کوک ب آقای شین جوری نگاه کرد ک اقای شین متوجه موقعیت و مکان شد و زود دستمو ول کرد
×دستای همه شاگرداتونو میبوسید؟
یکی زدم ب بازوی ته ک خفه شه و کوک در جواب اروم گفت
-شاید بشه ب حکم تجاوز ب شاگرداش ازش شکایت کرد
آقای شین خندید و در جواب گف
^فک نکنم چیز خاصی باشه مگ نه آقایون؟ زیاد واکنش نشون دادید آره؟
+کوکا میشه برم من دیگه؟
-همم مواظب خودت باش باشه؟ چیزی شد زود بهم زنگ بزن
+اوکی توهم مواظب باش
^جونگیونا بیرون اتاق دانش آموزی منتظرته ک بهت دور و اطراف نشون بده و کمک کنه
+چشم آقای شین
از اون اتاق در اومدم چون زیادی بحثشون گیر آور بود و معذب کننده ت همین فکرا بودم ک حرف اقای شین یادم رف ک درمورد اون دانش آموزه گفته بود دور اطراف نگاه کردم ک یونجونو دیدم یونجون فرند چن سالمه و خب بیشتر بخاطر اون میخاستم بیام کلارنتیا خلاصه یونجون اومد طرفم(علامت یونجون$)
$هی بچه ب چی انقد فک میکردی ک متوجهم نشدی؟
+عاا یونجونا چیزه داشتم ب آقای شین فک میکردم
$چی میتونه باشه؟ نکنه جذبش شدی؟
+یاا مسخره بازیو بزار کنار فقط طرف قشنگ بود یونو..
$باشه خبب بیا بریم
+نمیتونم بیام اقای شین گفتن جلو در یه دانش آموزه اون منو میبره این ور اون ور
یونجون خندید و منگ نگاش کردم
$بنظرت اون دانش آموزه کی میتونه باشع؟..
۱۱.۴k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.