𝑺𝒉𝒐𝒕 6 🌒⛓️
𝑺𝒉𝒐𝒕 6 🌒⛓️
با کلی فتوشاپ و مدارک جعلی و غیر قانونی تونست منو بندازه زندان تا مانع راهش نشم و خودش نیوفته زندان ....
جیمین : من متاسفم
ا/ت : تو چرا متاسفی کسی که باید متاسف باشه الان اون بیرون داره کنار زنش خوش میگذرونه
چیزی نگفت به زمین خیره شده بود بینمون سکوت بود که خودش این سکوت رو شکست
جیمین : من باید برم یه ماموریتی داریم
ا/ت : باشه موفق باشی
جیمین : ممنونم فعلا
رفتش و درو قفل کرد خوابیدم رو تخت و به سقف زل زدم
جیمین ویو
فکر نمیکردم همچین اتفاقایی براش افتاده باشه چرا دروغ بگم ناراحت شدم ولی کاری نمیتونم کنم...
رفتم سمت اتاق کارم درو باز کردم و رفتم داخل خودمو پرت کردم رو صندلی خیلی خسته بودم چشمامو بستم و سرمو به پشتی صندلی تکیه دادم حرفای ا/ت یه لحظه ام از ذهنم بیرون نمیرفت نمیتونستم بهش فکر نکنم سرمو با دستام گرفتم این چند روزه اصلا حوصله ندارم حوصله هیچکسو ندارم نمیدونم چرا اینجوری شدم داشتم با خودم حرف میزدم که در باز شد سریع صاف نشستم و نگاه کردم
جیمز : به به میبینم که با خودت خلوت کرده بودی من مزاحم خلوتت شدم
بهش خندیدم
جیمین : حالا که اومدی
جیمز : اومدم تا یه چیزی بهت بگم
جیمین : بگو
جیمز : من خیلی داشتم تلاش میکردم تا از حبس ا/ت کم بشه و موفق شدم فردا دادگاه داره شاید بزودی آزاد بشه
نمیدونم چرا خوشحال نشدم ... به هرحال داشتم از دستش راحت میشدم اما حس خوبی نداشتم این چند روزه کلا قاطی کردم سیستمم ریخته بهم
جیمز : جیمین ... جیمین
جیمین : .....
جیمز : جیمین
جیمین : بله بله
جیمز : کجایی پسر خوبی؟ بیا یکم بشین
جیمین : چیزی نیست فقط.. خستم برم استراحت کنم خوب میشم
رفتم سمت کتم برداشتمش
جیمز : میخوای بری؟
جیمین : آره برم استراحت کنم شاید خوب بشم
لبخند زد
جیمز : باشه برو
سرمو به معنی باشه تکون دادم و بعد از پوشیدن کتم رفتم بیرون به سمت خروجی زندان راهی شدم
ا/ت ویو
با صدای در نگاهمو از سقف به در دادم جیمز بود
ا/ت : اوووو سلام
خندید
جیمز : سلام خوبی؟
جیمز : خوبم تو چی؟
جیمز : منم خوبم یه خبر خیلی خوب برات دارم
نشستم رو تخت
ا/ت : چی؟
اومد کنارم نشست
جیمز : گفته بودم کمکت میکنم از اینجا زودتر خلاص بشی
ا/ت : آره
جیمز : خب فردا دادگاه داری خیلی زود آزاد میشی
یه لحظه صبر کردم بهش خیره شده بودم
جیمز : ا/ت خوبی؟ چی شد ا/ت
بغلش کردم
ا/ت : ازت ممنونم... خوشحالم که هستی
جیمز : خواهش میکنم من که بهت گفته بودم چه اینجا چه بیرون از اینجا همیشه کنارتم نگفتم؟
ا/ت : گفتی
جیمز : خب دیگه
با کلی فتوشاپ و مدارک جعلی و غیر قانونی تونست منو بندازه زندان تا مانع راهش نشم و خودش نیوفته زندان ....
جیمین : من متاسفم
ا/ت : تو چرا متاسفی کسی که باید متاسف باشه الان اون بیرون داره کنار زنش خوش میگذرونه
چیزی نگفت به زمین خیره شده بود بینمون سکوت بود که خودش این سکوت رو شکست
جیمین : من باید برم یه ماموریتی داریم
ا/ت : باشه موفق باشی
جیمین : ممنونم فعلا
رفتش و درو قفل کرد خوابیدم رو تخت و به سقف زل زدم
جیمین ویو
فکر نمیکردم همچین اتفاقایی براش افتاده باشه چرا دروغ بگم ناراحت شدم ولی کاری نمیتونم کنم...
رفتم سمت اتاق کارم درو باز کردم و رفتم داخل خودمو پرت کردم رو صندلی خیلی خسته بودم چشمامو بستم و سرمو به پشتی صندلی تکیه دادم حرفای ا/ت یه لحظه ام از ذهنم بیرون نمیرفت نمیتونستم بهش فکر نکنم سرمو با دستام گرفتم این چند روزه اصلا حوصله ندارم حوصله هیچکسو ندارم نمیدونم چرا اینجوری شدم داشتم با خودم حرف میزدم که در باز شد سریع صاف نشستم و نگاه کردم
جیمز : به به میبینم که با خودت خلوت کرده بودی من مزاحم خلوتت شدم
بهش خندیدم
جیمین : حالا که اومدی
جیمز : اومدم تا یه چیزی بهت بگم
جیمین : بگو
جیمز : من خیلی داشتم تلاش میکردم تا از حبس ا/ت کم بشه و موفق شدم فردا دادگاه داره شاید بزودی آزاد بشه
نمیدونم چرا خوشحال نشدم ... به هرحال داشتم از دستش راحت میشدم اما حس خوبی نداشتم این چند روزه کلا قاطی کردم سیستمم ریخته بهم
جیمز : جیمین ... جیمین
جیمین : .....
جیمز : جیمین
جیمین : بله بله
جیمز : کجایی پسر خوبی؟ بیا یکم بشین
جیمین : چیزی نیست فقط.. خستم برم استراحت کنم خوب میشم
رفتم سمت کتم برداشتمش
جیمز : میخوای بری؟
جیمین : آره برم استراحت کنم شاید خوب بشم
لبخند زد
جیمز : باشه برو
سرمو به معنی باشه تکون دادم و بعد از پوشیدن کتم رفتم بیرون به سمت خروجی زندان راهی شدم
ا/ت ویو
با صدای در نگاهمو از سقف به در دادم جیمز بود
ا/ت : اوووو سلام
خندید
جیمز : سلام خوبی؟
جیمز : خوبم تو چی؟
جیمز : منم خوبم یه خبر خیلی خوب برات دارم
نشستم رو تخت
ا/ت : چی؟
اومد کنارم نشست
جیمز : گفته بودم کمکت میکنم از اینجا زودتر خلاص بشی
ا/ت : آره
جیمز : خب فردا دادگاه داری خیلی زود آزاد میشی
یه لحظه صبر کردم بهش خیره شده بودم
جیمز : ا/ت خوبی؟ چی شد ا/ت
بغلش کردم
ا/ت : ازت ممنونم... خوشحالم که هستی
جیمز : خواهش میکنم من که بهت گفته بودم چه اینجا چه بیرون از اینجا همیشه کنارتم نگفتم؟
ا/ت : گفتی
جیمز : خب دیگه
۱۳۴.۱k
۲۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.