part ①⓪
از زبان ا.ت
تهیونگ : بیتربیت
ا.ت: باشه تو خوبی
تهیونگ : من نمیدونم بابام با چه انگیزه ای میخواد تورو ببینه 🗿
ا.ت: من دهنم پیش یه کسایی فقد باز میشه یکیشونم تویی
تهیونگ : برو بابا
ا.ت: گاهی وقتا لازمه ادم مث شما ها باشه...اینکه مهربون باشم وظیفم نیس..این مرام و معرفته ک نشون میدادم...ولی میخواین..از این ب بعد اون رومو نشونتون میدم
تهیونگ : باشه مهم نیست
دست جیوو رو گرفتم و ازشون دور شدم
جیوو : حس میکنم نباید سر به سرشون بزاریم...حس میکنم خطرناک اخه خونشون خیلی دور از شهر بود و بادیگاردا همه اسلحه داشتن..مگه کین کن اینطوریه
ا.ت: ولی خیلی پرون ب خصوص تهیونگ
جیوو : محلش نزار خودش بعدا به پات میوفته
ا.ت: نه از این ب بعد مثل خودش رفتار میکنم
جیوو: بدتر میشه ولش کن
ا.ت: اگه الان کاری نکنم هم میاد مسخرم میکنه...ت خودت خوشت میاد؟..بازم هم خودش هم بقیه بهم میگن پاستوریزه نازک نارنجی( بغض )
جیوو : جات بودم اصلا محلش نمیدام ولی یکم ک میگذشت حالیشون میکردم
ا.ت: خودم میدونم چکار کنم...درسته از بچگی دوستیم...ولی ت هنوز کامل منو نمیشناسی...همیشه سعی کردم ناراحتیامو پیش لبخندم پنهون کنم...ولی..حالا معلوم شد این دنیا نیس ک ترسناکه...انساناش ترسناکن( گریه )
جیوو : چی شد
جیوو منو بغل کرد
ا.ت : همه فکر میکنن کسایی ک ب بقیه خوبی میکنن زبون درازی نمیکنن بهشون میگن ضعیف...اونا بهت توهین میکنن و وقتی همون حرفایی ک بهت زدن رو بهشون میزنی اون وقت خودت مقصر میفتی
جیوو: از اول باید مثل خودشون رفتار میکردی رفتار میکردی ک فک نکنن ضعیفی دیگه باید اون روتو نشونشون بدی
لبخند تلخی ب جیوو زدم
جیوو : حالا به چیزی فکر نکن برو پیش کوکیت
ا.ت: باشه
رفتیم پیش پسرا نشستیم
تهیونگ : بیتربیت
ا.ت: باشه تو خوبی
تهیونگ : من نمیدونم بابام با چه انگیزه ای میخواد تورو ببینه 🗿
ا.ت: من دهنم پیش یه کسایی فقد باز میشه یکیشونم تویی
تهیونگ : برو بابا
ا.ت: گاهی وقتا لازمه ادم مث شما ها باشه...اینکه مهربون باشم وظیفم نیس..این مرام و معرفته ک نشون میدادم...ولی میخواین..از این ب بعد اون رومو نشونتون میدم
تهیونگ : باشه مهم نیست
دست جیوو رو گرفتم و ازشون دور شدم
جیوو : حس میکنم نباید سر به سرشون بزاریم...حس میکنم خطرناک اخه خونشون خیلی دور از شهر بود و بادیگاردا همه اسلحه داشتن..مگه کین کن اینطوریه
ا.ت: ولی خیلی پرون ب خصوص تهیونگ
جیوو : محلش نزار خودش بعدا به پات میوفته
ا.ت: نه از این ب بعد مثل خودش رفتار میکنم
جیوو: بدتر میشه ولش کن
ا.ت: اگه الان کاری نکنم هم میاد مسخرم میکنه...ت خودت خوشت میاد؟..بازم هم خودش هم بقیه بهم میگن پاستوریزه نازک نارنجی( بغض )
جیوو : جات بودم اصلا محلش نمیدام ولی یکم ک میگذشت حالیشون میکردم
ا.ت: خودم میدونم چکار کنم...درسته از بچگی دوستیم...ولی ت هنوز کامل منو نمیشناسی...همیشه سعی کردم ناراحتیامو پیش لبخندم پنهون کنم...ولی..حالا معلوم شد این دنیا نیس ک ترسناکه...انساناش ترسناکن( گریه )
جیوو : چی شد
جیوو منو بغل کرد
ا.ت : همه فکر میکنن کسایی ک ب بقیه خوبی میکنن زبون درازی نمیکنن بهشون میگن ضعیف...اونا بهت توهین میکنن و وقتی همون حرفایی ک بهت زدن رو بهشون میزنی اون وقت خودت مقصر میفتی
جیوو: از اول باید مثل خودشون رفتار میکردی رفتار میکردی ک فک نکنن ضعیفی دیگه باید اون روتو نشونشون بدی
لبخند تلخی ب جیوو زدم
جیوو : حالا به چیزی فکر نکن برو پیش کوکیت
ا.ت: باشه
رفتیم پیش پسرا نشستیم
۸۶.۱k
۰۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.