🖇فراز و نشیب 🖇...PART ¹⁵
V... RHS:
ارسلان: باشه ... دیانا رو رسوندم رستوران و خودم رفتم تو اتاق کارم
دیانا: سریع لباسمو پوشیدم و مشغول کار شدم .... ارسلان با تمام بدی هاش بهم کمک کرد و از این وضع درم آورد خیلی خوشحال بودم چون حداقل به سقف بالا سرم بود
_______________________________
دیانا: کل ظرف هارو شسته بودم ولی نمیتونستم از خستگی جم بخورم
ارسلان: بریم ؟
دیانا: تو برو خودم میتونم بیام
ارسلان: چجوری
دیانا : تاکسی میگیرم
ارسلان: بیا بریم تاکسی گیرت نمیاد
دیانا: کولمو انداختم و رفتم دنبال ارسلان
ارسلان: دیانا خیلی خسته بود از چشماش میشد بفهمی ...
دیانا: بازم مرسی بابت پول اجاره
ارسلان: لازم نیس اینقدر تشکر کنی
دیانا: اوم
ارسلان: خب کجا بریم
دیانا: خونه
ارسلان: نه دیگه.... رفتم به سمت بام دیانا سرشو تکیه داده بود به پنجره ... تنها دختری بود که تونسته بود اینقدر دووم بیاره
ارسلان: باشه ... دیانا رو رسوندم رستوران و خودم رفتم تو اتاق کارم
دیانا: سریع لباسمو پوشیدم و مشغول کار شدم .... ارسلان با تمام بدی هاش بهم کمک کرد و از این وضع درم آورد خیلی خوشحال بودم چون حداقل به سقف بالا سرم بود
_______________________________
دیانا: کل ظرف هارو شسته بودم ولی نمیتونستم از خستگی جم بخورم
ارسلان: بریم ؟
دیانا: تو برو خودم میتونم بیام
ارسلان: چجوری
دیانا : تاکسی میگیرم
ارسلان: بیا بریم تاکسی گیرت نمیاد
دیانا: کولمو انداختم و رفتم دنبال ارسلان
ارسلان: دیانا خیلی خسته بود از چشماش میشد بفهمی ...
دیانا: بازم مرسی بابت پول اجاره
ارسلان: لازم نیس اینقدر تشکر کنی
دیانا: اوم
ارسلان: خب کجا بریم
دیانا: خونه
ارسلان: نه دیگه.... رفتم به سمت بام دیانا سرشو تکیه داده بود به پنجره ... تنها دختری بود که تونسته بود اینقدر دووم بیاره
۱۶.۴k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.